- خطبه ها 1
- خطبه 002-پس از بازگشت از صفين 13
- خطبه 003-شقشقيه 17
- خطبه 004-اندرز به مردم 22
- خطبه 005-پس از رحلت رسول خدا 23
- خطبه 006-آماده نبرد 24
- خطبه 007-نكوهش دشمنان 25
- خطبه 008-درباره زبير و بيعت او 26
- خطبه 009-درباره پيمان شكنان 27
- خطبه 010-حزب شيطان 28
- خطبه 011-خطاب به محمد حنفيه 29
- خطبه 012-پس از پيروزي بر اصحاب جمل 30
- خطبه 013-سرزنش مردم بصره 31
- خطبه 014-در نكوهش مردم بصره 32
- خطبه 015-در برگرداندن بيتالمال 33
- خطبه 016-به هنگام بيعت در مدينه 34
- خطبه 017-داوران ناشايست 36
- خطبه 018-نكوهش اختلاف عالمان 37
- خطبه 019-به اشعث بن قيس 38
- خطبه 020-در منع از غفلت 39
- خطبه 021-در توجه به قيامت 40
- خطبه 022-در نكوهش بيعت شكنان 41
- خطبه 023-در باب بينوايان 42
- خطبه 024-برانگيختن مردم به پيكار 45
- خطبه 025-رنجش از ياران سست 46
- خطبه 026-اعراب پيش از بعثت 48
- خطبه 027-در فضيلت جهاد 51
لابنه محمد بن الحنفيه لما اعطاه الرايه يوم الجمل اين سخن را علي (ع) به فرزندش محمد بن حنفيه فرمود، در آن هنگام كه پرچم را در روز جنگ جمل به دست او سپرد. تزول الجبال و لا تزل! عض علي ناجذك. اعر الله جمجمتك. تد في الارض قدمك. ارم ببصرك اقصي القوم، و غض بصرك، و اعلم ان النصر من عند الله سبحانه. ترجمه: اگر كوهها متزلزل شود تو تكان مخور! دندانهايت را به هم بفشار و جمجمه خويش را به خدا عاريت ده! قدمهايت را بر زمين ميخكوب كن! و نگاهت به آخر لشكر دشمن باشد! چشمت را فرو گير (و مرعوب نفرات و تجهيزات دشمن نشو)! و بدان! نصرت و پيروزي از سوي خداوند سبحان است! خطبه در يك نگاه: از روايات به خوبي استفاده ميشود كه اميرمومنان علي (ع) اصرار زيادي داشت كه در ميدان جمل جنگي صورت نگيرد و خون مسلمين بر صفحه آن ريخته نشود. و نيز آمده است كه در آن روز پرچم را به دست محمد بن حنفيه داد سپس در فاصله ميان نماز صبح تا ظهر، پيوسته آنها را دعوت به صلح و اصلاح و بازگشت به پيمان و بيعت ميكرد. و خطاب به عايشه كرد و فرمود: خداوند در قرآن مجيد، تو (و ساير همسران پيامبر را) دستور داده است كه در خانههايتان بمانيد (و آلت دست ا
ين و آن نشويد)! تقواي الهي را پيشه كن و به خانهات بازگرد و فرمان خدا را اطاعت كن! بعد رو به طلحه و زبير كرد و فرمود: شما همسران خود را در خانه پنهان كردهايد، ولي همسر رسول خدا (ص) را به ميدان، در برابر همه آوردهايد! شما مردم را تحريك ميكنيد و ميگوييد ما براي خونخواهي عثمان اينجا آمدهايم و ميخواهيم خلافت، شورايي شود (در حالي كه مردم انتخاب خود را كرده و خود شما نيز بيعت نمودهايد)! به زبير فرمود: آيا به خاطر داري كه روزي در مدينه من و تو با هم بوديم و تو با من سخن ميگفتي و تبسمي بر لب داشتي، پيامبر از تو پرسيد آيا علي را دوست داري؟ تو گفتي چگونه او را دوست نداشته باشم در حالي كه ميان من و او، هم خويشاوندي و هم محبت الهي است در حدي كه درباره ديگري نيست! در اينجا پيامبر (ص) فرمود: تو در آينده با او پيكار خواهي كرد، در حالي كه ظالم هستي! تو گفتي پناه ميبرم به خدا از چنين كاري! باز هم علي (ع) به نصيحت ادامه داد و به پيشگاه خداوند عرضه داشت: خداوندا من بر اينان اتمام حجت كردم و مهلتشان دادم تو شاهد و گواه باش! سپس قرآن را گرفت و به دست مسلم مجاشعي داد و فرمود: اين آيه را براي آنها بخوان: و ان طائفتان من ال
مومنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما …، اگر دو گروه از مومنان با هم پيكار كنند در ميان آنها صلح برقرار سازيد. او به لشكرگاه دشمن نزديك شد و قرآن را به دست راست گرفت و آيه را خواند. آنها حمله كردند و دست راست او را قطع نمودند. قرآن را به دست چپ داد، دست چپش را قطع كردند. با دندان گرفت او را كشتند. اينجا بود كه علي (ع) فرمود: هماكنون پيكار كردن با اين گردنكشان براي ما گواراست! در اينجا بود كه سخن بالا را خطاب به محمد بن حنفيه بيان فرمود. به هر حال در اين خطبه امام (ع) رموز مهمي از فنون جنگ و نكتههايي را كه از نظر رواني و جسمي در يك سرباز مسلمان اثر ميگذارد و او را شجاع و آماده براي پيكار ميكند، بيان ميفرمايد. اين كلام مشتمل بر هفت جمله است: در جمله اول يك دستور كلي درباره مقاومت در ميدان نبرد ميدهد و سپس در پنج جلمه ديگر انگشت روي جزئيات و ريزهكاريها و اموري كه تاثير در استقامت و پيروزي دارد ميگذارد و در هفتمين و آخرين جمله، توجه به پروردگار و توكل بر ذات پاك او و اين كه پيروزي در هر حال از سوي اوست را مطرح ميفرمايد تا با قدرت و قوت ايمان، مشكلات و سختيهاي جنگ قابل تحمل شود و روحيه نبرد در حد اعلي براي مبار
زه با دشمن قرار گيرد. شرح و تفسير: همچون كوه استوار باش! همانگونه كه در بالا اشاره شد، اين خطبه نيز ناظر به جريانات جنگ جمل است. آنجا كه امام (ع) پرچم را به دست فرزند شجاعش (محمد بن حنفيه) ميسپارد و در عباراتي كوتاه و موثر و دلنشين، قسمت مهمي از دستورات جنگي را براي او در هفت جمله بيان ميدارد: نخست ميفرمايد: اگر كوهها متزلزل شود، تو تكان مخور! (تزول الجبال و لا تزل). در واقع مهمترين مساله در ميدان جنگ، مساله استقامت و پايمردي است كه رسيدن به پيروزي بدون آن غير ممكن است، و امام (ع) نيز در آغاز، روي همين مساله انگشت ميگذارد. اين جمله ميتواند اشارهاي به مضمون حديث معروفي باشد كه درباره مومن نقل شده است كه ميفرمايد: المومن كالجبل الراسخ لا تحركه العواصف، فرد باايمان همچون كوه پا برجاست كه طوفانها و تندبادها آن را تكان نميدهد! در حديث ديگري از پيامبر اكرم (ص) ميخوانيم: المومن اشد في دينه من الجبال الراسيه و ذلك ان الجبل قد ينحت منه و المومن لا يقدر احد علي ان ينحت من دينه شيئا، مومن، در دينش از كوههاي پابرجا محكمتر است! چرا كه كوه را گاهي ميتراشند، ولي از دين مومن چيزي كم و تراشيده نميشود! سپس از ا
ين دستور كلي فراتر رفته و به جزئياتي كه در اين زمينه موثر و كارساز است ميپردازد، و در دومين جمله ميفرمايد: دندانهايت را به هم بفشار (عض علي ناجذك). ناجذ گاه به معني دندانهايي كه بعد از دندان انياب واقع شده، تفسير گرديده و گاه به معني دندان عقل و گاه به معني همه دندانها و يا همه دندانهاي آسيا. و در اينجا مناسب معناي سوم است. گفته ميشود فشار آوردن روي دندانها دو فايده دارد: نخست اين كه ترس و وحشت را زايل ميكند و به همين دليل هنگامي كه انسان از ترس بلرزد اگر دندانها را محكم بر هم بفشارد لرزش او ساكت يا كم ميشود و ديگر اين كه استخوانهاي سر را محكم نگاه ميدارد و در برابر ضربات دشمن آسيب كمتري به آن ميرسد و شبيه اين معني در خطبه ديگري از نهجالبلاغه آمده است آنجا كه ميفرمايد: و عضوا علي الاضراس فانه انبي للسيوف عن الهام، دندانها را روي هم فشار دهيد كه اين كار تاثير شمشير را بر سر كمتر ميكند. در سومين جمله با تعبير بسيار زيبايي ميفرمايد: جمجمه خويش را به خدا عاريت ده! (اعر الله جمجمتك). اشاره به اين كه آماده ايثار، جانبازي و شهادت در راه خدا باش كه اين آمادگي مايه شجاعت و شهامت و پايمردي است! بعضي از شارح
ان نهجالبلاغه از اين جمله، پيشگويي و بشارت نسبت به سرنوشت محمد بن حنفيه در ميدان جنگ جمل استفاده كردهاند داير بر اين كه تو از اين ميدان سالم برون خواهي آمد چرا كه در مفهوم عاريت، باز پس گرفتن نهفته شده است. در چهارمين جمله ميفرمايد: قدمهايت را در زمين ميخكوب كن! (تد في الارض قدمك). اشاره به اين كه فكر عقب نشيني و فرار از ميدان هرگز در سر نپروران و در برابر دشمن ثابت قدم باش! همانگونه كه قرآن مجيد به مومنان دستور ميدهد: يا ايها الذين آمنوا اذا لقيتم فئه فاثبتوا، اي كساني كه ايمان آوردهايد هنگامي كه در ميدان نبرد با گروهي روبرو ميشويد ثابت قدم باشيد! تفاوت اين جمله با جمله اول ممكن است در اين بوده باشد كه جمله اول عدم تزلزل در فكر و روحيه را بيان ميكند و جمله اخير عدم تزلزل ظاهري و جسماني و عقب نشيني نكردن را در نظر دارد. در پنجمين جمله ميفرمايد: نگاهت به آخر لشكر دشمن باشد! (ارم ببصرك اقصي القوم). اين نگاه سبب ميشود كه به تمام ميدان و لشكر دشمن احاطه پيدا كند و آرايش جنگي را در همه جاي ميدان زير نظر بگيرد و از كم و كيف آن آگاه شود و محاسبات تهاجمي يا دفاعي خويش را بر اساس صحيح استوار سازد. در ششمين ج
مله ميفرمايد: (بعد از آن كه تمام لشكر و جوانب ميدان را در نظر گرفتي) نظرت را فرو گير! (و غض بصرك). اين جمله، يا به معناي حقيقي آن است كه خود را در ميدان، دائما متوجه مناطق دوردست كه از تكرار نظر به آن، گاه ترس و رعبي به وجود ميآيد، مشغول نكند و تنها به اطراف خود بنگرد (توجه داشته باشيد غض بصر به معناي بستن چشم نيست بلكه به معناي فرو انداختن و كوتاه كردن نگاه است) و يا به معناي كنايي است يعني نسبت به كثرت نفرات و تجهيزات دشمن بياعتنا باش و از آن چشم فرو گير و با شجاعت و شهامت بر دشمن بتاز و ضربات خود را بيواهمه بر او فرود آور! شاهد اين معنا جملهاي است كه در خطبه ديگري از نهجالبلاغه آمده است آنجا كه ميفرمايد: و غضوا الابصار فانه اربط للجاش و اسكن للقلوب، چشمهاي خود را فرو گيريد تا قلب شما قويتر و روح شما آرامتر باشد. در هفتمين و آخرين جمله به يك نكته بسيار مهم و اساسي كه جنبه معنوي و روحاني دارد و مايه قوت نفوس و آرامش خاطر باشد، اشاره ميكند و ميفرمايد: با اين همه بدان كه نصرت و پيروزي از سوي خداوند سبحان است! (و اعلم ان النصر من عند الله سبحانه). اشاره به اين كه آنچه گفته شد تنها اسباب و مقدمات از نظر
ظاهر به حساب ميآيد، آنچه مهم است اراده خداست كه پيروزي و نصرت از آن سرچشمه ميگيرد، بر او دل ببند و به او تكيه كن و موفقيت نهايي را از او بخواه كه او بر هر چيزي قادر و تواناست و نسبت به بندگان با ايمان و مجاهد، رحيم و مهربان است! همانگونه كه در قرآن مجيد نيز ميخوانيم: و ما النصر الا من عند الله العزيز الحكيم، پيروزي، تنها از سوي خداوند عزيز و حكيم است. جالب اين كه قرآن مجيد در آغاز اين آيه سخن از ياري فرشتگان به ميان ميآرد ولي با اين حال ميفرمايد: تصور نكنيد كه نصرت و پيروزي به دست فرشتگان است، بلكه تنها به دست خداوند قادر، عالم و تواناست! نكتهها: 1- محمد بن حنفيه كيست؟ او يكي از فرزندان رشيد اميرمومنان علي (ع) است و حنفيه لقب مادر اوست و اسمش خوله دختر يكي از مردان باشخصيت طايفه بنيحنيفه است كه در يكي از جنگهاي اسلامي اسير شد و ميخواستند او را بفروشند، علي (ع) او را آزاد كرد و به همسري خود درآورد. او شجاعت را از علي (ع) به ارث برده بود و ميگويند گاهي زرههاي محكم را با دست پاره ميكرد و به همين دليل امام (ع) در جنگ جمل پرچم را به دست او سپرد و در جنگ صفين جناح چپ سپاه علي (ع) به دست او و محمد بن
ابيبكر و هاشم مرقال بود. او نسبت به امام حسن و امام حسين- عليهماالسلام- بسيار متواضع بود و فرزندان علي (ع) از حضرت فاطمه را بسيار احترام ميگذارد. روزي به او گفتند علي تو را به ميدانهاي خطرناك ميفرستد ولي از فرستادن حسن و حسين خودداري ميكند، در حالي كه آنها هم برادر تواند! او در جواب ميگويد: حسن و حسين همچون چشمان او هستند و من همچون بازوان او و انسان به وسيله بازوهايش از چشمش دفاع ميكند. بعضي محمد بن حنيفيه را متهم ميكنند كه او بعد از امام حسين (ع) دعوي امامت داشت و يا حتي دعوي مهدويت! ولي مرحوم شيخمفيد در اين زمينه سخن روشني دارد، ميگويد: محمد حنفيه هرگز ادعاي امامت نكرد و كسي را به سوي خود فرا نخواند (بلكه ديگران چنين نسبتهايي به او دادهاند و مدعي امامت و يا مهدويت او بودهاند و طايفه (كيسانيه) جزء چنين مدعياني محسوب ميشوند. محمد حنفيه در سال 81 هجري در سن شصت و پنج سالگي دار فاني را وداع گفت. درباره محل دفن او اختلاف است، بعضي ميگويند در طائف بدرود حيات گفت و در همانجا دفن شد و بعضي ميگويند در بقيع به خاك سپرده شد و گاه محل وفات او را كوه رضوي در نزديكي مدينه دانستهاند. يكي از نشانههاي جلال
ت مقام او اين است كه امام حسين (ع) هنگامي كه ميخواست از مدينه به سوي مكه حركت كند او را وصي و نماينده خود در مدينه قرار داد تا اخبار آنجا را به او برساند و وصيتنامه معروف خود را كه در مقاتل آمده، به او سپرد. 2- مهمترين شرط پيروزي بر دشمن از آيات قرآن مجيد و روايات اسلامي به خوبي استفاده ميشود كه اساس پيروزي در كارها صبر و استقامت و پايمردي است. قرآن سربازان پيروز كه حتي با نابرابري فاحش نسبت به دشمن، مشمول نصرت الهي ميشوند را با همين صفت توصيف كرده، ميفرمايد: ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مائتين و ان يكن منكم مائه يغلبوا الفا من الذين كفروا بانهم قوم لا يفقهون، هرگاه بيست نفر با استقامت از شما باشند با دويست نفر غلبه ميكنند و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از كساني كه كافر شدند پيروز ميگردند چرا كه آنها گروهي هستند كه نميفهمند. در كلمات قصار نهجالبلاغه ميخوانيم: و عليكم بالصبر فان الصبر من الايمان كالراس من الجسد و لا خير في جسد لا راس معه و لا في ايمان لا صبر معه، و بر شما باد كه صبر و استقامت كنيد! زيرا صبر و استقامت نسبت به ايمان، همچون سر است نسبت به بدن، تني كه سر با او نباشد فايدهاي ندارد و
همچنين است ايماني كه صبر و استقامت با آن نباشد! در خطبه بالا نيز كرارا روي همين معني تكيه شده است، گاه ميفرمايد: اگر كوهها تكان بخورند تو استقامت كن و از جاي تكان مخور! و گاه ميفرمايد: قدمهايت را بر زمين ميخكوب كن! و بقيه جملهها نيز در واقع شاخ و برگي براي اين معناست، زيرا دندانها را به هم فشردن، جمجمه خويش را به خدا عاريت دادن، نصرت و پيروزي را از جانب خدا دانستن، همه اينها به انسان استقامت بيشتر ميبخشد و پايداري فزونتر ميدهد و آنچه سبب شد كه مسلمانان در جنگهاي نابرابر با دشمنان در صحنههاي مختلف پيروز شوند همين اصل بود، اصلي كه بايد در نسل كنوني نيز زنده بماند تا شاهد پيروزيهاي بيشتر بر دشمنان اسلام گردند.