داستانهای آموزنده از حضرت یوسف علیه السلام صفحه 62

صفحه 62

و وقتی که به قصر پادشاه رسید گفت : حسبی ربی من دنیای و آخرتی و حسبی ربی من خلقه ، عز و جاره و جل ثنائه و تقدست اسمائه و لا اله غیره .

و چون چشم یوسف علیه السلام به شاه افتاد گفت :

اللهم انی اسئلک بخیرک و اعوذبک من شره و شر غیره .

این دعا مربوط به داستان 72 می شود که به مناسبت این داستان اینجا ذکر نمودیم . (78)

70 : بالاخره زلیخا و زنان مصر قفل خاموشی را شکستند و اعتراف به گناه خویشنمودند

فرستاده مخصوص به نزد شاه بر گشت و پیشنهاد یوسف را بیان کرد ، این پیشنهاد که با مناعت طبع و علو همت همراه بود او را بیشتر تحت تاءثیر عظمت و بزرگی یوسف قرار داد ، لذا فورا به سراغ زنانی که در این ماجرا شرکت داشتند فرستاد و آنها را احضار کرد ، رو به سوی آنها کرد و گفت : بگوئید ببینم در آن هنگام که شما تقاضای کامجوئی از یوسف کردید جریان کار شما چه بود .

قال ما خطبکن اذ راودتن یوسف عن نفسه .

راست بگوئید ، حقیقت

را آشکار کنید ، آیا هیچ عیب و تقصیر و گناهی در او سراغ دارید ؟ !

در اینجا وجدانهای خفته آنها یک مرتبه در برابر این سوال بیدار شد و همگی متفقا به پاکی یوسف گواهی دادند و گفتند : منزه است خداوند ما هیچ عیب و گناهی در یوسف سراغ نداریم قلن حاش لله ما علمنا علیه من سوء .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه