شرح نهج البلاغه (محمدرضا آشتیانی) صفحه 17

صفحه 17

ترجمه: آنها بذر فجور را فشاندند و با آب غرور و نيرنگ، آن را آبياري كردند و سرانجام، بدبختي و هلاكت را درو نمودند. هيچ كس از اين امت را با آل محمد (ص) نمي‌توان مقايسه كرد و آنها كه از نعمت آل محمد (ص) بهره گرفتند با آنان برابر نخواهند بود، چرا كه آنها اساس دين و ستون استوار بناي يقينند. غلوكننده، به سوي آنان باز مي‌گردد و عقب مانده به آنان ملحق مي‌شود و ويژگيهاي ولايت و حكومت، از آن آنهاست و وصيت و وراثت (پيامبر) تنها در آنهاست، ولي هم‌اكنون كه حق به اهلش بازگشته و به جايگاه اصلي‌اش منتقل شده (چرا كوتاهي و سستي مي‌كنند و قدر اين نعمت عظيم را نمي‌شناسند؟). شرح و تفسير: هيچ كس با آنان برابر نمي‌كند! با توجه به اين كه اين خطبه بعد از جنگ صفين ايراد شده است چنين به نظر مي‌رسد كه ضميرها در جمله‌هاي سه‌گانه آغاز اين بخش، به اصحاب معاويه و همچنين خوارج برمي‌گردد، اين احتمال نيز داده شده است كه به منافقين باز گردد و يا به همه كساني كه با حضرتش به مبارزه و مخالفت برخاستند. به هر حال در يك تشبيه دقيق و گويا مي‌فرمايد: آنها بذر فجور را (در سرزمين دل خويش و در متن جامعه اسلامي) افشاندند و با آب غرور و

نيرنگ آن را آبياري كردند و سرانجام، بدبختي و هلاكت را كه محصول اين بذر شوم بود درو كردند (زرعوا الفجور، و سقوه الغرور، و حصدوا الثبور). اين درست مراحل سه‌گانه‌اي است كه امروز درباره زراعت گفته مي‌شود: كاشت، داشت و برداشت و روشن است كه بذرهاي فجوري كه با غرور و نيرنگ آبياري شود محصولي جز اين نخواهد داشت. سپس بار ديگر به بيان اوصاف آل محمد (ص) با تعبيرات صريحتر و آشكارتري باز مي‌گردد و مقام والا و حقوق از دست رفته آنان را در عباراتي كوتاه و پرمعني- همانگونه كه راه و رسم آن حضرت است- بازگو مي‌كند. نخست مي‌فرمايد: هيچ كس از اين امت را با آل محمد (ص) نمي‌توان مقايسه كرد (لا يقال بال محمد صلي الله عليه و آله من هذه الامه احد). دليل آن هم روشن است زيرا آنها به گفته صريح پيامبر در حديث ثقلين كه تقريبا همه علماي اسلام آن را در كتابهاي خود آورده‌اند قرين قرآن و كتاب‌الله شمرده شده‌اند و مي‌دانيم هيچ كس از امت، غير آنها، قرين قرآن نيست. افزون بر اين، آياتي همچون آيه تطهير كه شهادت به معصوم بودن آنها مي‌دهد و آيه مباهله كه بعضي از آنان را نفس پيامبر مي‌شمرد و آيات و روايات ديگر شاهد اين مدعاست. بعلاوه علوم و دانشها و مع

ارفي كه از آنان نقل شده با علوم و دانشهاي ديگران قابل مقايسه نيست. آيا نظير آنچه در همين نهج‌البلاغه آمده است و يا عشري از اعشار آن از ديگران نقل شده است، آيا مجموعه همچون صحيفه سجاديه و حتي يك دعاي آن از ديگري سراغ داريد، احكام وسيع و گسترده‌اي كه از امام باقر و امام صادق- عليهماالسلام- درباره جزئيات دين نقل شده و مناظراتي كه از امام علي بن موسي الرضا (ع) در ابواب مختلف عقايد ديني با پيروان مذاهب ديگر، در حالات آن امام نقل شده، شبيه و مانندي در اين امت دارد؟ در جمله بعد سخني مي‌فرمايد كه در حقيقت دليل جمله قبل است. مي‌فرمايد: آنها كه از خوان نعمت آل محمد (ص) بهره گرفتند هرگز با خود آنان برابر نخواهند بود! (و لا يسوي بهم من جرت نعمتهم عليه ابدا). چه نعمتي از اين بالاتر كه اگر فداكاريهاي علي (ع) نبود ديگران در زمره مسلمين وارد نمي‌شدند. تاريخ زندگي آن حضرت از داستان ليله‌المبيت گرفته تا جريان جنگ بدر و احد و خندق و خيبر و مانند آن، همه گوياي اين واقعيت است. جايي كه پيامبر درباره او در آن جمله معروف مي‌فرمايد: ضربه علي يوم الخندق افضل من عباده الثقلين و در تعبير ديگري: لمبارزه علي (ع) لعمرو بن عبدود افضل من اعم

ال امتي الي يوم القيامه. ضربه‌اي كه علي (ع) در جنگ خندق بر پيكر عمرو بن عبدود (در آن لحظه حساس و بسيار بحراني) وارد كرد برتر از عبادت جن و انس است. ايثارگري علي (ع) در ليله‌المبيت در آن شب كه جان خود را سپر براي حفظ جان پيامبر نمود، فداكاريهاي او در جنگ خيبر آنجا كه ديگران هر چه كوشيدند كاري از پيش نبردند، ايستادگي بي‌نظير او در جنگ احد در حساسترين لحظاتي كه لشكر اسلام متلاشي شده و پيامبر تنها مانده بود و مواقع حساس ديگري در تاريخ اسلام چه در عصر پيامبر و چه بعد از او كه بازوهاي تواناي علي (ع) و علم و دانش سرشار او براي حمايت اسلام به كار مي‌افتاد بر هيچ كس پوشيده نيست. در عصر خلفاي نخستين و سپس دوران تاريك بني‌اميه و عصر ظلماني بني‌عباس، چراغهاي فروزاني كه محيط اسلام را روشن مي‌ساخت و مسلمين را در برابر تهاجم فرهنگ بيگانه و احياي سنن جاهليت حفظ مي‌كرد همان امامان اهل بيت بودند و اينها واقعيتهايي است كه بر هيچ محققي پوشيده نيست هر چند دشمنان اهل بيت سخت كوشيدند كه مردم را در مورد اين مسائل در بي‌خبري نگهدارند. جالب اين كه امام در جمله بالا مي‌فرمايد: نعمت وجود اهل بيت به طور مستمر و ابدي جاري است و منحصر به

عصر و زماني نبوده و نخواهد بود، چرا كه آنچه از ثمره شجره مباركه اسلام- امروز مي‌چينيم- گذشته از زحمات فوق‌العاده پيامبر اسلام- محصول تلاشهاي عظيمي است كه اين باغبانان وحي براي آبياري آن در هر عصر و زماني به خرج داده‌اند. سپس به دو نكته ديگر اشاره مي‌فرمايد كه از نكته قبل سرچشمه گرفته است و آن اين كه: اهل بيت اساس و شالوده دين و ستون استوار بناي رفيع يقينند (هم اساس الدين و عماد اليقين). آري وحي در خانه آنان نازل شده و در آغوش وحي پرورش يافته‌اند و آنچه را از معارف دين دارند از پيامبر گرفته‌اند و از آنجا كه اسلام راستين نزد آنهاست، سرچشمه يقين و ايمان مردمند. در جمله‌هاي بعد چنين نتيجه‌گيري مي‌كند كه: غلوكننده به سوي آنان باز مي‌گردد و عقب مانده به آنان ملحق مي‌شود (اليهم يفيي الغالي، و بهم يلحق التالي). چگونه چنين نباشد در حالي كه آنها صراط مستقيم دينند و امت وسط مي‌باشند كه معارف و عقايد و دستورهاي اسلام را خالي از هر گونه افراط و تفريط مي‌دانند و بازگو مي‌كنند. اگر به تاريخ عقايد فرقه‌هاي اسلامي كه از اهل بيت دور مانده‌اند مراجعه كنيم و گرفتاران در دام جبر و تشبيه و الحاد در اسماء و صفات الهي را ببينيم و ا

ين كه چگونه بعضي، غلو در اسماء و صفات الهي را به جايي رسانده‌اند كه قائل به تعطيل شده‌اند و گفتند ما هرگز توان معرفت او را نداريم (نه معرفت اجمالي و نه معرفت تفصيلي) و در مقابل آنها گروهي آن چنان ذات اقدس الهي را پايين آوردند كه او را در شكل جوان امردي دانستند كه موهاي به هم پيچيده زيبايي دارد. در مسئله جبر و تفويض گروهي آن چنان تند رفتند كه انسان را موجودي بي‌اختيار در چنگال قضا و قدر دانستند كه ذره‌اي، اراده او كارساز نيست و هر چه تقدير ازلي بوده بايد انجام دهد، خواه راه كفر بپويد يا ايمان، و دسته‌اي آن چنان گرفتار تفريط گشتند كه براي انسان استقلال كاملي در برابر ذات پاك خداوند قائل شده و با قبول تفويض، راه شرك و دوگانگي را پيش گرفتند. ولي مكتب اهل بيت كه مسئله نفي جبر و تفويض و اثبات امر بين‌الامرين را مطرح مي‌كرد، مسلمانها را از آن افراط و تفريط خطرناك و كفرآلود برحذر داشت و اينجاست كه صدق كلام امام روشن مي‌شود كه غلوكنندگان بايد به سوي آنها باز گردند و واپس ماندگان سرعت گيرند و به آنها برسند و اين تشبيه لطيفي است كه قافله‌اي را در نظر مجسم مي‌كند كه راهنمايان هوشيار و آگاهي دارد ولي گروهي بي‌حساب پيشي م

ي‌گيرند و در بيابان گم مي‌شوند و گروهي سستي كرده، عقب مي‌مانند و طعمه درندگان بيابان مي‌شوند. سپس در يك نتيجه‌گيري نهايي مي‌فرمايد: ويژگيهاي ولايت و حكومت از آن آنهاست (و لهم خصائص حق الولايه). مقدم داشتن (لهم) در جمله بالا اشاره به اين است كه اين ويژگيها منحصر به آنهاست. چگونه از همه شايسته‌تر نباشند در حالي كه آنها اساس دين و ستون يقينند و اسلام راستين و ناب محمدي را خالي از هر گونه افراط و تفريط عرضه مي‌كنند و نعمتهاي وجودي آنها بر همگان جريان دارد. درست به همين دليل: وصيت پيامبر و وراثت خلافت او در آنهاست (و فيهم الوصيه و الوراثه). اگر پيامبر درباره آنها وصيت كرد و پيشوايي خلق را به آنان سپرد به خاطر همين واقعيتها بود نه مسئله پيوند خويشاوندي و نسب. پيداست كه منظور از وصيت و وراثت در اينجا مقام خلافت و نبوت است و حتي كساني كه ارث را در اينجا به معني ارث علوم پيامبر (ص) گرفته‌اند نتيجه‌اش شايستگي آنها براي احراز اين مقام است، چرا كه پيشواي خلق بايد وارث علوم پيامبر باشد و جانشين او همان وصي اوست، زيرا معلوم است كه ارث اموال، افتخاري نيست و وصيت در مسائل شخصي و عادي، مطلب مهمي محسوب نمي‌شود و آنها كه تلاش ك

رده‌اند وصيت و وراثت را به اينگونه معاني تفسير كنند در واقع گرفتار تعصبها و تحت تاثير پيشداوريها بوده‌اند، زيرا آنچه مي‌تواند همرديف (اساس الدين و عماد اليقين و خصائص حق الولايه) واقع شود همان مساله خلافت و جانشيني رسول الله (ص) است و غير آن شايسته نيست كه همرديف اين امور گردد. سرانجام در آخرين جمله، گويي مردم قدرنشناس زمان خود را مخاطب ساخته و مي‌فرمايد: هم اكنون كه حق به اهلش بازگشته و به جايگاه اصلي منتقل شده چرا كوتاهي و سستي و پراكندگي داريد و قدر اين نعمت عظيم را نمي‌شناسيد؟ (الان اذ رجع الحق الي اهله و نقل الي منتقله). از آنچه در بالا درباره وصيت و وراثت گفته شد به خوبي روشن مي‌شود كه منظور از حق در اينجا همان حق خلافت و ولايت است كه اهل بيت نسبت به آن از همه شايسته‌تر بودند و در واقع قبايي بود كه تنها به قامت آنها راست مي‌آمد. نكته‌ها: 1- عظمت اهل بيت در قرآن و روايات اسلامي تعبيراتي كه در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامي درباره اهل بيت آمده، بسيار والا و شگفت‌انگيز است. آيه تطهير به روشني مي‌گويد كه اهل بيت پيامبر (ص) از هر پليدي و آلودگي پاك و منزه و به تعبيري ديگر معصومند (انما يريد الله ليذهب ع

نكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا). آيه مباهله، علي (ع) را به منزله نفس نفيس و جان پاك پيغمبر، و فاطمه زهرا و فرزاندان آنها، حسن و حسين، را نزديكترين افراد به آن حضرت و مقربترين اشخاص نزد خداوند مي‌شمرد كه دعايشان در پيشگاه او مستجاب است. آيه تبليغ، ابلاغ ولايت علي (ع) را از بزرگترين ماموريتهاي پيامبر (ص) مي‌شمرد و قرين رسالت قرار مي‌دهد تا آنجا كه مي‌گويد: و ان لم تفعل فما بلغت رسالته، اگر ابلاغ نكني رسالت او را ابلاغ نكرده‌اي! آيات فراوان ديگر كه وارد شدن در شرح آنها در اين مختصر مناسب نيست، به علاوه، در كتب فراواني با ذكر منابع و مدارك دقيق آنها از كتب اهل سنت تشريح شده است. در روايات اسلامي مخصوصا رواياتي كه در صحاح‌سته (كتب شش گانه‌اي كه معروفترين منابع حديث اهل سنت است) وارد شده، آنقدر فضايل و مناقب درباره اهل بيت ذكر شده كه بالاتر از آن تصور نمي‌شود و بعضي از دانشمندان آن را در چند جلد كتاب خلاصه كرده‌اند و بعضي، مجموع اين روايات را كه در منابع مختلف اسلامي (از طريق اهل سنت) آمده، در دهها جلد گردآوري نموده‌اند. ولي با نهايت تاسف، فشارهاي قدرتهاي حاكم بعد از رسول خدا (ص) چنان زياد بود كه عظمت مقام اه

ل بيت در ميان مردم ناشناخته ماند. كساني كه اهل بيت پيامبر (ص) را از رسيدن به حق خود بعد از رحلت آن حضرت منع كردند اجازه ندادند فضايل آنها در ميان مردم منتشر شود و از آن بيشتر در عصر خلفاي اموي و عباسي، كمتر به كسي اجازه مي‌دادند كه زبان به شرح فضايل آنها بگشايد و از عظمت مقام آنها سخن بگويد بلكه گاه، ذكر يكي از فضايل آنها سر گوينده را بر باد مي‌داد و يا سبب زندانهاي طولاني مي‌شد. اما خدا مي‌خواست اين حقايق لابه‌لاي كتب اسلامي باقي بماند و همچون آفتاب بدرخشد و براي كساني كه مي‌خواهند در برابر واقعيات، سر تعظيم فرود آوردند ذخيره شود. در اينجا انسان به ياد گفته ابن ابي‌الحديد مي‌افتد كه مي‌گويد: چه بگويم درباره مرد بزرگي كه دشمنانش اعتراف به فضيلت او داشته‌اند و هرگز نتوانسته‌اند مناقب و فضايل او را كتمان كنند و از طرفي مي‌دانيم بني‌اميه بر تمان جهان اسلام تسلط يافتند و با تمام قدرت و با هر حيله‌اي سعي در خاموش كردن نور او و تشويق بر جعل اخبار در معايب او داشتند و او را بر فراز تمام منابر سب و دشنام دادند و ستايش كنندگان او را تهديد به مرگ كرده بلكه زنداني كرده و كشتند و حتي اجازه ندادند يك حديث در فضيلت او نقل

شود و نامي از او برده شود، يا كسي را به نام او بنامند، ولي با اين حال جز بر بلندي مقام او افزوده نشد … و هر چه بيشتر كتمان مي‌كردند عطر فضايل او بيشتر مي‌شد و همچون آفتاب بود كه هرگز نور آن با كف دست پوشانده نمي‌شود و همانند روشنايي روز كه اگر يك چشم از آن محجوب بماند چشمهاي فراواني آن را مي‌بينند. همين معني به صورت فشرده‌تر و گوياتر در بعضي از كتب، از امام شافعي نقل شده است كه مي‌گويد: در شگفتم از مردي كه دشمنانش فضايل او را از روي حسد كتمان كردند و دوستانش از ترس، ولي با اين حال شرق و غرب جهان را پر كرده است. شبيه همين مضمون از عامر بن عبدالله بن زبير نقل شده است. 2- توجيهات نامناسب: قابل توجه اين كه ابن ابي‌الحديد در شرح نهج‌البلاغه خود هنگامي كه به جمله (الان اذ رجع الحق الي اهله … ) مي‌رسد، مي‌گويد: مفهوم اين سخن اين است كه حق قبل از اين زمان، در غير اهلش بوده ولي ما اين سخن را تاويل و توجيه مي‌كنيم بر خلاف آنچه اماميه مي‌گويند و مي‌گوييم: بي‌شك آن حضرت از همه اولي و شايسته‌تر براي امر خلافت بود نه بر عنوان اين كه نصي از پيامبر (ص) وارد شده باشد بلكه به عنوان افضليت، چرا كه او برترين انسان بعد از رسول

خدا (ص) و شايسته‌ترين فرد از ميان تمام مسلمانان نسبت به خلافت بود ولي او حق خود را به خاطر مصلحتي ترك كرده بود زيرا او و ساير مسلمين پيش بيني مي‌كردند كه تنش و اضطراب در اسلام و نشر آن پيدا خواهد شد چرا كه عرب نسبت به او حسد مي‌ورزيد و كينه او را در دل داشت و جايز است كسي كه شايسته‌تر براي امري است و آن را ترك نموده و بعد به آن بازگشته، بگويد: قد رجع الامر الي اهله، كار به اهلش بازگشت. به يقين پيشداوريها مانع از اين شده است كه مفهوم چنين كلام روشني پذيرفته شود زيرا اگر علي (ع) مي‌خواست بفرمايد: پيش از اين، حق به دست اهلش سپرده نشده بود و اكنون به دست اهلش رسيده و به محل شايسته خود بازگشته است چه عبارتي از اين روشنتر، ممكن بود بگويد. اين از يك سو، از سوي ديگر مي‌دانيم اين جمله كه عرب نسبت به او حسد مي‌ورزيد و عداوت داشت سخني بي‌اساس است. آري تنها گروه كوچكي كه از بازماندگان سران شرك و كفر بودند چنين حالتي داشتند و به تعبيري ديگر جمعي از سران قريش و سران يهود و منافقين كه ضربات او را در جنگهاي بدر و خيبر و حنين چشيده بودند، عداوت او را در دل داشتند ولي توده‌هاي مردم به او عشق مي‌ورزيدند لذا در حديث معروفي كه د

ر منابع معتبر اسلامي آمده است مي‌خوانيم كه پيامبر (ص) خطاب به علي (ع) كرد و دست بر شانه او زد و فرمود: (لا يبغضك الا منافق، تنها منافقان با تو دشمني دارند) و در صحيح ترمذي كه از معروفترين منابع اهل سنت است از ابوسعيد خدري نقل شده است كه گفت: (انا كنا لنعرف المنافقين ببعضهم علي بن ابيطالب، ما منافقان را از طريق دشمني با علي بن ابيطالب مي‌شناختيم). آيا ابن ابي‌الحديد راضي مي‌شود كه اكثريت مسلمين آن روز را از منافقان بشمارد؟ و باز به همين دليل مي‌بينيم استقبالي كه از خلافت علي (ع) و بيعت با او شد از هيچ يك از خلفا نشد در حالي كه معاصران او و بيعت كنندگان با وي غالبا همان صحابه پيامبر (ص) يا فرزندان آنها بودند و اين در واقع عذر ناموجهي است كه براي عدم تسليم در برابر واقعيت ذكر شده است. اما در مورد اين كه مي‌گويد نصي بر خلافت و ولايت او نرسيده است، اين سخني است دور از واقعيت كه در جاي خود آن را اثبات نموده‌ايم.

خطبه 003-شقشقيه

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه