سیمای (چهره) ملکوتی یوسف علیه السلام صفحه 395

صفحه 395

ص:414


1- 1) - شجره طوبی: 1/33، مجلس 12؛ الجواهر السنیه، کلیات حدیث قدسی: 709؛ «ورد فی الحدیث القدسیّ عن الربّ العلیّ أنّه یقول: عبدی أطعنی أجعلک مثلی، أنا حیّ لا اموت اجعلک حیّا لا تموت، أنا غنیّ لا أفتقر أجعلک غنیّا لا تفتقر، أنا مهما أشاء یکون أجعلک مهما تشاء یکون.»

بنده من، با من باش، تا من تو را نمونه خودم قرار دهم. من به موجودی می گویم، باش، می شود، تو هم بگو باش، می شود.

خادم قبول کرد. چند روز در مدرسه جارو می کشد، لباس طلبه ها را می شوید، می بیند باید بیشتر بماند تا این نفس بیشتر ادب شده، محدودتر شود. سه سال در کرمان، خادم آن مدرسه بود. حیاط و اتاق طلبه ها را جارو می کرد، گاهی طلبه ها می گفتند: برو نانی برای من بگیر و بیاور، لباس های ما را شستشو کن، می گفت:

چشم.

روزی خادم به او گفت: اهل کجا هستی؟ گفت: آدرس ما را قرآن داده است:

« مِنْهٰا خَلَقْنٰاکُمْ» (1)

اهل خاک هستیم. گفت: آیا زن داری؟ گفت: همسرم مرده است. گفت:

نمی خواهی ازدواج کنی؟ گفت: فکر نمی کنم کسی با این وضع به ما زن بدهد. گفت:

من دختری دارم، دم بخت است، ولی چون زشت است، در خانه مانده است و کسی او را نمی برد. تو بیا با او ازدواج کن.

حاجی می بیند این شهوت «لله» است، قبول می کند. حاجی بعدها از این دختر، دو پسر و دو دختر پیدا کرد: نوریه و حوریه خانم، عبدالقیوم و یک پسر دیگر که هر چهار نفر فیلسوف، عارف، حکیم و مفسر قرآن شدند.

پاسخ آیت الله کرمانی توسط حاجی سبزواری

بعد از سه سال، روزی حیاط را جارو می کرد، دید آیت الله سید جواد کرمانی (2)، برای طلبه ها کتاب «منظومه حکمت» خود حاجی را می گوید: چون

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه