حکمت اصول سیاسی اسلام صفحه 341

صفحه 341

شکنجه ها به آنان می نماید و پس از نوشیدن شراب پیروزی! (به خیال خود) نام قهرمان را هم به پیشانی خود می چسباند! با توجه دقیق به همه ی نتایج فکری بشری اثبات می شود که آن بایستگیها و شایستگیها که فوق ضرورتها و شایستگیهای جبری و اضطراری طبیعی است، نمی تواند جز همان تکالیف الهی بوده باشد که به وسیله ی پیامبران عظام و عقل سلیم و وجدان پاک به انسانها ابلاغ شده است. اگر تمایلات نفسانی و خودمحوریها را کنار بگذاریم و واقعا به مصالح و مفاسد همه جانبه ی بشری بیندیشیم، تصدیق خواهیم کرد که فقط همان تکالیف الهی است که می تواند سعادت دنیوی محدود و اخروی نامحدود او را تامین نماید، و فقط عمل به آن تکالیف است که قدرت ترقی دادن انسان به مراحل والائی از کمال را داراست- آن مراحل والا که شناخت انسان بدون درک آن مراحل، یک شناخت ناقص و حیات او بدون ترقی به آن مراحل از حیات طبیعی محض که همه ی جانداران دارند تجاوز نخواهد کرد.

بدان جهت که موجودیت انسانی بدون اعتقاداتی که مشروحا بیان نمودیم به هیچ وجه قابل تفسیر نیست، لذا تجویز بی اعتنائی به آن اعتقادات و یا انحراف از اصول آنها به عنوان آزادی عقیده با تجویز زندگی پوچ و غیرقابل تفسیر برای انسانی مساوی خواهد بود.

*****


(1) معروف است

که «ارسطو» در ضرورت پرداختن به فلسفه، چنین گفته است: اگر واقعیت مقتضی است که به فلسفه بپردازیم، باید به فلسفه بپردازیم و فیلسوفی کنیم و اگر واقعیت مقتضی نیست که به فلسفه بپردازیم، باز باید به فلسفه بپردازیم و فیلسوفی کنیم تا اثبات کنیم که پرداختن به فلسفه و فیلسوفی مقتضی ندارد.

آزادی اندیشه

اگر کسی ادعا کند که آزادی اندیشه از مختصات اساسی دین اسلام است، این ادعا مبالغه نخواهد بود. دلیل بسیار روشن این مدعا صدها آیات قرآن مجید است که با بیانات گوناگون دستور به تفکر و تعقل و به جریان انداختن شعور و فهم می دهد، اگر اندیشه در واقعیات عالم هستی اعم از واقعیات جهان برون ذاتی و درون ذاتی و دیگر واقعیات عالم هستی، آزاد نبود، خداوند متعال آنهمه دستورات اکید به اندیشه بدون تعیین محتوی و تعیین چهارچوب صادر نمی فرمود. نهایت امر چنانکه آزادی در عقیده نباید به حدی برسد که حیات آدمی را از قابلیت تفسیر و توجیه ساقط نماید، همچنان نباید آزادی اندیشه در حدی تجویز شود که منجر به سقوط یا بی اعتباری اندیشه گردد و همچنین نباید آزادی اندیشه مزاحم سایر فعالیتهای مغزی و روانی انسان بوده باشد.

آیا می توان حکم به آزادی اندیشه در حدی نمود که نتیجه اش بیهوده یا مضر بودن خود اندیشه بوده باشد!! چنانکه بعضی از متفکرنماها ابراز کرده اند، یعنی گفته اند: بشر از موقعی که اندیشیده و عواطف و احساسات را کنار گذاشته است، گرفتار نکبت و اضطرابات گوناگون گشته است!! آیا می توان از آن آزادی اندیشه دفاع نمود که ثابت ترین اصول علم و معرفت

را مورد تردید و اخلالگری قرار بدهد!! آیا منطقی است که من در اندیشیدن آن اندازه خودم را آزاد

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه