داستانهای آموزنده از حضرت یوسف علیه السلام صفحه 35

صفحه 35

بی گناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق یوسف از دامان پاک خود به زندان می رود

41 : زلیخا قبل از ازدواج با عزیز مصر یوسف را در خواب دیده بود

نوشته اند شبی زلیخا در خواب صورت و چهره یوسف را به او نشان دادند و گفتند او شوهر تو است .

پرسید : این جوان که مرا نامزد او کردید کیست ؟

گفتند : این عزیز مصر است .

چون عزیز مصر او را خواستگاری کرد و زلیخا را به مصر بردند ، چون وارد مصر شد و عزیز را دید ، آهی کشید .

دایه اش پرسید : سبب آهی که کشیدی چه بود .

گفت :

جوانی در خواب به من نشان دادند و گفتند این عزیز مصر است و شوهر تو است و این عزیز ، غیر از آن عزیزی است که در عالم رؤ یا دیدم .

در این خیال بود تا وقتی که شوهرش عزیز مصر یوسف را خرید و به خانه آورد ، چشم زلیخا که به جمال یوسف افتاد رنگ از رویش پرید و به دایه اش گفت : اینست آن صورتی که در خواب به من نشان دادند و مرا نامزد او کردند .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه