شرح نهج البلاغه (محمدرضا آشتیانی) صفحه 49

صفحه 49

امام عليه‌السلام در اين خطبه حال اعراب و چگونگي حيات و معيشت آنان را در پيش از بعثت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بيان مي‌دارد. آنگاه به شرح حال خويش در سالهاي قبل از بيعت مسلمين با وي، مي‌پردازد. خطبه در يك نگاه: در اين كه انگيزه امام از ايراد اين خطبه (يا به تعبير ديگر، نگارش اين نامه چه بوده است)، بعضي از محققان، معتقدند كه بعد از اشغال مصر از سوي عمال معاويه و شهادت محمد بن ابي‌بكر، گروهي، از آن حضرت خواستند تا نظر خود را نسبت به خلفاي گذشته، بيان فرمايند. حضرت، در پاسخ فرمود: آيا حالا، موقع اين سوال است؟ مگر خبر نداريد كه مصر اشغال شده و شيعيان مرا كشته‌اند (چرا مسائل واجب و حياتي را رها كرده، به مسائلي كه وقت براي آن بسيار است، خود را مشغول كرده‌ايد)؟ سپس فرمود: من، نامه‌اي به دست شما مي‌دهم كه پاسخ سوالات شما در آن است، ولي از شما مي‌خواهم كه حقوق از دست رفته مرا حفظ كنيد. گاه، تصور مي‌شود كه ذيل اين خطبه كه دعوت به جهاد مي‌كند، منافات با اين سخن دارد و نشان مي‌دهد كه اين كلام، قبل از جنگ صفين از آن حضرت صادر شده است، ولي ممكن است كه اين سخن، اشاره به جنگي باشد كه حضرت، قبل از شهادت

خود، مردم را براي آن آماده مي‌ساخت، هر چند حادثه دردناك شهادت ايشان، مانع از اقدام به آن جنگ شد. به هر حال، اين خطبه، از سه بخش تشكيل شده است: بخش نخست، به وضع عرب در عصر جاهليت و در آستانه بعثت پيغمبر اكرم اشاره مي‌كند و نشانه مي‌دهد كه آنها گرفتار چه بدبختيها و مشكلات عظيمي بودند كه به بركت ظهور پيامبر اسلام، از آن رهايي يافتند. در بخش دوم، به حوادث بعد از رحلت پيامبر اشاره مي‌كند كه چگونه حق مسلم آن حضرت، يعني خلافت را از وي گرفتند و او را تنها گذاشتند و امام عليه‌السلام (براي حفظ اسلام و قرآن) سكوت كرد، در حالي كه سخت نگران و ناراحت بود. در بخش سوم، به داستان بيعت مشروط عمرو بن عاص با معاويه اشاره مي‌كند كه به آن همه صدمات جاني و مالي و اخلاقي بر مسلمانان منجر شد و در پايان خطبه، دستور مي‌دهد كه براي كوتاه كردن دست آن گروه ظالم و ستمگر، آماده نبرد شوند. ترجمه: خداوند، محمد صلي الله عليه و آله و سلم، را به رسالت مبعوث كرد، تا جهانيان را بيم دهد و امين آيات او باشد در حالي كه شما جمعيت عرب، بدترين آئين را داشتيد و در بدترين سرزمينها و در ميان سنگهاي خشن و مارهاي فاقد شنوايي (كه از هيچ چيز نمي‌ترسيدند و خط

رشان بسيار زياد بود) زندگي مي‌كرديد و آبهاي آلوده مي‌نوشيديد و غذاهاي بسيار ناگوار مي‌خورديد و پيوسته خون هم را مي‌ريختيد و پيوند با خويشان را قطع مي‌كرديد (و دختران را زنده به گور مي‌كرديد و پسران خود را به قتل مي‌رسانديد) بتها، در ميان شما، برپا بود و گناهان، سراسر وجودتان را فراگرفته بود. شرح و تفسير: عرب در عصر جاهليت در اين بخش از خطبه، امام عليه‌السلام به سراغ وضع عرب جاهلي مي‌رود و ترسيم بسيار گويايي از زندگي آنها، در چهار بعد فكري و عاطفي و اقتصادي و اجتماعي، ارائه مي‌دهد كه اگر تمام كتابهايي را كه درباره وضع عرب جاهلي نوشته شده است، بررسي كنيم، چيزي بيش از آن چه در اين خلاصه آمده، در آنها نخواهيم يافت. انتخاب اين بحث، در آغاز خطبه، ظاهرا به اين دليل است كه امام عليه‌السلام مي‌خواهد گذشته قبل از اسلام مردم را، به خاطرشان بياورد تا آن را با وضعي كه بعد از بعثت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم پيدا كردند، مقايسه كنند و قدر و ارزش آن را بشناسند و اين سرمايه گرانبها را با اختلافات و پراكندگيها و پيروي از هوا و هوس، از دست ندهند، چرا كه ارزش نعمتها، تنها، در مقايسه با فقدان آنها روشن و آشكار مي‌ش

ود. حضرت، در آغاز مي‌فرمايد: خداوند، محمد صلي الله عليه و آله و سلم، را به رسالت مبعوث كرد تا جهانيان را بيم دهد (و از كيفر الهي كه در انتظار طاغيان و منحرفان از راه حق و عدالت است، بترساند) و او را امين بر آيات كتاب خود قرار دهد، (ان الله بعث محمدا صلي الله عليه و آله و سلم، نذيرا للعالمين و امينا علي التنزيل.) قابل توجه اين كه امام عليه‌السلام در اين جمله، فقط، بر نذير (بيم‌دهنده) بودن پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم تكيه كرد، با اين كه مي‌دانيم آن حضرت، هم بشير است و هم نذير، همان‌گونه كه در قرآن مجيد، كرارا، اين دو صفت، كنار هم قرار گرفته‌اند: (يا ايها النبي انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا)، اي پيامبر! ما، تو را به عنوان گواه و بشارت دهنده و بيم‌دهنده فرستاديم. و آيات ديگر. ولي از آنجا كه انگيزه حركت به سوي انجام دادن وظايف و پرهيز از تخلفات، غالبا، مجازاتها است، بيشتر روي عنوان نذير تكيه مي‌شود. به همين دليل، در بسياري از آيات قرآن، در مورد پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و ساير انبياء روي عنوان نذير تكيه شده است و در هيچ مورد، به تنهايي تكيه بر عنوان بشير (بشارت دهنده) ديده نمي‌شود. در قو

انين دنياي امروز نيز ضامن اجرا، هميشه، نوعي مجازات و كيفر است و بسيار كم، از مسائل تشويقي به عنوان ضامن اجرا استفاده مي‌شود. به هر حال، هدف نهايي از انذار، احساس مسووليت در برابر وظايف و تكاليفي است كه بر عهده انسان قرار دارد. اين نكته را نبايد فراموش كرد كه نذير بودن پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم براي تمام مردم جهان است و اين، به خوبي نشان مي‌دهد كه دين اسلام، دين جهاني و جاوداني است چرا كه عالمين مفهوم گسترده‌اي دارد كه همه افراد بشر را، در هر مكان و هر زمان، شامل مي‌شود. تعبير امينا علي التنزيل، اشاره ضمني به مقام عصمت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم دارد كه او، امانت كتاب الهي را به خوبي حفظ مي‌كند و بدون كمترين تغيير، به تمام مردم عالم مي‌رساند. حضرت، سپس به شرح حال عرب، در زمان جاهليت، ضمن ده جمله كوتاه و پرمعنا- كه اشاره به چهار محور مي‌كند- پرداخته، چنين مي‌فرمايد: اين، در حالي بود كه شما جمعيت عرب، بدترين دين و آئين را داشتيد، (و انتم- معشر العرب!- علي شر دين) چه آئيني بدتر از بت پرستي؟ انسان عاقل و هوشيار، قطعه سنگ و يا چوبي را با دست خود بتراشد و در برابر آن سجده كند و مقدرات خود را ب

ه دست او بداند و در مشكلات و گرفتاريها به آن پناه برد؟ يا بتهايي از خرما بسازد و در برابر آن سجده كند و سپس در قحط سالي، آن را بخورد؟! اضافه بر اين انحراف بزرگ، آئين آنها، مملو از خرافات و عقايد احمقانه و دور از منطق بود كه در كتابهاي تاريخ عرب جاهلي، مشروحا آمده و در بحث نكات، اشاره‌اي به آن خواهد شد. اين، در بعد عقايد و افكار. و بعد، امام عليه‌السلام به وضع رقت بار زندگي اقتصادي آنها اشاره كرده مي‌فرمايد: شما، در بدترين خانه و سرزمين و در ميان سنگهاي خشن و مارهاي فاقد شنوايي (كه از هيچ چيز نمي‌ترسيدند و خطرشان بسيار زياد بود) زندگي مي‌كرديد و آبهاي آلوده مي‌نوشيديد و غذاهاي بسيار ناگوار مي‌خورديد، (و في شر دار منيخون بين حجاره خشن و حيات صم، تشربون الكدر و تاكلون الجشب). تعبير به شردار، (بدترين خانه)، در مورد محل سكونت اعراب جاهلي، با اين كه بسيار از آنان، (مخصوصا مخاطبان علي عليه‌السلام در اين خطبه) در مكه يا مدينه مي‌زيستند، ممكن است بدين جهت باشد كه اين دو شهر، چهره معنوي خود را به كلي از دست داده بودند و به كانون بت پرستي و شرارت و فساد، مبدل شده بودند. طوفان شن و بادهاي سوزان و بيابانهاي خشك و بي‌آب و

علف، آنها را احاطه كرده بود. اگر مختصر آبي در اعماق چاههاي كم آب يا غديرهايي (آبگيرهايي) كه باقيمانده باران و رگبار را در خود جاي داده بود، پيدا مي‌شد، آن قدر بر اثر وزش باد و يا دخالت افراد، آلوده مي‌شد كه انسان، از نوشيدن آن تنفر داشت، ولي آنها، به حكم اجبار، مي‌نوشيدند. غذا و خوراك آنها، چيزي بهتر از اين نبود. يكي از شارحان نهج‌البلاغه نقل مي‌كند كه از عربي پرسيدند: اي الحيوانات تاكلون في الباديه؟ شما از چه حيواناتي در بيابان استفاده مي‌كنيد؟. او در جواب گفت: تاكل كل ما دب و درج الا ام جبين، ما، هر موجودي را كه بجنبد و روي زمين حركت كند، مي‌خوريم، مگر ام جبين را. تعبير به حيات صم (مارهاي كر) يا به خاطر آن است كه ناشنوايي آنان سبب جسارت شديد آنان بوده، يا زهر خطرناكتري داشته‌اند. در بخش سوم- كه به وضع رقت بار اجتماعي و ناامني آنها اشاره شده- امام عليه‌السلام مي‌فرمايد: شما، پيوسته، خون هم را مي‌ريختيد (نه تنها بر دشمن رحم نمي‌كرديد كه بر خودتان نيز ترحم نداشتيد)، و تسفكون دمائكم. تعبير به فعل مضارع در تسفكون دمائكم مانند جمله‌هاي ديگر اين فراز، دليل بر استمرار اين نابسامانيها در ميان آنان است. در واقع، خون

ريزي آنها، نياز به دليل روشني نداشت و با كوچكترين بهانه، شمشيرها را مي‌كشيدند و به جان هم مي‌افتادند و روزها، بلكه گاهي ماهها و سالها، با بهانه كوچكي، جنگ را ادامه مي‌دادند. مطالعه جنگهاي معروف فجار- كه بعدا به آن اشاره خواهد شد- نشان مي‌دهد كه چگونه آن مردم جاهل و بي‌خبر، با اندك چيزي، به جان هم مي‌افتادند و خون هم را مي‌ريختند. حضرت، سپس در چهارمين قسمت، اشاره به وضع وحشتناك عاطفي آنان كرده مي‌فرمايد: شما، پيوند خويشاوندي خود را پيوسته قطع مي‌كرديد، (و تقطعون ارحامكم.) اين جمله، در واقع، به مساله وئاد يعني، كشتن و زير خاك كردن دختران اشاره دارد، چرا كه آنها، دختر را مايه ننگ و بدبختي مي‌پنداشتند و آن كس كه صاحب دختر مي‌شد، گاه، از شدت سرافكندگي، تا مدتي از قوم و قبيله خود، فرار مي‌كرد، همان‌گونه كه در دو آيه 58 و 59 سوره نحل آمده است: (و اذا بشر احدهم بالانثي ظل وجهه مستودا و هو كظيم يتواري من القوم من سوء ما بشر به ايمسكه علي هون ام يدسه في التراب الاساء ما يحكمون)، هنگامي كه به يكي از آنها بشارت دهند كه دختر نصيب تو شده، صورتش (از فرط ناراحتي)، سياه مي‌شود و به شدت خشمگين مي‌گردد. به خاطر بشارت بدي كه به

او داده شده، از قوم و قبيله خود متواري مي‌گردد (و نمي‌داند) آيا او را با قبول ننگ نگه دارد يا در خاك پنهانش كند؟ چه بد حكم مي‌كنند! گاه، در كشتن فرزندان، به دختران قناعت نمي‌كردند و پسران خود را كه سرمايه زندگيشان محسوب مي‌شد، به خاطر ترس از فقر، مي‌كشتند. به همين دليل، قرآن مجيد، آنها را از اين كار نهي مي‌كند و در آيه 31 سوره اسراء مي‌فرمايد: (و لا تقتلوا اولادكم خشيه املاق نحن نرزقهم و اياكم)، فرزندان خود را از ترس فقر به قتل نرسانيد، (زيرا) ما آنها و شما را روزي مي‌دهيم. حتي گاه، پدر، فرزند را به بهانه كوچكي مي‌كشت و گاه پسر، پدر را و برادران، برادر را. قطع رحم، در شكل بسيار وحشتناكي، در ميان آنها حكمفرما بود. در پايان اين سخن، با ذكر دو جمله، مفاسد معنوي و مادي اجتماع آنها را خلاصه مي‌فرمايد و مي‌گويد: بتها، در ميان شما، برپا بود و گناهان، سراسر وجودتان را فراگرفته بود، الاصنام فيكم منصوبه و الاثام بكم معصوبه. تعبير منصوبه گويا، اشاره به اين نكته است كه آنها، نه تنها از بت پرستي شرم نداشتند، بلكه به آن افتخار مي‌كردند و در گوشه و كنار جامعه خود، بتها را برپا داشته بودند. معصوبه، از ماده عصب (رشته‌اي كه ا

ستخوانها و عضلات را به هم پيوند مي‌دهد) گرفته شده و در اينجا، اشاره است به انواع گناهاني مانند خونريزي و آدم‌كشي و قطع رحم و تجاوز به نواميس و غارت اموال و آلودگي به قمار و شراب و فحشاء و … كه تمام وجود عرب جاهلي را فراگرفته بود. به اين ترتيب، امام عليه‌السلام در اين جمله‌هاي كوتاه، اشاره به انحرافات عقيدتي و اخلاقي و مشكلات اقتصادي و عاطفي جامعه آنها كرده و انحطاط آنها را در اين چهار محور بيان مي‌فرمايد كه هر كدام، داستان مفصل و ويژه‌اي دارد. نكته‌ها: 1- دورنمايي از عصر جاهليت بحث درباره دوران جاهليت و مسايل مختلف مربوط به آن، از مباحثي است كه براي شناخت اسلام و عظمت پيامبر، بسيار لازم است. دانشمندان و مورخان اسلام، سعي كردند كه تمام مسائل مربوط به آن دوران را جمع‌آوري كنند. ما، در شرح خطبه دوم نيز اشاراتي به اين مساله داشتيم، ولي از آنجا كه امام عليه‌السلام در فراز نخست خطبه مورد بحث، اشارات پر معنايي به آن موضوع كرده است، لازم است نكات تازه‌اي را در زمينه محورهاي چهارگانه‌اي كه امام عليه‌السلام در اين فراز مورد توجه قرار داده است، يادآور شويم: (الف): در مورد اعتقادات خرافي آنها، سخن بسيار است. بت پرست

ي، بر تمام جامعه آنها حاكم بود، اعم از بتهايي كه همه قبايل به آن احترام مي‌گذاشتند و در خانه كعبه نصب شده بود و بتهاي قبيلگي و بتهاي خانوادگي، بتهايي كه به اشكال مختلف ساخته بودند و بتهايي كه بدون شكل بودند و مثلا قطعه سنگي، آن را تشكيل مي‌داد. فرشتگان را، دختران خدا مي‌پنداشتند، در حالي كه خودشان از دختر شديدا متنفر بودند. قيامت را انكار مي‌كردند و بسياري از آنها، براي انجام هر كار مهمي، با بتها، مشورت مي‌كردند. طريق مشورت آنها با بتها، اين بود كه چوبه‌هاي تيري را كه روي آنها افعل و لا تفعل نوشته بودند، زبان بت مي‌انگاشتند و آنها را در كيسه‌اي ريخته، به هم مي‌زدند و يكي را بيرون مي‌آوردند و آن را، به عنوان فرمان بت، واجب العمل مي‌پنداشتند. اعتقادات آنها به خرافاتي مانند، غولهاي بياباني و پرنده‌هاي شوم و مبارك و امور ديگري از اين قبيل، سايه شومي بر افكار آنها افكنده بود. (ب): در محور دوم، يعني وضع دردناك اقتصادي آنها، همين بس كه نه تنها دختران، بلكه پسران را كه سرمايه زندگي آنها محسوب مي‌شد، از ترس فقر، به زير خاك مي‌كردند. درآمد بسياري از آنها، از طريق غارتگري و چپاول اموال ديگران و غافله‌ها بود. پاهاي برهن

ه اندام نيمه عريان بسياري از آنان، از فقر اقتصادي حاكم بر آنها حكايت مي‌كرد و اگر يكي از آنها صاحب لباس ساده‌اي مي‌شد، افتخار مي‌كرد كه لباسي دارد كه هم تابستانه است و هم بهاره و هم زمستانه! من يك ذابت فهذا بتي مقيظ مصيف مشت! (ج): در مورد وضع عاطفي آنها همين بس كه آنها بر هيچ كس و هيچ چيز رحم نمي‌كردند و به گفته ابن‌خلدون، به خاطر طبيعت توحشي‌اي كه داشتند، آن چنان تمايل به غارتگري و فساد داشتند كه هر چيزي را كه به دستشان مي‌افتاد، غارت مي‌كردند و از اين كار خود لذت مي‌بردند آنها، رزق خود را در سايه نيزه‌هايشان مي‌دانستند و حد و مرزي براي غارت اموال قائل نبودند. نقل مي‌كنند يكي از آنها از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم توصيف بهشت و نعمتهاي بهشتي را شنيد. پرسيد آيا در آنجا جنگ و خونريزي وجود دارد و هنگامي كه جواب منفي شنيد، گفت: اذن لا خير فيها، بنابراين فايده‌اي ندارد. در بعضي از تواريخ آمده است كه در ميان اعراب جاهلي، يك هزار و هفتصد جنگ رخ داد، كه بعضي از آنها يكصد سال يا بيشتر ادامه داشت و نسلهاي متعددي آمدند و رفتند و آتش جنگ همچنان زبانه مي‌كشيد. و چه بسا اين جنگهاي طولاني، به بهانه‌هاي واهي و

بي‌ارزش رخ مي‌داد. عرب جاهلي، معتقد بود كه خون را جز خون نمي‌شويد، بلكه گاهي بابت يك موضوع كوچكي چندين برابر انتقام مي‌گرفتند. در بعضي از تواريخ آمده است كه مردي به نام شنفري به خاطر اهانتي كه از طرف فردي كه از قبيله موسوم به سلامان، به او شد، با خود عهد كرد كه يكصد نفر را از آنان به قتل برساند. نود و نه نفر را كشت و فرار كرد و همچنان در فكر نفر صدم بود كه از دنيا رفت. تصادفا، جمجمه او به فردي از همان قبيله اصابت كرد و او را از پاي درآورد. اهل قبيله او گفتند: او، به عهدش وفا كرد و انتقام خود را گرفت. ممكن است كه بعضي از اين داستانها، مبالغه‌آميز باشد، ولي به هر حال، نشان مي‌دهد كه آنها در چنان شرايطي زندگي مي‌كردند كه اين گونه داستانها، متناسب حالشان بود. (د): در بعد مفاسد اجتماعي نيز وضع بسيار اسفناكي داشتند. زندگي آنها آميخته با شراب بود تا آنجا كه لفظ تجارت در عرف آنها در معناي شراب فروشي تفسير مي‌شد. شجاعت را به معناي آدم‌كشي، و غيرت و عفت را به معناي پنهان كردن نوزادان دختر در زير خاك تفسير مي‌كردند. آنها، به سه چيز عشق مي‌ورزيدند: زن و شراب و جنگ. يكي از شعراي آنها مي‌گويد: اذا مت فادفني الي جنب كرمه

تروي عطامي بعد موتي عروقها و لا تدفنني في الفلات فانني اخاف اذا مامت الا اذوقها هنگامي كه مردم، مرا، در كنار درخت انگوري دفن كنيد، تا ريشه‌هاي آن استخوان مرا (از شرابش) سيراب كند! مرا، هرگز در بيابان دفن نكنيد، از اين مي‌ترسم كه بعد از مردن، آن را بچشم! آنها معتقد بودند كه بايد دوستان و هم پيمانان خود را ياري كنند، خواه حق بگويند يا باطل. قمار، در ميان آنها، چنان گسترش يافته بود كه گاه، زنان خود را در قمار مي‌باختند. زنان‌آلوده، در ميان آنها به قدري زياد بود و آشكارا افراد را به سوي خود دعوت مي‌كردند كه گروهي از آنها، بر در خانه خود، پرچمي نصب مي‌كردند تا مردان هوسباز را به سوي خود بكشانند. اينها را، ذوات الاعلام (زنان صاحب پرچم) مي‌ناميدند. و از اين گونه مفاسد، در ميان آنها، بسيار بود كه ذكر همه آنها به طول مي‌انجامد. آري، عرب جاهلي، چنين بود و خداوند به بركت اسلام، آنها را نجات داد. نه تنها از خرافات و بت پرستي و عقايد منحط رهايي يافتند، بلكه وضع اجتماعي و اقتصادي و عاطفي آنها نيز دگرگون شد و از اين انسانهاي نيمه وحشي، افرادي ساخته شد كه نمونه اتم انسانيت بودند، همانند ابوذرها و مقدادها و عمارها و بل

الها. عظمت رسالت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در همين مقايسه، روشن مي‌شود. مشاهده ظهور آثار جاهليت در عصر و زمان ما، در اشكال وسيعتر و وحشتناكتر- به خاطر جدا شدن از تعليمات انبياء، مخصوصا تعليمات پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم- گواه ديگري بر عظمت رسالت آنها است. 2- بدترين خانه‌ها يا بهترين خانه‌ها نكته قابل توجه اين كه در خطبه مورد بحث، محل زندگي عرب جاهلي را بدترين خانه‌ها و سرزمين توصيف فرموده، در حالي كه در توصيف همان عصر و زمان، در خطبه دوم تعبير به (خير دار و شر جيران، بهترين خانه با بدترين همسايگان) آمده است و با توجه به اين كه سرزمين مكه، در هر دو عبارت، مورد توجه بوده، تضادي به نظر مي‌رسد، اما كمي دقت، نشان مي‌دهد كه هيچ تضادي در ميان اين دو نيست. سرزمين مكه، ذاتا، كانون بهترين خانه، يعني خانه كعبه بود، ولي بالعرض، تمام اين سرزمين مقدس و حتي خانه خدا، آلوده به شرك بت پرستي و مفاسد اخلاقي شده بود. بنابراين، از يك نظر، بهترين خانه بود و از نظر ديگر، بدترين خانه.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه