داستان یاران صفحه 77

صفحه 77

استفاده می‌شود به شرح زیر است: «در زمان‌های بسیار دور مرد نیکوکاری وجود داشت که با ایمان و بسیار با سخاوت بود. او باغ بزرگ و پرباری داشت. در فصل میوه همه مستمندان و نیازمندان آن منطقه به باغ او می‌آمدند تا از سخاوتش بهره‌ای ببرند. صاحب باغ به اندازه نیاز خود و خانواده‌اش برمی‌داشت و بقیّه را در میان نیازمندان تقسیم می‌کرد. سال‌ها به همین شکل عمل می‌کرد و سال به سال میوه‌های باغ پربارتر و بابرکت‌تر می‌شد تا این که این مرد نیکوکار از دنیا رفت و باغش به ارث به فرزندانش رسید. فرزندانی که چیزی از سخاوت پدر به ارث نبرده بودند. آنان جلسه‌ای گرفته و با یکدیگر گفتند: چه معنایی دارد که محصول باغ ما را عدّه‌ای فقیر و مستمند بدون آن که متحمّل زحمتی شوند، ببرند و بخورند. پدر اشتباه کرد که آنها را چنین عادت داد! امسال میوه‌ها را صبحگاهان می‌چینیم و در جعبه‌های از پیش آماده شده می‌ریزیم و قبل از آن که مستمندان بیایند همه میوه‌ها را برای فروش به بازار منتقل می‌کنیم.

مقدّمات کار را فراهم کردند، صبح زود با تمام امکانات به همراه کارگران برای چیدن میوه‌ها، آهسته و بدون سر و صدا به سمت باغ حرکت کردند تا مبادا کسی متوجّه حرکت آنها به سمت باغ شود؛ هنگامی که با باغ رسیدند در کمال تعجّب و ناباوری، نه از درختان خبری دیدند و نه از میوه‌ها. بلکه جز تلّی خاکستر چیزی باقی نمانده بود. گویا شب گذشته صاعقه‌ای آمده و تمام باغ را تبدیل به خاکستر کرده بود و اکنون به جای درختان و میوه‌ها چشم آنها به خاکستر و آتش و دود افتاده است. متوجّه خطا و اشتباه خود شدند، و بدین وسیله نتیجه بخل را با چشمان خود مشاهده کردند. همان گونه که در زمان حیات پدر سالیان درازی نتیجه سخاوت و کمک به نیازمندان و فقرا را دیده بودند.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه