داستان های قرآن صفحه 569

صفحه 569

یک روز برادران یوسف آن بزرگوار را از دامن پدر ربودند و به بیابان‌ها بردند و به چاه انداختند، تا نامی از یوسف نباشد و اثری از آثار او به چشم نخورد، ولی دست قدرت و توانایی خداوند بزرگ مقام یوسف را به جائی می‌رساند که برادرانش با یک دنیا تواضع و فروتنی از آن بزرگوار تقاضای ارزاق و صدقه می‌نمایند و مهم‌تر از آن اینکه آن بزرگ مرد (یعنی یوسف (ع)) در صدد هیچ گونه انتقام‌جوئی از آنان برنیامد، او نه تنها انتقام‌جوئی نکرد، بلکه چنانکه در آیه 92 آمده نوید آمرزش نیز به ایشان داد و مثال روشن آن در عصر خود ما نیز جلوه‌گر بود، چه اینکه در زمان طاغوت، رژیم پهلوی از پخش پوسترهای عکس و متن سخنان حضرت امام خمینی (ره) جلوگیری می‌نمودند و به زعم باطل خویش با این کار خود می‌خواستند که نامی از امام خمینی باقی نماند ولی بالعکس دست قدرت و توانای خداوند بزرگ تعلّق گرفت که نام او زبان‌زد دنیا و عکس او روی اسکناس‌ها قرار گیرد.

آری چه خوب گفته‌اند:

مدعی خواست که از بیخ کند ریشه ما *** غافل از آنکه خدا هست در اندیشه ما

بچه شیرخوار به سخن درمی‌آید

بچه شیرخوار به سخن درمی‌آید

وقتی زلیخا بر علیه یوسف سخن گفت که خداوند در آیه 26 سوره یوسف بیان می‌کند، عزیز مصر نزدیک درب قصر می‌رسد و با آن منظره مشکوک و ادّعا و تهمت زلیخا مواجه شد، در صدد این برآمد تا صدق و کذب طرفین (یوسف و زلیخا) را ثابت نماید، بچه‌ی شیرخواری از بستگان همسر عزیز مصر در آن نزدیکی بود، یوسف از عزیز مصر خواست که بچه داوری کند نخست عزیز مصر در تعجّب فرو رفت که مگر چنین چیزی ممکن است!؟. امّا هنگامی که کودک شیرخوار همچون مسیح (ع) در گهواره به سخن آمد و این معیار و مقیاس را برای شناخت گنه‌کار از بی‌گناه به دست داد، متوجّه شد که یوسف یک غلام نیست بلکه پیامبری است، یا فردی است پیامبرگونه.

پیامبر اکرم (ص) فرمود که چهار نفر بودند که در حال کودکی سخن گفتند:

1- پسر آرایشگر دختر فرعون.

2- شاهد "کودک" یوسف.

3- بچه‌ای که به نفع جریح عابد شهادت داد.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه