- مقدمهي مترجم 1
- مقدمهي مؤلف 1
- خطب سيدالشهداء الامام الحسين (خطبهها و سخنان بليغ حضرت امام حسين) 1
- مقدمهي ناشر 1
- الاهداء 1
- اشاره 2
- و من كلام له لنافع بن الازرق 2
- از سخنان آن حضرت دربارهي توحيد و يگانه پرستي 2
- اشاره 2
- از سخنان آن حضرت به نافع بن ازرق 2
- و من خطبة له يحث الناس علي قضآء الحوآئج و اصطناع المعروف 3
- و من خطبة له 3
- از خطبههاي آن حضرت دربارهي تشويق مردم به نيكوكاري و برآوردن حوايج مردم 3
- اشاره 3
- اشاره 3
- از خطبههاي آن حضرت 3
- ومن كلام له مع ابيذر 4
- از سخنان آن حضرت به اباذر غفاري 4
- اشاره 4
- از خطبههاي آن حضرت براي حركت مردم كوفه به سوي شام و معاويه، در ركاب پدر بزرگوارش 4
- و من خطبة له يدعو الناس للمسير الي الشام مع ابيه 4
- اشاره 4
- اشاره 5
- و من كلام له في اتخاذ الزهد متاعا في الدنيا 5
- و من كلام له 5
- اشاره 5
- از سخنان آن حضرت دربارهي مرگ و دشواريهاي آن 5
- از سخنان آن حضرت دربارهي زهد در دنيا 5
- و من خطبة له يذكر فيها فضائل عترة النبي و وجوب طاعتهم 6
- اشاره 6
- اشاره 6
- از خطبههاي آن حضرت در فضايل عترت رسول خدا و وجوب اطاعت از آنان 6
- از خطبههاي آن حضرت دربارهي حضرت علي كه شهر هدايت است 6
- و من خطبة له في ان عليا مدينة هدي 6
- از خطبههاي آن حضرت هنگام بيعت گرفتن معاويه براي يزيد 7
- اشاره 7
- از سخنان آن حضرت در توبيخ معاويه 7
- اشاره 7
- ومن كلام له لمعاوية و توبيخه علي شنائع افعاله 7
- و من خطبة له لما اراد معاوية اخذ البيعة ليزيد 7
- و من كلام له لعائشة في مسجد النبي الاعظم 8
- اشاره 8
- و من كلام له لاصحابه يتضمن بيان معرفة الله 8
- از سخنان آن حضرت به عايشه در مسجد پيامبر 8
- اشاره 8
- از سخنان آن حضرت به اصحابشان در معرفت خدا و امام 8
- اشاره 9
- از سخنان آن حضرت در رثاي برادر بزرگوارش امام حسن مجتبي 9
- و من كلام له يؤبن به أخاه الحسن 9
- و من كلام له ذم به مروان بن الحكم 9
- از سخنان آن حضرت در مذمت مروان بن حكم 9
- اشاره 9
- و من دعاء له 10
- از دعاهاي آن حضرت در حفظ و محافظت 10
- و من دعاء له في قنوته 10
- اشاره 10
- از دعاهاي آن حضرت در قنوت 10
- اشاره 10
- اشاره 11
- از دعاهاي آن حضرت در پناه جستن به حضرت حق 11
- و من دعاء له للاستسقاء 11
- از دعاهاي آن حضرت در طلب باران 11
- و من دعاء له 11
- اشاره 11
- و من دعاء له 12
- اشاره 12
- از دعاهاي آن حضرت در عصر روز عرفه در سرزمين عرفات 12
- و من دعاء له عصر يوم عرفة في عرفات 12
- اشاره 12
- از دعاهاي آن حضرت در طلب توفيق و هدايت 12
- و من خطبة له في مني 13
- از خطبههاي آن حضرت در سرزمين منا در فضايل حضرت علي كه هيچ خطبهاي اين مضامين را ندارد 13
- از خطبههاي آن حضرت در طلب باران 13
- اشاره 13
- و من خطبة له في الاستسقاء 13
- اشاره 13
- اشاره 14
- اشاره 14
- و من كلام له احتج به علي عمر 14
- از سخنان آن حضرت در استدلال و بحث با عمر بن الخطاب 14
- و من خطبة له في الامر بالمعروف و النهي عن المنكر 14
- از خطبههاي آن حضرت در امر به معروف و نهي از منكر 14
- و من كلامه له عند مسيره الي العراق 15
- خطبههاي آن حضرت هنگام عزيمت به عراق 15
- و من خطبة له عند عزمه علي المسير الي العراق 15
- اشاره 15
- اشاره 15
- از سخنان آن حضرت به ابنعباس هنگام عزيمت به عراق 15
- از سخنان آن حضرت به فرزدق در مسير عراق 16
- اشاره 16
- از خطبههاي آن حضرت در ذي حسم 16
- و من خطبة له بذي حسم 16
- اشاره 16
- و من خطبة له خطبها بذي حسم لما منعه الحر و اصحابه عن قدومه 16
- اشاره 17
- اشاره 17
- از خطبههاي آن حضرت در مقابل حر 17
- و من خطبة له في زبالة 17
- از سخنان آن حضرت در رهيمه 17
- و من كلام له بالرهيمة 17
- از خطبههاي آن حضرت در محلي به نام زباله 18
- از خطبههاي آن حضرت در منزلي به نام بيضه در مقابل حر و يارانش 18
- و من خطبة له في البيضة 18
- و من خطبة له في ادبار الدنيا 18
- اشاره 18
- اشاره 18
- و من كلامه له لاصحابه و فيه بيان شهادته و رجعته 19
- از خطبههاي آن حضرت در بيوفائي دنيا 19
- اشاره 19
- از دعاهاي آن حضرت هنگام ورود به سرزمين كربلا 19
- اشاره 19
- و من دعاء له لما وصل الي ارض كربلاء 19
- و من كلام له لاصحابه في نقض البيعة 20
- اشاره 20
- اشاره 20
- از سخنان آن حضرت براي اصحابش در بيان شهادت و رجعت خودشان 20
- و من كلام له في ان الدنيا متغيرة زائلة 20
- از سخنان آن حضرت به يارانش دربارهي پيمان شكني 20
- و من خطبة له في وفاء اصحابه 21
- و من كلام له لاصحابه و فيه بيان امارات ظهور القائم 21
- از سخنان آن حضرت در بيان علائم ظهور حضرت مهدي 21
- از سخنان آن حضرت در متغير بودن دنيا و فناي آن 21
- اشاره 21
- اشاره 21
- اشاره 22
- اشاره 22
- و من خطبة له يعظ بها اهل العراق 22
- و من كلامه لعسكره و اهل بيته 22
- از سخنان آن حضرت به ياران و خانوادهاش 22
- از خطبههاي آن حضرت در وفاداري اصحاب و يارانش 22
- از خطبههاي آن حضرت در موعظهي اهل عراق 23
- اشاره 23
- و من خطبة له في الاحتجاج علي اهل الكوفة 23
- اشاره 23
- و من كلام له يبشر اصحابه بالجنة و قصورها 23
- از سخنان آن حضرت به اصحاب خود و بشارت به بهشت و قصرهاي آن 23
- اشاره 24
- از خطبههاي آن حضرت در مقابل لشكر در حالي كه بر شمشير خود تكيه داده بود با صداي بلند فرمودند 24
- و من خطبة له متوكئا علي سيفه فنادي بأعلي صوته 24
- و من خطبة له 24
- از خطبههاي آن حضرت در اتمام حجت و استدلال بر عليه اهل كوفه 24
- اشاره 24
- و من خطبة له بالطف 25
- اشاره 25
- اشاره 25
- از خطبههاي آن حضرت در سرزمين طف دربارهي دوري از دنيا 25
- و من كلام له يأمر اصحابه بالصبر و يرغبهم في الاخرة 25
- از خطبههاي آن حضرت در صبح روز عاشورا 25
- از سخنان آن حضرت در ترغيب ياران خود به صبر و آخرت 26
- از خطبههاي آن حضرت در كربلا در مذمت اهل كوفه 26
- اشاره 26
- اشاره 26
- و من خطبة له في ذم اهل الكوفة و هي مظهر آبائه و عظمة نفسه 26
- و من كلام له مخاطبا لاهل الكوفة و هو يقاتل علي رجليه 26
- و من دعاء له في يوم العاشر من المحرم لما اصبحت الخيل رفع يديه 27
- و من كلام له لما نظر الي كثرة من قتل من اصحابه قبض علي شيبته المقدسة 27
- از سخنان آن حضرت هنگامي كه به صحنه پيكار نظر كردند و تمام اصحابش را در خاك و خون ديدند، محاسن شريفشان را به دست گرفته و فرمودند 27
- اشاره 27
- اشاره 27
- از سخنان آن حضرت خطاب به لشكر كوفه هنگامي كه پياده در حال جنگ بود 27
- و من كلام له به ودع عياله و امرهم بالصبر 28
- اشاره 28
- الخطبة المنسوبة اليه - التي قال فيها - 28
- از سخنان آن حضرت در هنگام وداع با اهل بيتش و دعوت آنان به صبر 28
- اشاره 28
- از دعاهاي آن حضرت در روز عاشورا آن هنگام كه لشكر عمر سعد حملهور شدند 28
- نامهي حضرت در جواب نامهي مردم بصره كه از معناي «صمد» سؤال كردند 29
- كتابه جوابا لما كتب اليه الحسن البصري يسأله عن القدر 29
- اشاره 29
- رسائل الامام ابيعبدالله الحسين (نامه هاي سالار شهيدان حسين بن علي) 29
- خطبهي حضرت خطاب به لشكر عمر بن سعد 29
- نامهي حضرت در جواب معاويه كه حضرت را براي ازدواج با كنيز آزاد شدهي خود، سرزنش نموده بود 30
- كتابه في الشؤون العامة جوابا عن كتاب معاوية اليه 30
- اشاره 30
- كتابه جوابا لما كتب اليه معاوية يعيره في تزويجه جارية بعد ما اعتقها 30
- نامهي حضرت در جواب حسن بصري در معناي «قدر» 30
- اشاره 30
- اشاره 31
- نامهي حضرت به معاويه در رابطه با مصادرهي اموال 31
- نامهي حضرت به معاويه در شئونات عمومي 31
- اشاره 31
- كتابه لرجل من اهل الكوفة بعد ما كتب اليه يا سيدي اخبرني بخير الدنيا و الآخرة 31
- كتابه الي معاوية 31
- اشاره 32
- كتابه جوابا لما كتب اليه رجل عظني بحرفين فيهما خير الدنيا و الآخرة 32
- نامهي حضرت در پاسخ مردي از اهل كوفه كه به حضرت نامه نوشته بود و عرضه داشته بود كه اي آقاي من (مرا از خير دنيا و آخرت خبر ده) 32
- اشاره 32
- نامهي حضرت در جواب كسي كه به حضرت نوشته بود «مرا به دو كلمه موعظه كن كه در آن خير دنيا و آخرت باشد» 32
- كتابه الي اخيه الحسن في موضوع اعطاء الشعراء 32
- كتابه المحتوي علي وصية لاخيه محمد بن الحنفية لما عزم علي المسير الي العراق 33
- اشاره 33
- كتابه عند توجهه الي العراق 33
- نامهي حضرت در جواب نامهي عمرو بن سعيد 33
- نامهي حضرت در جواب برادرش امام حسن دربارهي اعطاي مال به شعرا 33
- اشاره 33
- كتابه الي اشراف البصرة يدعوهم لنصرته 34
- كتابه الي اهل المدينة 34
- اشاره 34
- وصيت نامهي حضرت به محمد حنفيه 34
- اشاره 34
- نامهي حضرت به مردم مدينه 34
- اشاره 35
- كتابه الي بنيهاشم 35
- نامهي حضرت به بنيهاشم 35
- كتابه من كربلاء الي محمد بن الحنفية 35
- نامهي حضرت به اشراف بصره كه آنها را دعوت به ياري فرمودند 35
- اشاره 35
- نامهي حضرت به اهل بصره و دعوت آنان براي ياري خود 36
- كتابه الي اهل البصرة يدعوهم لنصرته «نسخة اخري» 36
- اشاره 36
- اشاره 36
- نامهي حضرت از كربلا به محمد بن حنفيه 36
- كتابه جوابا عن كتاب كتبه اليه ابن عمه عبدالله بن جعفر الطيار 36
- اشاره 37
- نامهي حضرت در جواب عبدالله فرزند جعفر طيار 37
- اشاره 37
- كتابه الي مسلم بن عقيل جوابا عن كتابه اليه 37
- نامهي حضرت به مسلم بن عقيل در جواب نوشتههايي كه براي حضرت ارسال نموده بود 37
- كتابه الي اهل الكوفة عند توجهه الي العراق 37
- كتابه جوابا عن كتاب لاهل الكوفه اليه 38
- نامهي حضرت در جواب نامهي اهل كوفه 38
- اشاره 38
- كتابه في مسيره الي الكوفة الي حبيب بن مظاهر 38
- اشاره 38
- نامهي حضرت به مردم كوفه هنگامي كه عازم عراق بودند 38
- حكم الامام الحسين (كلمات قصار) 39
- پدر ارزشمند 39
- اقسام عبادت 39
- اشاره 39
- نامهي حضرت به حبيب بن مظاهر 39
- زشتي غيبت 40
- چرا مهلت 40
- فقيرترين مردم 40
- چهار خصلت سودمند 40
- عوامل تسليم 40
- درخواست كمك فقط در سه مورد 41
- عمل خوب 41
- تفسير نعمت 41
- بخيل كيست 41
- سلام قبل از كلام 41
- برحذر باش 42
- قرآن آيينهي مؤمن 42
- نشانههاي مقبوليت 42
- چرا عذر خواهي 42
- حاجت خواهي از جوانمردان 42
- پاداش سلام كردن 43
- دوستي اهل بيت 43
- آموزش ياران اهل بيت 43
- كليد نجات 43
- حفظ آبرو 43
- تقيه عامل جدايي دوست و دشمن 44
- ارادتمند و شيعه 44
- نجات شيعه 44
- نسخهي ترك گناه 44
- دوستان چهارگانه 44
- صفات سلاطين 45
- آرامش امين 45
- گناه از عذرخواهي بهتر است 45
- ميزان تلاش 45
- برخورد با سلاطين 45
- ويژگيهاي مهم 46
- استفاده خوب و بجا از ثروت 46
- پذيرش احسان 46
- دعاي حضرت 46
- سخني با حسن بصري 46
- مرگ باعزت 47
- جملات آموزنده 47
- تكبر براي كيست 47
- مصرف صحيح 47
- نصحيت ارزنده 47
- فلسفهي روزه 48
- امام هدايت و امام ضلالت 48
- جهاد واجب است يا مستحب 48
- حفظ آبرو 48
- خوف از خدا 48
- مطالب قرآن 49
- سپري شدن عمر 49
- خوف از خدا 49
- مناظره 49
- گريه بر اهل بيت 49
- رحمت الهي 50
- عيبجو نباشيد 50
- شكر نعمت 50
- گريه از خوف خدا 50
- عالمترين شخص 50
- فخر فروشي 51
- مرگ فرزند 51
- صبور باش 51
- محبت اهل بيت 51
- چرا خصومت 51
- پرسش و پاسخ 52
- نيكوكاران 52
- آقائي و سيادت 52
- خانهي مبارك 52
- سوگند غلط 52
- ظاهر و باطن قرآن 53
- بنده دنيا 53
- شير دادن به كودك 53
- كمال عقل 53
- اصناف مردم 53
- غصب خلافت 54
- اهل بيت قبل از خلقت آدم 54
- بنياميه دشمن قسم خوردهي اسلام 54
- دوستي و دشمني 54
- عثمان مردار امت 54
- ملت ابراهيم 55
- تفسير آيه 55
- سنتي از حضرت يوسف و حضرت موسي 55
- و الشمس و ضحيها 55
- دوازده نور 55
- دوران ظهور 56
- دو غيبت 56
- نشانههاي ظهور حضرت مهدي 56
- نشانههاي حضرت مهدي 56
- قائم آل محمد 56
- وضعيت عرب در زمان ظهور 57
- نشانههاي ظهور 57
- انتقام گيرندهي واقعي 57
- سيماي حضرت مهدي 57
- قتل عام بنياميه 57
- امام و بنياميه 58
- قتيل العبرات 58
- حرز در مقابل خطر 58
- مدت حكومت حضرت مهدي 58
- بنياميه مرا به شهادت ميرسانند 58
- مرگ شيعيان، شهادت است 59
- درخواست ياري 59
- فضيلت كدام است؟ 59
- كريم اهل بيت 59
- عذر بدتر از گناه 59
- عرضه اعمال 60
- ثواب تلاوت قرآن 60
- پاورقي 60
و من خطبة له لما اراد معاوية اخذ البيعة ليزيد
اشاره
حمدالله و صلي علي الرسول صلي الله عليه و آله و سلم ثم قال:اما بعد، يا معاوية: فلن يؤدي القائل، و ان اطنب في صفة الرسول صلي الله عليه و آله و سلم من جميع جزءا، و قد فهمت ما لبست به الخلف بعد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم من ايجاز الصفة و التنكب عن استبلاغ النعت [16] و هيهات هيهات يا معاوية فضح الصبح فحمة الدجي، و بهرت الشمس انوار السرج، و لقد فضلت حتي افرطت، و استأثرت حتي اجحفت، و منعت حتي محلت [17] ، و جزت حتي اخذ الشيطان حظه الاوفر، و نصيبه الاكمل، و فهمت ما ذكرته عن يزيد من اكتماله، و سياسته لامة محمد صلي الله عليه و آله و سلم، تريد ان توهم الناس في يزيد، كانك تصف محجوبا، او تنعت غائبا، او تخبر عما كان مما احتويته بعلم خاص، و قد دل من نفسه علي موقع رأيه، فخذ ليزيد فيما اخذ فيه، من استقرائه الكلاب المهارشة عند التهارش، و الحمام السبق لا ترابهن، و القيان ذوات المعازف [18] و ضروب الملاهي تجده باصرا.و دع عنك ما تحاول، فما أغناك ان تلقي الله من وزر هذا الخلق باكثر مما انت لاقيه، فوالله ما برحت تقدح باطلا في جور، و حنقا في ظلم، حتي ملأت الاسقية،و ما بينك و بين الموت الا غمضة، فتقدم علي عمل محفوظ، في يوم مشهود، (و لات حين مناص)، و رأيتك عرضت بنا بعد هذا الامر، و منعتنا عن آبائنا تراثا، و لقد لعمر الله اورثنا الرسول صلي الله عليه و آله و سلم ولادة، و جئت لنا بما [19] حججتم به القائم عند موت الرسول، فاذعن للحجة بذلك، ورده الايمان الي النصف فزكيتم [20] الاعاليل، و فعلتم الافاعيل، و قلتم: كان و يكون، حتي أتاك الامر يا معاوية من طريق كان قصدها لغيرك، فهناك (فاعتبروا يا اولي الابصار). و ذكرت قيادة الرجل القوم بعهد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و تأميره له، و قد كان ذلك، و لعمرو بن العاص يومئذ فضيلة بصحبة الرسول، و بيعته له، و ما صار لعمر الله يومئذ مبعثهم حتي انف القوم امرته و كرهوا تقديمه، و عدوا عليه افعاله، فقال صلي الله عليه و آله و سلم: «لا جرم معشر المهاجرين، لا يعمل عليكم بعد اليوم غيري». فكيف تحتج بالمنسوخ من فعل الرسول في اوكد الاحوال [21] . و اولاها بالمجتمع عليه من الصواب؟ ام كيف صاحبت [22] بصاحب تابعا.و حولك من لا يؤمن في صحبته، و لا يعتمد في دينه و قرابته، و تتخطاهم الي مسرف مفتون، تريد ان تلبس الناس شبهة يسعد بها الباقي في دنياه، و تشقي بها آخرتك ان هذا لهو الخسران المبين و استغفر الله لي و لكم [23] .
از خطبههاي آن حضرت هنگام بيعت گرفتن معاويه براي يزيد
(حضرت پس از حمد و ثناي الهي و درود بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:)اي معاويه! گوينده، هر چند سخنراني مفصلي داشته باشد نميتواند جزئي از تمامي صفات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را بيان كند.همانا دانستم كه تو بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چه كردي؛ صفات رسول خدا را كمتر گفتي و از رساندن اوصاف حضرت به مردم طفره رفتي. هيهات، هيهات اي معاويه، بدان كه روشني صبح، تاريكي و سياهي شب را رسوا نمود، و خورشيد عالمتاب، بر نورهاي كم سوي چراغها چيره شد. خود را بر ديگران برتري دادي، تا به حد افراط رساندي، آن قدر بيت المال را به خود اختصاص دادي تا به حد اجحاف رساندي، حقوق ديگران را منع كردي تا اين كه به حد، بدگويي آنان رسيد، و از حد خود تجاوز كردي. سهم حق دار را به او نپرداختي، تا اين كه شيطان، بهرهي فراوان و نصيب كامل خود را به دست آورد، و دانستم كه چرا كمال و سياستمداري يزيد را [به دروغ] براي امت محمد صلي الله عليه و آله و سلم بيان كردي.تو ميخواهي مردم نسبت به يزيد گمان كنند كه گوئي تو كسي را توصيف ميكني كه تاكنون پنهان بوده است. يا از كسي خبر ميدهي كه با علم خاصي، او را كشف نمودهاي و حال آن كه وضعيت روحي يزيد، خبر از افكار او ميدهد.براي يزيد همان تصميم را بگير كه خود گرفته، كه همان تماشاي جنگ و ستيز سگان جنگجو و كبوتر بازي و بازي كبوتران نر و ماده و تماشاي زنان نوازنده و خواننده و هر جايي، و نواختن آلات لهو و لعب است، كه او را در اين زمينه فردي بصير خواهي يافت.و رها كن آنچه را كه در صدد آن هستي. آيا تو را بس نيست كه خدا را با اين همه وزر و وبال مردم، كه به دوش گرفتهاي ملاقات كني؟به خدا سوگند، پيوسته در حال ظلم و ستم بودي تا ظرف آن را پر نمودي و حال آن كه ما بين تو و مرگ فاصلهاي جز يك چشم بر هم زدن نيست! پس بر عمل محفوظي، در روز مشهودي بر خدا وارد ميشوي، و چارهاي جز اين نداري. تو را در حالي ميبينم كه به ما بدي كردي، و ارث و حق پدري ما را از ما منع نمودي و حال آن كه به خدا سوگند، پيامبر از زمان ولادت، ما را وارث آن كرده بود و همان استدلالي كه هنگام مرگ پيامبر در سقيفه آوردند تو نيز براي ما آوردي.[ابوبكر] آن دلايل را باور كرد و به آن با ايمان انصاف داد؛ در نتيجه شما علتها را توجيه كرديد و كارهايي كه نبايد ميكرديد، انجام داديد و چنين و چنان گفتيد تا اين كه امر حكومت به دست تو افتاد؛ البته از راهي كه هدف آن غير از تو بود، پس، در اين باره، اي صاحبان خرد عبرت گيريد.و يادآوري كردي كه آن مرد در زمان رسول خدا به عنوان امير از طرف حضرت انتخاب شده بود و اين چنين نيز بود، چرا كه براي عمر بن عاص آن زمان به خاطر مصاحبت و بيعت با پيامبر فضيلتي بود، ولي با اين حال مردم امارات او را نپذيرفتند و كارهاي ناپسند او را بر شمردند، تا جائي كه پيامبر فرمودند: «از امروز به بعد جز من كسي بر شما امارات نخواهد داشت». تو چگونه به عمل منسوخ پيامبر در زمان سخت و خاص استدلال ميكني؟ و يا چگونه مصاحبت و همراهي كسي را پذيرفتهاي كه اصلا نميتوان به او اعتماد كرد.دينش و خويشاونديش مورد وثوق نيست، تو ميخواهي مردم را به سوي مردي ديوانه و اسرافگري سوق دهي و مردم را در شبههاي بيندازي كه يزيد در دنيايش لذت ببرد و تو آخرت خويش را تباه نمايي. اين همان زيانكاري آشكار است. از خداوند براي خود و شما طلب آمرزش ميكنم.
ومن كلام له لمعاوية و توبيخه علي شنائع افعاله
اشاره
لما قتل حجر بن عدي و اصحابه، فقال معاوية: يا اباعبدالله! هل بلغك ما صنعنا بحجر و اصحابه و أشياعه و شيعة ابيك؟فقال عليهالسلام: لا، فقال: قتلناهم، و كفناهم، و صلينا عليهم؛فضحك الحسين عليهالسلام و قال:خصمك القوم يوم القيامة، يا معاوية! أما والله لو ولينا مثلها من شيعتك ما كفناهم و لا صلينا عليهم و قد بلغني وقوعك بابيحسن و قيامك به و اعتراضك بنيهاشم بالعيوب، و أيم الله لقد أو ترت غير قوسك، و رميت غير غرضك، و تناولتها بالعداوة من مكان قريب، و لقد اطعت امرء ما قدم ايمانه و لا حدث نفاقه، و ما نظر لك فانظر لنفسك او دع [24] .يريد عمر و بن العاص
از سخنان آن حضرت در توبيخ معاويه
(هنگاميكه حجر بن عدي و اصحابش به شهادت رسيدند، معاويه به حضرت عرض كرد: آيا شنيدي كه ما نسبت به حجر و يارانش و شيعيان پدرت چه كرديم؟ حضرت عليهالسلام فرمودند: خير، معاويه گفت، ما آنان را كشتيم و كفن نموديم و بر آنان نماز گذارديم. امام عليهالسلام خنديد و آن گاه فرمود:)اي معاويه! دشمنان تو روز قيامت همينها هستند، به خدا سوگند! اگر ما بر اصحاب تو دست يابيم نه آنها را كفن ميكنيم و نه بر جنازهي آنان نماز ميگذاريم.شنيدهام به پدرم و بنيهاشم ناسزا ميگويي و عيب جويي ميكني. سوگند به خدا از كمان غير خود، تير رها ميكني و بيهدف نشانهگيري ميكني، اين عداوت را از نزديكان خود گرفتهاي و از مردي (عمرو بن عاص) اطاعت ميكني كه نه از اول ايماني داشته و نه نفاقش تازگي دارد.او به نفع تو نظر نميدهد، تو به فكر خود باش و يا اگر از خود فكر نداري، حكومت را رها كن.