داستانهای آموزنده از حضرت یوسف علیه السلام صفحه 66

صفحه 66

3- در بهشت با تو باشم .

خداوند هر سه حاجت او را روا کرد ، جبرئیل بال خود را به بدن او کشید و دوباره جوان شد و یوسف او را عقد کرد ، در بهشت هم با یوسف است . (83)

74 : زلیخا به یوسف گفت : وقتی تو را دوست می داشتم که خدا را نشناخته بودم

نوشته اند چون زلیخا ایمان آورد ، یوسف علیه السلام او را به نکاح خود در آورد اما او از یوسف کناره می گرفت و به عبادت خدا مشغول می شد و چون یوسف او را در روز به خلوت دعوت می کرد ، زلیخا وعده را به شب تاءخیر می انداخت و چون شب می شد دعوت یوسف را به روز موکول می کرد .

یوسف علیه السلام او را عتاب (و سرزنش ) فرمود که چه شد آن دوستیها و شوق و محبتهای تو ؟

زلیخا در جواب گفت : ای پیامبر

خدا من تو را وقتی دوست داشتم که خدای تو را نشناخته بودم ، اما چون او را شناختم همه محبتها را از دل خود بیرون کردم و دیگری را بر او اختیار نمی کنم . (84)

75 : یوسف فرمود : مرا بر خزانه های ارزاق مصر منصوب کن

شاه خواسته یوسف را اجرا نمود و آن زنان را خواست و زلیخا و زنان دیگری که در داستانهای 69 و 70 گفته شد نزد پادشاه به خطای خویشتن و پاکدامنی حضرت یوسف علیه السلام اقرار کردند و این نیز بر مقام و منزلت یوسف افزود ، پادشاه به اطرافیان خود گفت :

یوسف را برای من بیاورید تا او را برای مشورت های خود برگزینم و برای پیشرفت کشورم از فکر و علم و بینش او بهره مند شوم .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه