شرح نهج البلاغه (محمدرضا آشتیانی) صفحه 36

صفحه 36

ترجمه: كسي كه بهشت و دوزخ در پيش روي او قرار گرفته (و به آن ايمان دارد، از كارهايي كه در آنجا سودي نمي‌بخشد بركنار است و مردم در اين مسير سه گروهند:) كساني كه سخت مي‌كوشند و به سرعت پيش مي‌روند، آنها اهل نجاتند و گروهي كه به كندي گام برمي‌دارند، باز اميد نجاتي دارند و گروهي مقصرند، كه در آتش دوزخ سقوط مي‌كنند. انحراف به راست و چپ سبب گمراهي و ضلالت است و راه ميانه و مستقيم جاده وسيع الهي است كه قرآن مجيد- كتاب جاويدان الهي- و آثار نبوت بر آن قرار دارد و راه ورود به سنت پيامبر (ص) از همينجاست و پايان كار به آن منتهي مي‌شود. آن كس كه به ناحق ادعاي (امامت و ولايت) كند هلاك مي‌شود (چه اين كه هم خودش گمراه است و هم ديگران را به گمراهي مي‌كشاند) و آن كس كه با دروغ و افتراء (بر خدا و پيامبر چنين مقامي را طلب كند) محروم مي‌گردد و به جايي نمي‌رسد و آن كس (كه با ادعاهاي باطل) به مبارزه با حق برخيزد و در برابر آن قد علم كند هلاك خواهد شد! و در ناداني انسان همين بس كه قدر خويش را نشناسد، ريشه درختي كه در سرزمين تقوا نشانده شود هرگز نابودي نمي‌پذيرد و بذر و زراعتي كه در اين سرزمين پاشيده شود، هرگز تشنه نمي

گردد! در خانه‌هاي خود پنهان شويد (و در دسته‌بنديهاي منافقان و نفاق‌افكنان شركت نجوييد)! در اصلاح ميان خود بكوشيد (و مردم را با هم آشتي دهيد و صفوف خود را در مقابل آنها متحد سازيد)! توبه پيش روي شما و در دسترستان است (به آن چنگ زنيد و گذشته خود را جبران كنيد)، (و در هر حال) هيچ ستايشگري جز خدا را نبايد ستايش كرد و (در گناه و خطا) جز خويش را نبايد سرزنش نمود! شرح و تفسير: راه نجات اين است: در ادامه بحثهاي گذشته اين خطبه كه پيرامون داغ شدن بازار امتحان بعد از بيعت او سخن مي‌گفت و به مردم درباره حق و باطل و تقوا و گناه هشدار مي‌داد، امام در اين بخش از سخنانش به طرق نجات از چنگال هوا و هوسها و رسيدن به سرمنزل سعادت اشاه كرده و طي بيانات جامعي مطالب مهي را در اين رابطه ايراد مي‌كند. نخست مردم را در مسير سعادت و نجات به سه گروه تقسيم مي‌فرمايد، مي‌گويد: كسي كه بهشت و دوزخ در پيش روي او قرار گرفته (و به آن كاملا ايمان دارد از كارهايي كه در آنجا سودي نمي‌بخشد، بركنار است) و سخت به آينده‌اي كه در پيش دارد مشغول است (و مردم در اين مسير سه گروهند:) كساني كه سخت مي‌كوشند و به سرعت پيش مي‌روند، آنها اهل نجاتند و گروهي

كه به كندي گام برمي‌دارند، باز اميد نجات دارند، اما آنان كه كوتاهي مي‌كنند و در اين راه مقصرند، (در كام بدبختي و آتش دوزخ) سقوط مي‌كنند (شغل من الجنه و النار امامه! ساع سريع نجا، و طالب بطي‌ء رجا، و مقصر في النار هوي). به عقيده بعضي اين گروههاي سه‌گانه همانها هستند كه در قرآن مجيد در سوره فاطر، به آنها اشاره شده است و مي‌فرمايد: ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات باذن الله، سپس اين كتاب (آسماني) را به گروهي از بندگان برگزيده خود به ميراث سپرديم، از ميان آنها عده‌اي بر خود ستم كردند و عده‌اي ميانه‌رو بودند و گروهي به اذن خدا در نيكيها (از همه) پيشي گرفتند. گاه گفته شده اشاره به گروههاي سه‌گانه‌اي است كه در سوره واقعه آمده: و كنتم ازواجا ثلاثه فاصحاب الميمنه ما اصحاب الميمنه و اصحاب المشئمه ما اصحاب المشئمه و السابقون السابقون اولئك المقربون، و شما سه گروه خواهيد بود سعادتمندان و خجستگان، چه سعادتمندان و خجستگاني! (گروه ديگر) شقاوتمندان و شومانند، چه شقاوتمندان و شوماني! و (گروه سوم) پيشگامان پيشگامند و آنها مقربانند. به هر حال، وجود گروههاي سه‌گانه در ج

امعه بشريت هميشه مطرح بوده و به هنگامي كه بازار امتحانات داغ مي‌شود (همانند زمان خلافت علي (ع)) تمايز اين صفوف سه‌گانه آشكارتر مي‌شود، جمعي (هر چند غالبا اندك) راه حق را بدون هيچ ترديد و تزلزل و دقدقه پيش گرفته و به سرعت به سوي مقصد مي‌تازند، گروه ديگري كه از ايمان ضعيفتري برخوردارند گاه با ترديد و تزلزل و گاه با اطمينان خاطر، لنگ لنگان گامي برمي‌دارند و به پيش مي‌روند و اعمال صالح و ناصالحي را به هم آميخته، ولي اميدوارند كه دست لطف خدا، دست آنان را بگيرد و سرانجام آنها را به مقصد برساند، اما گروه سوم كه هواي نفس بر آنها چيره شده و با ايمان و تقوا وداع گفته‌اند در بيراهه‌ها سرگردان گشته و در كام بدبختي‌ها سقوط مي‌كنند. اين تعبير به خوبي نشان مي‌دهد كه تنها ايمان به معاد است كه مي‌تواند انسان را در برابر گناه و فساد حفظ كند، هر قدر اين ايمان قويتر باشد، تاثير بازدارنده آن بيشتر است. بعضي گفته‌اند جمله شغل من الجنه و النار امامه جمله خبريه‌اي است كه معني انشا را دارد يعني آنها كه بهشت و دوزخ را در برابر خود مجسم مي‌بينند، بايد از زرق و برق دنيا و هوا و هوسها چشم بپوشند! ولي تفسير جمله بالا به صورت جمله خبريه ن

يز هيچ مشكلي ندارد يعني اينگونه مومنان چشم‌پوشي از هوا و هوس خواهند كرد. سپس با توضيحي كه درباره گروههاي سه‌گانه بالا بيان فرمود مردم را به پيمودن راه راست و دوري گزيدن از طرق انحرافي، ضمن بيان نشانه‌هاي آنها دعوت مي‌كند و مي‌فرمايد: انحراف به راست و چپ سبب گمراهي و ضلالت است و راه ميانه و مستقيم، جاده وسيع (الهي) است (اليمين و الشمال مضله، و الطريق الوسطي هي الجاده). اين سخن اشاره به همان مساله معروفي است كه مي‌گوييم راه مستقيم به سوي هدف يك راه بيش نيست و در دو طرف آن هزاران راه انحرافي وجود دارد كه انسان را به گمراهي مي‌كشاند. تعبير به يمين و شمال ممكن است اشاره به افراط و تفريط باشد كه گروهي راه افراط را مي‌پويند و آن طرف هدف قرار مي‌گيرند و گروهي راه تفريط را، و هرگز به هدف نمي‌رسند، اين همان است كه در قرآن مجيد به عنوان صراط مستقيم از آن ياد شده و در جاي ديگر مي‌فرمايد: و كذلك جعلناكم امه وسطا، ما شما را امتي ميانه قرار داديم (در حد اعتدال ميان افراط و تفريط). همچنان كه علماي بزرگ اخلاق گفته‌اند كه تمام صفات فضيله، حد اعتدالي است در ميان صفات رذيله كه در طرف افراط و يا تفريط قرار دارند و به اين ترتيب ت

مام صفات اخلاقي را در اين تقسيم جمع كرده‌اند و يا به تعبير ديگر اين همان مساله عدالت اخلاقي است كه انسان را در حد اعتدال و طريق مستقيم ميانه و دور از هر گونه گرايش انحرافي قرار مي‌دهد. بعضي از مفسران نهج‌البلاغه، طريق وسطي را به مساله امامت و ولايت امامان معصوم تفسير كرده‌اند كه هر گونه غلو و افراط يا كوتاهي و تقصير در مورد آن بزرگواران سبب گمراهي است، ولي هيچ مانعي ندارد كه مفهوم جمله را وسيع بدانيم كه هم مساله ولايت و هم ساير مسائل اعتقادي و عملي و اخلاقي را فرا گيرد. در مساله خداشناسي گروهي در وادي تشبيه گرفتار شده و خدا را شبيه مخلوقاتش دانسته‌اند و گروهي در پرتگاه تعطيل افتاده و مي‌گويند ذات و صفات خدا چنان است كه هيچ كس قادر بر شناخت او (حتي معرفت اجمالي) نيست ولي حد وسط در ميان تشبيه و تعطيل است و آن اينكه خدا را از طريق افعالش مي‌شناسيم ولي از كنه ذاتش بي‌خبريم. در مساله افعال عباد، نه راه جبر صحيح است و نه راه تفويض، بلكه جاده وسط، يعني امر بين الامرين است و همچنين در مساله ولايت نه غلو صحيح است و نه تقصير، و در اخلاقيات همينگونه و در اعمال نيز همينطور است مثلا انفاق، حد وسطي در ميان بخل و اسراف است.

جالب اين كه كساني كه به مخالفت با آن حضرت برخاستند نيز از اين دو گروه خارج نبودند گروهي خوارج افراطي و گروهي شامياني كه در تفريط قرار گرفته و هرگز آن امام بزرگ را نشناختند. سپس به ويژگيهاي اين جاده ميانه معتدل و مستقيم پرداخته، مي‌فرمايد: قرآن مجيد كتاب جاويدان الهي و آثار نبوت در همين مسير و بر همين طريق است و نيز راه ورود به سنت پيامبر (ص) از همينجاست و پايان كار نيز به آن منتهي مي‌شود (عليها باقي الكتاب و آثار النبوه، و منها منفذ السنه، و اليها مصير العاقبه). در مورد جمله (عليها باقي الكتاب) دو تفسير بيان شده: نخست اين كه منظور قرآن مجيد است كه يك كتاب باقي و جاوداني است و معارف و قوانين و احكام تنها در آن است و جز در آن در جاي ديگر پيدا نمي‌شود. ديگر اين كه منظور از كتاب جاويدان وجود امام معصوم است كه حافظ كتاب‌الله و مطابق حديث معروف ثقلين هميشه در كنار قرآن بوده و همواره خواهد بود. ولي معني اول مناسبتر به نظر مي‌رسد. به خصوص اين كه آثار نبوت كه بعد از آن ذكر شده قابل تفسير به آثار باقيمانده نزد امامان نيز مي‌باشد. در اينجا احتمالات ديگري نيز داده شده كه بعيد به نظر مي‌رسد. منظور از جمله منها منفذ السنه

(با توجه به اين كه منفذ به معني دريچه و راه عبور نور و يا مطلق راه عبور است) اين است كه تنها از طريق جاده معتدل و ميانه مي‌توان به سنت پيامبر اسلام (ص) پي برد و به محتواي دعوت او آشنا گشت، بنابراين تفاوت اين چهار جمله روشن مي‌شود. نخست مي‌فرمايد: كتاب جاويدان الهي بر اين جاده قرار گرفته، سپس مي‌گويد: آثار و دلايل و نشانه‌هاي نبوت و اعجاز پيامبر (ص) در همين جاده است و آنگاه مي‌افزايد: راه ورود به سنت و تعليمات آن حضرت نيز از همين جاست و سرانجام مي‌فرمايد: براي رسيدن به سرمنزل مقصود نيز بايد از همين راه استفاده كرد، همانگونه كه قرآن مجيد مي‌گويد: و العاقبه للمتقين، سرانجام نيك براي پرهيزكاران است. سپس امام (ع) به سرنوشت مدعيان باطل امامت و پيشوايي مردم پرداخته، ضمن چهار جمله وضع آنها را روشن مي‌سازد. مي‌فرمايد: آن كس كه به ناحق ادعا(ي امامت و ولايت) كند، هلاك مي‌شود (زيرا هم خودش گمراه است و هم ديگران را به گمراهي مي‌كشاند) (هلك من ادعي). و آن كس كه با دروغ و افترا بر خدا و پيامبر (ص)، چنين مقامي را طلب كند، محروم مي‌گردد و به جايي نمي‌رسد! (و خاب من افتري). و آن كس كه با ادعاهاي باطل به مبارزه با حق برخيزد و

در برابر آن قد علم كند، هلاك خواهد شد! (من ابدي صفحته للحق هلك). و در ناداني انسان همين بس كه قدر خويش را نشناسد! (و از گليم خود پا فراتر نهد و ادعاي مقامي كند كه شايسته آن نيست.) (و كفي بالمرء جهلا الا يعرف قدره). اين احتمال نيز وجود دارد كه جمله‌هاي چهارگانه فوق تنها ناظر به مساله امامت كه اين خطبه ناظر به آن است نباشد، بلكه معني وسيعتري را دنبال كند كه هرگونه ادعاي باطل چه در زمينه امامت يا در زمينه‌هاي ديگر را شامل شود و در واقع هشداري است به مدعيان باطل كه اين راه خطرناك و موجب هلاكت و شقاوت و بدبختي را كه ناشي از جهل و نشناختن قدر و منزلت خويش است نپويند. بعضي از شارحان نهج‌البلاغه براي جمله (من ابدي صفحته للحق هلك) تفسير ديگري ذكر كرده‌اند و آن اين كه هر كس در ميان مردم نادان به دفاع از حق برخيزد و براي حمايت از آن قد علم كند خود را به خطر مي‌افكند و در معرض خشم جاهلان قرار مي‌گيرد. اين سخن گرچه يك واقعيت است ولي نمي‌تواند تفسير جمله فوق باشد، زيرا نه با جمله‌هاي قبل كه سخن از مدعيان باطل مي‌گويد سازگار است و نه با جمله بعد كه درباره افراد جاهل ناآگاه به ارزش خود بحث مي‌كند. سرانجام امام (ع) در پايان

اين سخن و در ارتباط با مسائل مربوط به امامت و حكومت كه در بخشهاي گذشته آمد، چند پند و اندرز به عموم مي‌دهد كه اگر به آن عمل كنند مي‌توانند از چنگال نفاق‌افكنان و مدعيان باطل و غوغاسالاران رهايي يابند. نخست دعوت به تقوا و پرهيزكاري مي‌كند كه شالوده و اساس هر حركت سالم و عمل پاك است، مي‌فرمايد: درختي كه در سرزمين تقوا نشانده شود هرگز نابودي نمي‌پذيرد، و بذر و زراعتي كه در سرزمين تقوا پاشيده شود هرگز تشنه نمي‌گردد! (لا يهلك علي التقوي سنخ اصل، و لا يظما عليها زرع قوم). در واقع امام (ع) در اين گفتار پرمعنا، تقوا را به سرزمين مستعد پربار پرآبي تشبيه مي‌كند كه نه ريشه درختان در آن خشك مي‌شود و نه بذر و زراعت در آن از تشنگي مي‌ميرد، خاكي پرحاصل و نرم و نهرهايي روان و پرآب دارد كه زمينه را براي پرورش گلها و گياهان و ميوه‌هاي اعمال صالح و فضايل انساني فراهم مي‌كند. در حقيقت تمام اعمال همچون بذر و دانه است، بايد در سرزمين مستعدي پاشيده شود و به طور منظم آبياري گردد، اين زمين و آب چيزي جز تقوا نيست! در دومين اندرز خود مي‌فرمايد: در خانه‌هاي خود پنهان شويد (و در دسته‌بنديهاي منافقان و تفرقه‌اندازان شركت نجوييد) (فاستترو

ا في بيوتكم). زيرا امام (ع) با چشم حقيقت بين خود مي‌ديد كه حكومت او عرصه را بر كساني كه بيت‌المال را در عصر عثمان غارت كردند و ظلم و بي‌عدالتي را در جهان اسلام گسترش دادند تنگ خواهد كرد و آنها ساكت نخواهند ماند و گروهي همانند خود يا از مردم نادان را گرد خويش جمع مي‌كنند، به يقين سياهي چنين لشكري شدن گناه است و درست در اين موقع است كه بايد در خانه نشست نه هنگام كار و جهاد! و به گفته بعضي از شارحان نهج‌البلاغه، هنگامي كه داد و فرياد به زيان جامعه است، سكون و سكوت بهترين حركت است. در سومين اندرز، براي ايجاد وحدت در ميان صفوف طرفداران حق و جلوگيري از هر گونه تفرقه و نفاق و درهم شكستن صفوف اهل باطل با نيروي اتحاد، مي‌افزايد: در اصلاح ميان خود بكوشيد (و مردم را با هم آشتي دهيد و صفوف خود را در برابر آنان متحد سازيد!) (و اصلحوا ذات بينكم). سرانجام در چهارمين و آخرين نصيحت، به كساني كه قبلا لغزشهايي داشته‌اند و در حكومت پيشين گرفتار خطاهايي شده‌اند و وجدانشان از اين جهت ناراحت است دستور مي‌دهد كه با آب توبه، لكه‌هاي گناه را از دامان خويش بشويند! مي‌فرمايد: توبه پيش روي شما و در دسترستان است! (به آن چنگ زنيد و در سايه

آن قرار گيريد) (و التوبه من ورائكم). براي تكميل اين سخن مي‌فرمايد: هيچ ستايشگري جز خدا را نبايد ستايش كرد و در گناه و خطا جز خويشتن را نبايد سرزنش كرد! (و لا يحمد حامد الا ربه، و لا يلم لائم الا نفسه). اشاره به اين كه تمام نعمتها از سوي خداست و هر توفيق و سعادتي نصيب انسان مي‌شود از بركات الطاف خفيه و جليه اوست. بنابراين نبايد به هنگام اطاعت مغرور شويد! و هر خطا و گناهي سر مي‌زند به خاطر كوتاهيهاي شماست! جز خويشتن را ملامت نكنيد و گناهان خويش را به گردن اين و آن، يا به گردن قضا و قدر نيفكنيد! سعي كنيد با آب توبه همه آنها را بشوييد! نكته‌ها: 1- جاهل كسي است كه قدر خود را نشناسد! بسياري از مشكلات اجتماعي از بلندپروازيها و به اصطلاح دراز كردن پا از گليم خود و تمناي مقامي است كه انسان براي آن ساخته نشده و يا شايستگي آن را ندارد، و اينها همه از آنجا سرچشمه مي‌گيرد كه شخص در ارزيابي قدر و منزلت خويش گرفتار اشتباه شود و اين اشتباه و خطا به خاطر حب ذات و بزرگ كردن نقاط قوت كوچك و كوچك كردن نقاط ضعف بزرگ، غالبا حاصل مي‌شود. گم كردن قدر و منزلت خويش و بلندپروازي بي‌دليل و توقعات بي‌جاي ناشي از اينها، هميشه بلاي بز

رگي براي جوامع بشري بوده و خواهد بود، نه تنها براي جامعه زيانبخش است كه خود شخص را نيز به زحمت و بدبختي و ناكامي مي‌افكند و چه بسا انساني كه مي‌توانست در يك پست و مقام به خوبي انجام وظيفه كند و مايه خير و سعادت خود و جامعه گردد، به خاطر نشناختن قدر خويش و تمناي آنچه آمادگي آن را ندارد، نيرو و استعداد خود را بر باد مي‌دهد و خود و ديگران را به زحمت و ضرر و زيان مي‌افكند. اي كاش همگان از كوچك و بزرگ و عالم و جاهل در اين امر مهم و حياتي درست مي‌انديشيدند و حجابهايي را كه مانع از شناختن قدر خويش است كنار مي‌زدند و سعادت خود و ديگران را از اين راه فراهم مي‌ساختند. به همين دليل در نهج‌البلاغه، كرارا روي اين مساله تاكيد شده است. از جمله در خطبه 103 مي‌خوانيم: العالم من عرف قدره و كفي بالمرء جهلا ان لا يعرف قدره، عالم واقعي كسي است كه قدر و منزلت خويش را بشناسد و در ناداني انسان همين بس، كه قدر خود را نشناسد! در نامه 31 نهج‌البلاغه مي‌خوانيم كه ضمن اندرزهاي بسيار پربار و حكيمانه‌اي كه به فرزند دلبندش امام مجتبي (ع) مي‌دهد، مي‌فرمايد: و من اقتصر علي قدره كان ابقي له، كسي كه به اندازه قدر و منزلت خويش قانع باشد، براي (

منافع) او پايدارتر است! در كلمه 149 از كلمات قصار آن حضرت مي‌خوانيم: هلك امرء لم يعرف قدره، آن كس كه قدر و منزلش خويش را نشناسد هلاك مي‌گردد! در حديثي مي‌خوانيم كه شخصي به امام موسي بن جعفر (ع) عرض كرد: ما از بازار رد شديم و ديديم يك نفر صدا مي‌زند من از شيعيان خالص محمد و آل محمد (ص) هستم! اين در حالي بود كه لباسهايي را به مزايده گذارده بود و طلب قيمت بيشتر مي‌كرد، امام موسي بن جعفر (ع) فرمود: ما جهل و لا ضاع امرء عرف قدر نفسه، كسي كه قدر خود را بشناسد نادان نيست و ضايع نمي‌شود! سپس افزود: مي‌دانيد اين شخص به چه كسي مي‌ماند؟ به كسي كه بگويد من مانند سلمان و ابوذر و عمار ياسر هستم و در عين حال در معامله كم مي‌گذارد و عيوب جنس خويش را بر مشتري مي‌پوشاند …، آيا چنين كسي مانند سلمان و ابوذر و مقداد و عمار است؟ هرگز! … چه مانعي دارد بگويد من از دوستان محمد و آل محمد (ص) هستم! اين احتمال در معني جمله بالا نيز وجود دارد كه منظور از شناختن قدر خويش آن است كه انسان فراموش نكند كه تنها اين جسم و ماده نيست تا خود را با امور بي‌ارزش يا كم‌ارزش مادي مبادله كند! او گوهر گرانبهايي دارد كه از عالم بالا و جهان ديگر است، ا

و نماينده خدا در زمين و خليفه الله في ارضه مي‌باشد، او باغ مرغ ملكوت است و نه از عالم خاك، هر چند براي چند روز در قفس بدن به خاطر كسب كمال جاي گرفته است. بنابراين عالم و دانشمند واقعي كسي است كه اين قدر و منزلت را بشناسد و موهبت لباس كرمنا را كه خدا بر قامت او پوشانده است ارج نهد و جاهل و بي‌خبر كسي است كه اين مقام والا را ناديده بگيرد و در پرتگاه شهوات و هواي نفس سقوط كند! ولي با توجه به جمله من اقتصر علي قدره كان ابقي له و همچنين جمله معروفي كه از افواه دانشمندان به صورت يك برداشت از اين احاديث شهرت يافته كه مي‌گويد: العالم من عرف قدره و لم يتجاوز حده، عالم (يا عاقل) كسي است كه قدر خود را بداند و از حد خويش تجاوز نكند! معني اول مناسبتر به نظر مي‌رسد. توجه به محتواي خطبه كه ناظر به ماجراهايي مانند ماجراي طلحه و زبير و توقعات بي‌جاي آنهاست نيز مويد همين تفسير است. 2- اعتدال، صراط مستقيم الهي است يك نگاه به جهان آفرينش نشان مي‌دهد كه مساله اعتدال و تعادل در ميان نيروها، اصل اساسي بقاي اين جهان است. منظومه‌هاي عظيم آسمان را تعادل قوه جاذبه و دافعه نگه مي‌دارد كه اگر يكي از اين دو بر ديگري پيشي گيرد يا چنان مت

لاشي و از هم دور مي‌شوند كه اثري از آنها باقي نمي‌ماند و يا چنان نزديك شده و با هم تصادم مي‌كنند كه سبب انفجار و نابودي آنها مي‌شود. اين قانون كه در عالم كبير صادق است در عالم صغير يعني وجود يك انسان نيز صدق مي‌كند. تعادل در ميان قواي مختلف جسم و جان رمز سلامت و بقا و حيات انسان است. تركيبات مختلف خون و تعادل تحريكات اعصاب سمپاتيك و پاراسمپاتيك، ميزان ضربان قلب، وزن بدن، مقدار فشار و غلظت خون، تعادل دستگاه تنفس و بالاخره حركت همه چيز در خط مستقيم ميانه، پايه اصلي سلامت ما را تشكيل مي‌دهد و اگر ذره‌اي از ذرات وجود ما از آن خط ميانه به سوي افراط يا تفريط منحرف شود، واكنش آن در جسم و جان ما ظاهر مي‌شود. قرآن امت اسلامي را به عنوان يك امت وسط ستوده و به همين دليل آنها را حجت بر ساير مردم جهان قرار داده كه مي‌توانند با قياس خود بر اين معيار سنجش الهي، كاستيها و زياده‌رويها را تشخيص دهند و اصلاح كنند. در كلام پر نور امام (ع) روي اين مساله تاكيد شده و جاده اصلي همان طريق وسطي معرفي شده است كه آيات قرآن و آثار نبوت را در آن مي‌توان يافت و راه نفوذ در سنت معصومان و طريق نجات در آن شمرده شده است. انحراف از اين خط مستق

يم چه بدبختيهاي عظيمي براي جامعه بشري به بار مي‌آورد و هميشه يكي ديگري را به دنبال خود مي‌كشند. هميشه افراطها سرچشمه تفريطها و بالعكس است. يك روز در دنيا چنان در مساله مالكيت شخصي افراط مي‌كنند كه همه سرمايه‌ها در دست افرادي معدود قرار مي‌گيرد و قشر عظيم امتها محروم و فقير مي‌شوند. روز ديگر محرومان قيام مي‌كنند و مالكيت شخصي را حتي در شكل معتدلش نفي مي‌كنند و مرام و مكتبي را روي كار مي‌آورند كه بعد از هفتاد سال تلاش و كوشش ثمره‌اي جز فقر، بدبختي و عقب ماندگي ندارد! و در اين ميان خونهاي زياد و بي‌حسابي ريخته مي‌شود! در مسائل ديگر- اعم از عقيدتي و اخلاقي و اجتماعي و سياسي- همين افراط و تفريطها خميرمايه اصلي شكستها و ناكاميها و تيره‌روزيهاست.

خطبه 017-داوران ناشايست

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه