شرح نهج البلاغه (محمدرضا آشتیانی) صفحه 29

صفحه 29

يريد الشيطان او يكني به عن قوم منظور حضرت از اين سخن شيطان است يا جمعيت خاصي (كه خوهاي شيطاني داشتند)! خطبه در يك نگاه: اين خطبه نيز به داستان جنگ جمل و حوادث دردناك آن اشاره مي‌كند، و امام لشكر طلحه و زبير را به عنوان لشكر شيطان معرفي فرموده سپس به ويژگيهاي خودش در اين ميدان اشاره مي‌كند و آنگاه برنامه آينده خود را در اين ميدان ضمن جمله‌هاي كوتاه و كوبنده‌اي كه آميخته با تهديدات جدي براي دشمن است بيان مي‌فرمايد و ضمن يك پيشگويي صريح نتيجه اين جنگ خونين را از قبل بيان مي‌كند. الا و ان الشيطان قد جمع حزبه، و استجلب خيله و رجله، و ان معني لبصيرتي: ما لبست علي نفسي، و لا لبس علي. و ايم الله لافرطن لهم حوضا انا ماتحه! لا يصدرون عنه، و لا يعودون اليه. ترجمه: آگاه باشيد! شيطان حزب خود را گرد آورده و سواره و پياده‌هاي لشكرش را فراخوانده است، ولي من آگاهي و بصيرت خود را همراه دارم، نه حقيقت را بر خود مشتبه ساخته‌ام و نه ديگري بر من مشتبه ساخته، به خدا سوگند گردابي براي آنان فراهم سازم كه جز من كسي نتواند آن را چاره كند! هرگز از آن بيرون نمي‌آيند و (آن عده كه از آن بگريزند هرگز به سوي آن باز نمي‌گردن

د) و قدم نهادن در چنين صحنه‌هايي را فراموش مي‌كنند! شرح و تفسير: باز هم هشدار به مسلمانان: همانگونه كه قبلا اشاره شد سخنان امام در اين خطبه ناظر به مسائل مربوط به جنگ جمل است و با توجه به پيوند و ارتباطي كه ميان اين خطبه و خطبه بيست و دو، و از آن بالاتر ارتباطي كه بين اين خطبه و خطبه 137 است كه در واقع اين خطبه در آن خطبه ادغام شده و بخشي از آن را تشكيل مي‌دهد، ترديدي در اين امر باقي نمي‌ماند كه هدف اصلي در اين خطبه اشاره به جنگ جمل است و كساني كه آن را اشاره به جنگ صفين و لشكريان شام دانسته‌اند گويا اين پيوندها را در نظر نگرفته‌اند. نخستين محور در اين خطبه، همان تشبيه لشكر طلحه و زبير به لشكريان شيطان است، مي‌فرمايد: آگاه باشيد شيطان حزب خود را گرد آورده و سواره و پياده‌هاي لشكرش را فرا خوانده است (الا و ان الشيطان قد جمع حزبه، و استجلب خيله و رجله). چگونه آنها لشكر شيطان نباشند در حالي كه پيمانشان را با امامشان شكستند و به خاطر جاه‌طلبي دست به نفاق‌افكني و ايجاد تفرقه در امت اسلامي زدند و آتشي روشن كردند كه گروه عظيمي در آن سوختند و خودشان نيز سرانجام طعمه آن آتش شدند! تعبير به حزب اشاره به هماهنگي اهد

اف آنها با هدفهاي شيطان است و تعبير به خيل (سواره نظام) و رجل (لشكر پياده)، اشاره به تنوع لشكريان آنهاست. در آيات قرآن نيز اشاره به حزب شيطان شده است آنجا كه مي‌گويد: انما يدعوا حزبه ليكونوا من اصحاب السعير، شيطان حزب خود را فقط براي اين دعوت مي‌كند كه از دوزخيان و اهل آتش باشند. در جايي ديگر اشاره به لشكر پياده و سواره شيطان كرده و براي آزمايش انسانها، شيطان را مخاطب ساخته، مي‌فرمايد: و اجلب عليهم بخيلك و رجلك، و لشكر سواره و پياده‌ات را بر آنها گسيل دار! اين اخطارهاي مكرر قرآن براي اين است كه اهل ايمان چشم و گوش خود را باز كنند مبادا در دام شيطان گرفتار شوند و در حزب او درآيند و در صف لشكر سواره و پياده او قرار گيرند! ولي اين سرنوشت شوم، دامان طلحه و زبير و همراهان و همكاران و پيروان آنها را گرفت و به خاطر جاه‌طلبي و هواپرستي در اين دام گرفتار شدند. سپس به بيان محور دوم پرداخته، ويژگيهاي خود را بيان مي‌فرمايد و مي‌گويد: من آگاهي و بصيرت خود را همراه دارم، نه حقيقت را بر خود مشتبه ساخته‌ام و نه ديگري بر من مشتبه ساخته است (و ان معي لبصيرتي: ما لبست علي نفسي، و لا لبس علي). در حقيقت سرچشمه گمراهي هر كسي يكي

از سه چيز است: نخست اين كه بصيرت و آگاهي كافي نسبت به كاري كه مي‌خواهد اقدام كند نداشته باشد و ناآگاهانه وارد معركه‌اي شود كه بر خلاف رضاي خدا و فرمان حق است. ديگر اين كه در عين آگاهي، هوا و هوسها حجابي بر ديده حقيقت بين، بيفكند و انسان را گرفتار اشتباه كند و چه بسيارند كساني كه از گناه بودن چيزي آگاهند ولي بر اثر وسوسه‌هاي نفس و انگيزه‌هاي شيطاني، مجوزهايي براي خويش درست مي‌كنند و گاه، آن گناه را به عنوان يك وظيفه واجب پنداشته، به آن آلوده مي‌شوند، و به گفته قرآن (و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا). سوم اين كه اجازه به شياطين انس و جن بدهد كه در او نفوذ كنند و حقيقت را مشتبه سازند. هيچ يك از اين سه چيز در وجود مبارك آن حضرت راه نداشت چرا كه تمام درهاي خطا و انحراف را از درون و برون به روي وسوسه‌گران بسته بود و با هوشياري آميخته با تقوا، حقيقت را آنچنان كه هست درمي‌يافت و در سايه آن به پيش مي‌رفت. بعضي از شارحان نهج‌البلاغه گفته‌اند: تعبير ان معي لبصيرتي اشاره به اين است كه همان بصيرتي كه با آن رسول خدا را شناختم و در تمام حوادث مهم عصر او، در كنار او بودم، همان بصيرت همچنان با من است و همچون چراغ پرفروغي فرا راه

من قرار گرفته است. و اين جمله را اشاره‌اي به آيه شريفه قرآن مي‌دانند كه مي‌فرمايد: قل هذه سبيلي ادعوا الي الله علي بصيره انا و من اتبعني، بگو اين راه من است و من و پيروانم با بصيرت كامل مردم را به سوي خدا دعوت مي‌كنيم. در حديثي نيز از امام علي بن موسي الرضا (ع) مي‌خوانيم: لنا اعين لا تشبه اعين الناس و فيها نور ليس للشيطان فيها نصيب، ما چشمهايي داريم كه شبيه چشمهاي مردم نيست و در آن نوري است كه شيطان در آن نصيبي ندارد. بعضي نيز معتقدند كه جمله دوم و سوم كه مي‌فرمايد: نه حقيقت را بر خود مشتبه ساخته‌ام و نه كسي بر من مشتبه ساخته تفسيري است بر جمله اول كه مي‌فرمايد: بصيرت و آگاهي من با من است، ولي آنچه در بالا گفته شد مناسب تر به نظر مي‌رسد. اين نكته نيز قابل ملاحظه است كه امام نخست مي‌فرمايد: من حقيقت را بر خود مشتبه نساخته‌ام، سپس مي‌فرمايد: و ديگران هم بر من مشتبه نساخته‌اند، اين در واقع يك ترتيب طبيعي است كه انسان بايد نخست از فريب نفس خويش در امان باشد تا فريب فريبندگان ديگر در جان و دل او اثر نگذارد. سپس به بيان محور سوم و آخرين سخن در اين زمينه پرداخته و پايان جنگ جمل را به روشني پيشگويي مي‌كند و به مخالف

انش سخت هشدار مي‌دهد، مي‌فرمايد: به خدا سوگند گردابي براي آنان فراهم سازم كه جز من كسي نتواند آن را چاره كند (و سرانجام همگي در آن غرق خواهند شد) و هرگز از آن بيرون نمي‌آيند و (آن عده كه از آن بگريزند) هرگز به سوي آن باز نمي‌گردند (و براي هميشه قدم نهادن در چنين صحنه‌هايي را فراموش مي‌كنند)! (و ايم الله لافرطن لهم حوضا انا ماتحه! لا يصدرون عنه، و لا يعودون اليه). در واقع امام (ع) ميدان نبرد را به حوض يا گردابي تشبيه كرده كه آن را تا حد ممكن پر از آب مي‌كند آنچنان كه راه خلاصي از آن نداشته باشند و ابتكار عمل كاملا به دست او باشد (جمله انا ماتحه با توجه به اين كه ماتح به معناي كسي است كه آب را از چاه بالا مي‌كشد اشاره به همين نكته است). سپس به نتيجه آن اشاره مي‌كند كه لشكريان جمل چنان در آن گرفتار مي‌شوند كه راه فرار نخواهند داشت و اگر گروه اندكي از آن فرار كنند چنان درس عبرتي مي‌گيرند كه بازگشت به چنين صحنه‌اي را در تمام عمر فراموش كنند. جمله لافرطن مفهومش اين نيست كه من در اين راه افراط مي‌كنم، بلكه منظور اين است كه حداكثر تلاش ممكن را انجام خواهم داد تا راه را بر تمام دشمنان ببندم! (دقت كنيد) به همين دليل ع

ايشه كه يكي از سردمداران اصلي جنگ جمل بود هرگز در جنگهاي آينده شركت نكرد و براي تمام عمر، حضور در چنين صحنه‌هايي را فراموش كرد! نكته: لشكر شيطان! از خطبه بالا اين معني استفاده مي‌شود كه شيطان در برابر اغواگري خود تنها نيست، بلكه لشكرياني دارد كه در خطبه فوق به عنوان لشكر سواره و پياده شيطان (خيل و رجل) تعبير شده و همچنين دستياران و هم‌مسلكاني دارد كه از آن به حزب شيطان تعبير شده بود و همانگونه كه گفتيم اين هر دو تعبير در قرآن مجيد آمده است (توجه داشته باشد كه خيل گاه به معناي اسبها و گاه به معناي اسب سواران است و در اينجا معناي دوم منظور مي‌باشد). البته شيطان، حزب و لشكر سواره و پياده‌اي به آن معني كه در اجتماعات امروزي و ارتشها معمول است ندارد، ولي مي‌دانيم او دستياراني از جنس خود و از جنس آدميان براي اغواي مردم دارد و حتي احزاب كنوني و لشكرهاي سواره و پياده فعلي كه در اختيار سلطه‌هاي ظالم و ستمگر است همان حزب شيطان و لشكر پياده و سواره او هستند. گروهي كه چابكتر و كارآمدترند، لشكر سواره شيطانند و آنها كه ضعيفتر و كم‌اثرترند، لشكر پياده‌اند، و گاه مي‌شود كه انساني خود، از فرماندهان لشكر شيطان مي‌باشد و چن

دان از آن آگاه نيست و حتي گاه تصور مي‌كند كه در زمره حزب‌الله ولي در واقع در سلك حزب‌الشيطان قرار دارد! رهروان راه حق بايد خود را به خدا بسپارند و تحت ولايت او قرار دهند تا به مضمون (الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور) از تاريكيهاي وساوس شيطاني رهايي يافته و به نور ايمان و تقواي الهي راه يابند و خود را با تمام وجود در ظل عنايات الهي قرار دهند تا به مضمون (الهي لا تكلني الي نفسي طرفه عين ابدا)، خداوند امورشان را بر عهده گيرد و هدايتشان را تضمين كند. شرط وصول به اين مقام همان است كه مولا در خطبه بالا فرموده است، يعني بايد تا آنجا كه امكان دارد بصيرت و معرفت و شناخت را با خود همراه داشت و از فريب خويشتن پرهيز كرد و از قرار گرفتن در معرض فريب و وسوسه‌هاي ديگران برحذر بود.

خطبه 011-خطاب به محمد حنفيه

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه