شرح نهج البلاغه (محمدرضا آشتیانی) صفحه 46

صفحه 46

اين، از سخنان جامع است كه امام، ايراد فرموده و در آن، اجازه جنگ با مخالفان و دعوت به اطاعت از فرمان الهي و تضمين نجات و پيروزي براي رهروان اين راه، آماده است. ترجمه: به جان خودم سوگند! در مبارزه با دشمنان حق، با آنان كه در گمراهي غوطه‌ورند، هيچ گونه مجامله و مدارا نمي‌كنم و سستي به خرج نمي‌دهم. پس اي بندگان خدا، تقوا پيشه كنيد! و از خدا، به سوي او فرار كنيد! و از همان راهي كه خداوند براي شما معين كرده است، برويد! و به وظايفي كه براي شما مقرر داشته، قيام كنيد! كه اگر چنين كنيد، علي، ضامن پيروزي شما است. و اگر امروز به آن نرسيد، به آن خواهيد رسيد. خطبه در يك نگاه: امام، در اين خطبه، مخالفان حق را به شدت تهديد مي‌كند و از عزم راسخ خود نسبت به جنگ و ستيز با آنان پرده برمي‌دارد و آنها را از هرگونه سازش سياسي و معامله كردن بر سر حق و عدالت، مايوس مي‌كند. سپس پيروان خود را با چندين اندرز و توصيه مهم براي همراهي با او در اين راه، آماده مي‌سازد. بعضي معتقدند كه اين، در واقع، پاسخي است به كساني كه به آن حضرت خرده مي‌گرفتند كه چرا با مخالفانش، سازش نمي‌كند و با پرداختن رشوه و … آنها را به تسليم وانمي‌د

ارد. امام، با اين سخن، روشن مي‌كند كه او اهل اين گونه معاملات نيست. شرح و تفسير: سازشكار نيستم، وقت شناسم! امام، در نخستين جمله‌هاي اين خطبه، عزم راسخ خود را در پيكار با مخالفان حق، آشكار مي‌سازد و مي‌فرمايد: به جان خودم سوگند! در مبارزه با مخالفان حق و آنان كه در گمراهي غوطه‌ورند، هيچ گونه مجامله و مداوا نمي‌كنم و سستي به خرج نمي‌دهم، و لعمري! ما علي من قتال من خالف الحق و خابط الغي، من ادهان و لا ايهان. به نظر مي‌رسد كه فرق ميان اين دو تعبير: خالف الحق و خابط الغي در اينجاست كه جمله نخست، اشاره به كسي است كه آگاهانه راه خلاف حق را مي‌پويد و جمله دوم، نظر به كسي دارد كه از روي جهل و ناداني و اشتباه و بدون تامل و مطالعه، در گمراهي غوطه‌ور مي‌شود. و تعبير به ادهان (مجامله و مداهنه) و ايهان (سست كردن) اشاره به اين است كه سبب دست برداشتن از مبارزه، يكي از اين دو علت است: يا سازشكاري و مداهنه با دشمن و يا ضعف و ناتواني را بر خويش هموار كردن، و چون هيچ يك از اين دو عامل، در وجود علي عليه‌السلام راه ندارد، بنابراين، مبارزه او با مخالفان حق، قطعي و آشتي‌ناپذير است. همين معنا، به صورت ديگري، در سخنان امام آمده ا

ست. در يك جا، به عنوان يك روش كلي درباره پيشواي مسلمانان مي‌فرمايد: لا يقيم امر الله سبحانه الا من لا يصانع و لا يضارع و لا يتبع المطامع، فرمان خداوند سبحان را، تنها كسي مي‌تواند اجرا كند كه نه سازشكار باشد و نه به روش اهل باطل عمل كند و نه پيرو فرمان طمع باشد. و در جاي ديگر درباره شخص خويش مي‌فرمايد: (و ايم الله! لقد كنت من ساقتها حتي تولت بحذافيرها و استوسقت في قيادها، ما ضعفت و لا جبنت و لا خنت و لا وهنت، به خدا سوگند! من به دنبال اين لشكر (لشكر پيامبر اسلام) بودم، آنها را به پيشروي تشويق مي‌كردم تا باطل، به طور كامل، عقب نشيني كرد و همه مردم، تحت رهبري اسلام درآمدند و در اين راه، هرگز ناتوان نشدم و ترس مرا فرانگرفت و خيانت نكردم و سستي، در من، راه نيافت.) حضرت، سپس در تعقيب سخنش، مردم را به چند موضوع مهم سفارش مي‌كند: نخست، به تقوا و پرهيزكاري، گوشزدشان مي‌كند و مي‌فرمايد: (اي بندگان خدا! تقواي الهي پيشه كنيد! (فاتقوا الله! عباد الله!) تقوا- كه همان حالت خداترسي باطني و جهت گيري معنوي و دروني در مخالفت با گناه و توجه به طاعت پروردگار است- سرچشمه اصلي تمام نيكيها و خوبيها است و به همين دليل، در همه جا، به

عنوان مقدمه‌اي براي ساير توصيه‌هاي مهم اخلاقي و اجتماعي و ديني، بر آن تاكيد مي‌شود. حضرت، در توصيه دوم مي‌فرمايد: از خدا، به سوي او فرار كنيد! (از غضب و سخط او به سوي رحمت، و از عصيانش، به سوي اطاعت، و از عذابش، به سوي ثواب، و از نغمتش به سوي نعمت) (و فروا الي الله من الله). اين تعبير، اشاره لطيفي به مساله توحيد افعالي است، چرا كه انسان، هر مشكلي در اين جهان پيدا مي‌كند، از ناحيه اعمال او و آثاري است كه خدا، براي آن اعمال قرار داده است. پس، مشكلاتش، به يك معنا، از سوي او است و مجازاتي است از ناحيه او، لذا انسان، براي حل اين مشكلات، راهي جز اين ندارد كه به سوي او فرار كند، زيرا (لا موثر في الوجود الا الله) و هر خير و بركت و نجاتي كه هست، از ناحيه او است. قرآن مجيد نيز درباره گروهي از گنهكاران كه مشمول سخط و غضب الهي واقع شده بودند، مي‌فرمايد: (و ظنوا ان لاملجا من الله الا اليه)، دانستند كه پناهگاهي از خدا، جز به سوي او نيست. اين نكته، جالب است كه انسان، در زندگي معمولي، هنگامي كه از كسي يا چيزي وحشت مي‌كند، به شخص ديگري يا چيز ديگري پناه مي‌برد، ولي در مورد خداوند، چنين نيست! هنگامي كه در عذاب و كيفرش بترسد،

بايد به خود او پناه ببرد، مگر قادر رحيم و مهرباني، جز او، پيدا مي‌شود؟! اين، درسي است كه توحيد افعالي به ما داده و هر حركت و بركتي را، از سوي خداوند، معرفي كرده است. خداوند، داراي اسما و صفاتي است كه ما را دعوت مي‌كند كه در همه حال و در هر شرايطي، به او پناه بريم. اگر از خشم و غضبش ترسان بوديم، به عفو و رحمتش پناه مي‌بريم و اگر از عدالتش بيمناك شديم، به فضل و كرمش پناهنده مي‌شويم. به هر حال، به نظر مي‌رسد كه اين جمله، از سوره ذاريات اقتباس شده كه از زبان پيامبر اسلام فرمود: (ففروا الي الله اني لكم منه نذير مبين)، پس به سوي خدا بگريزيد! كه من، از سوي او، براي شما بيم‌دهنده آشكاري هستم. حضرت، در سومين توصيه مي‌فرمايد: از همان راهي كه خداوند، براي شما معين كرده است برويد. (و امضوا في الذي نهجه لكم). و در چهارمين و آخرين توصيه، مي‌افزايد: به وظايفي كه براي شما مقرر داشته، قيام كنيد، (و قوموا عصبه بكم). در واقع، در اينجا، امام، يك برنامه منظم چهار ماده‌اي را براي سعادت و نجات پيروان خود، تنظيم فرموده است. در نخستين مرحله، روح تقوا و خداترسي را در آنها زنده مي‌كند. اين امر، سبب حركتي به سوي خدا مي‌گردد و مساله فرار

از خدا به سوي خدا مطرح مي‌شود. چون اين حركت، آغاز شد، بايد در مسير ايمان و عقيده، در آن راهي گام نهد كه خدا، براي او مقرر داشته است و در مرحله عمل- كه مرحله چهارم است- به تكاليف و وظايفي قيام كند كه او مقرر كرده است. ممكن است كه گفته شود اين سفارشهاي چهارگانه كه با فاء تفريع آغاز شده چه ارتباطي با صدر خطبه دارد كه سخن از تصميم قطعي بر مبارزه با مخالفان حق مي‌گويد؟ جواب اين سوال، روشن است، چرا كه براي مبارزه با اين گروه منحرف و ستمگر، ياراني شجاع و با ايمان و مصمم لازم است. گويا، امام، مي‌خواهد با اين سخن، آنها را بسازد و آماده قيام كند. جالب توجه است كه امام، در جمله بالا، از تكاليف، تعبير به ما عصبه بكم (اموري را كه به شما پيوند داد و مربوط ساخت) مي‌كند، مفهوم اين سخن آن است كه وظايف الهي، چيزي نيست كه انسان بتواند نسبت به آن بي‌تفاوت باشد، بلكه آن، باري بر دوش و طوقي است بر گردن و ديني است بر ذمه او. قابل توجه اين كه در آيات و روايات مختلف، همه اين تعبيرات، وارد شده، و همگي نشان مي‌دهد كه انسان، وقتي آزاد مي‌شود كه اين وظايف را ادا كند. حضرت، در پايان خطبه، براي بالا بردن روحيه اصحاب و يارانش در اين نبرد س

رنوشت ساز، پيروزي را براي آنها تضمين مي‌كند، همان پيروزي قطعي و تخلف ناپذيري كه اگر در اين جهان، به سراغشان نيايد، در جهان ديگر، آن را در آغوش خواهند گرفت. مي‌فرمايد: اگر چنين كنيد، علي، ضامن پيروزي شما است. و اگر امروز به آن نرسيد، در آينده، به آن خواهيد رسيد، (فعلي ضامن لفلجكم آجلا ان لم تمنحوه عاجلا). اين، همان منطق قوي و نيرومند قرآن مجيد است كه به پيروان خود، اين حقيقت را مي‌آموزد كه در پيكار با دشمنان و در صحنه جهاد، هميشه، پيروز هستيد، اگر دشمن را در هم بشكنيد، پيروزيد و اگر شهيد راه خدا شويد، باز هم پيروز هستيد. (قل هل تربصون بنا الا احدي الحسنيين و نحن نتربص بكم ان يصيبكم الله بعذاب من عنده او بايدينا فتربصوا انا معكم متربصون)، بگو: آيا درباره ما، جز يكي از دو نيكي (يا پيروزي در نبرد و يا شهادت) را انتظار داريد؟ ولي ما براي شما (يكي از دو شكست را) انتظار داريم: يا عذابي از سوي خداوند (در جهان ديگر) به شما برسد و يا (در اين جهان) به دست ما مجازات شويد. اكنون كه چنين است، شما انتظار بكشيد، ما هم با شما انتظار مي‌كشيم. روشن است سربازاني كه خود را در هر حال پيروز مي‌دانند و دشمن را محكوم به شكست، از چنا

ن روحيه بالايي بهره‌مندند كه از هيچ خطري، ترسي به دل راه نمي‌دهند و در برابر هيچ مشكلي، خم به ابرو نمي‌آورند. به گفته بعضي از دانشمندان بيگانه، عامل اصلي پيروزي مسلمانان در ميدان نبرد، با وجود نابرابري فاحش نسبت به قواي دشمن، ايمان به همين اصل بوده است. در جهان امروز نيز بايد همين اصل اسلامي، زنده شود، تا مسلمانان، در برابر انبوه دشمنان، زانو نزنند و از هر ميداني، سربلند و پيروز درآيند. گفتني است كه اين روحيه، جز در سايه ايمان قوي و نيرومند و تقوا و خداترسي، حاصل نمي‌شود. نكته: نه سستي و نه سازش! يكي از تفاوتهاي عمده در بين سياستهاي الهي و معمولي، همين است كه سياستمداران دنياطلب، براي رسيدن به اهداف شخصي، از هيچ كاري، ابا ندارند و بسيار مي‌شود كه بر سر اصول انساني و منافع جامعه، معامله مي‌كنند و اصول را زير پا مي‌گذارند و حق و عدالت را ناديده مي‌گيرند، تا موقعيت سياسي و اجتماعي خود را حفظ كنند، در حالي كه سياستمداران الهي، هرگز اهل چنين معامله‌هايي نبودند. آنها گاه، موقعيت خويش را به خطر مي‌انداختند، به خاطر اين كه اصول، محفوظ بماند و حق و عدالت، ضايع نشود. اين مساله، در زندگي پيغمبر اكرم و اميرالمومنان ع

لي- صلوات الله عليهما- آشكار است. افراد زيادي را در تاريخ مي‌شناسيم كه به سياست علي عليه‌السلام خرده مي‌گرفتند و خرده‌گيري آنها نيز عمدتا از همين جا سرچشمه مي‌گيرد. آنها، پيشنهاد مي‌كردند كه مثلا علي عليه‌السلام بيت‌المال را براي جلب نظر مخالفان، ناعادلانه تقسيم كند، يا اين كه حكومت شام را به دست معاويه بسپارد، اما اين كه معاويه با مردم چه مي‌كند و در جريان حكومت او، چه اصولي قرباني مي‌شود، براي آنها مطرح نبود! يا اين كه پيشنهاد عبدالرحمان بن عوف را در ماجراي شوراي شش نفره عمر، بپذيرد و يا به پيشنهادهاي طلحه و زبير، براي واگذاري پستهاي مهم كشور اسلام به آنها، تن در دهد! اين خرده‌گيران، به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم خرده مي‌گرفتند كه مصلحت اين است كه افراد تهيدست و پابرهنه را از اطراف خود دور كند. آنها مي‌گفتند كه هر چند، قلب آنها، مالامال از ايمان به خدا است، ولي مصلحت اين است كه ثروتمندان خودخواه را گرد خود جمع آورد و با نيروي آنها، بر دشمن بتازد، هر چند آنها، ايمان و تقواي درستي نداشته باشند! اختلاف اين دو ديدگاه (سياست الهي و سياست آلوده با هوا و هوس) و نيز اختلاف مصلحت با واقعيت، هميشه، عنوان

خرده‌گيريهاي گروهي از دنياطلبان نسب به انبياء و اولياي الهي بوده است. علي عليه‌السلام در اين خطبه كوتاه و پرمعنا، مسير سياست خود را به وضوح ترسيم مي‌كند و با صراحت مي‌گويد كه من، از آن گروه سازشكار و صاحب مداهنه و مجامله نيستم كه يا مخالفان حق عدالت، از در سازش درآيم، بلكه ابزار سياست من، تقوا و فرار به سوي خدا و قدم برداشتن در مسيري كه او مشخص ساخته و انجام تكليفي كه او براي ما تعيين كرده است، مي‌باشد. درباره اين مساله، باز هم در موارد ديگر، سخن خواهيم گفت.

خطبه 025-رنجش از ياران سست

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه