لمعة من بلاغة الحسین علیه‌السلام‌ صفحه 7

صفحه 7

و من خطبة له لما اراد معاوية اخذ البيعة ليزيد

اشاره

حمدالله و صلي علي الرسول صلي الله عليه و آله و سلم ثم قال:اما بعد، يا معاوية: فلن يؤدي القائل، و ان اطنب في صفة الرسول صلي الله عليه و آله و سلم من جميع جزءا، و قد فهمت ما لبست به الخلف بعد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم من ايجاز الصفة و التنكب عن استبلاغ النعت [16] و هيهات هيهات يا معاوية فضح الصبح فحمة الدجي، و بهرت الشمس انوار السرج، و لقد فضلت حتي افرطت، و استأثرت حتي اجحفت، و منعت حتي محلت [17] ، و جزت حتي اخذ الشيطان حظه الاوفر، و نصيبه الاكمل، و فهمت ما ذكرته عن يزيد من اكتماله، و سياسته لامة محمد صلي الله عليه و آله و سلم، تريد ان توهم الناس في يزيد، كانك تصف محجوبا، او تنعت غائبا، او تخبر عما كان مما احتويته بعلم خاص، و قد دل من نفسه علي موقع رأيه، فخذ ليزيد فيما اخذ فيه، من استقرائه الكلاب المهارشة عند التهارش، و الحمام السبق لا ترابهن، و القيان ذوات المعازف [18] و ضروب الملاهي تجده باصرا.و دع عنك ما تحاول، فما أغناك ان تلقي الله من وزر هذا الخلق باكثر مما انت لاقيه، فوالله ما برحت تقدح باطلا في جور، و حنقا في ظلم، حتي ملأت الاسقية،و ما بينك و بين الموت الا غمضة، فتقدم علي عمل محفوظ، في يوم مشهود، (و لات حين مناص)، و رأيتك عرضت بنا بعد هذا الامر، و منعتنا عن آبائنا تراثا، و لقد لعمر الله اورثنا الرسول صلي الله عليه و آله و سلم ولادة، و جئت لنا بما [19] حججتم به القائم عند موت الرسول، فاذعن للحجة بذلك، ورده الايمان الي النصف فزكيتم [20] الاعاليل، و فعلتم الافاعيل، و قلتم: كان و يكون، حتي أتاك الامر يا معاوية من طريق كان قصدها لغيرك، فهناك (فاعتبروا يا اولي الابصار). و ذكرت قيادة الرجل القوم بعهد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و تأميره له، و قد كان ذلك، و لعمرو بن العاص يومئذ فضيلة بصحبة الرسول، و بيعته له، و ما صار لعمر الله يومئذ مبعثهم حتي انف القوم امرته و كرهوا تقديمه، و عدوا عليه افعاله، فقال صلي الله عليه و آله و سلم: «لا جرم معشر المهاجرين، لا يعمل عليكم بعد اليوم غيري». فكيف تحتج بالمنسوخ من فعل الرسول في اوكد الاحوال [21] . و اولاها بالمجتمع عليه من الصواب؟ ام كيف صاحبت [22] بصاحب تابعا.و حولك من لا يؤمن في صحبته، و لا يعتمد في دينه و قرابته، و تتخطاهم الي مسرف مفتون، تريد ان تلبس الناس شبهة يسعد بها الباقي في دنياه، و تشقي بها آخرتك ان هذا لهو الخسران المبين و استغفر الله لي و لكم [23] .

از خطبه‌هاي آن حضرت هنگام بيعت گرفتن معاويه براي يزيد

(حضرت پس از حمد و ثناي الهي و درود بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:)اي معاويه! گوينده، هر چند سخنراني مفصلي داشته باشد نمي‌تواند جزئي از تمامي صفات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را بيان كند.همانا دانستم كه تو بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چه كردي؛ صفات رسول خدا را كمتر گفتي و از رساندن اوصاف حضرت به مردم طفره رفتي. هيهات، هيهات اي معاويه، بدان كه روشني صبح، تاريكي و سياهي شب را رسوا نمود، و خورشيد عالمتاب، بر نورهاي كم سوي چراغ‌ها چيره شد. خود را بر ديگران برتري دادي، تا به حد افراط رساندي، آن قدر بيت المال را به خود اختصاص دادي تا به حد اجحاف رساندي، حقوق ديگران را منع كردي تا اين كه به حد، بدگويي آنان رسيد، و از حد خود تجاوز كردي. سهم حق دار را به او نپرداختي، تا اين كه شيطان، بهره‌ي فراوان و نصيب كامل خود را به دست آورد، و دانستم كه چرا كمال و سياستمداري يزيد را [به دروغ] براي امت محمد صلي الله عليه و آله و سلم بيان كردي.تو مي‌خواهي مردم نسبت به يزيد گمان كنند كه گوئي تو كسي را توصيف مي‌كني كه تاكنون پنهان بوده است. يا از كسي خبر مي‌دهي كه با علم خاصي، او را كشف نموده‌اي و حال آن كه وضعيت روحي يزيد، خبر از افكار او مي‌دهد.براي يزيد همان تصميم را بگير كه خود گرفته، كه همان تماشاي جنگ و ستيز سگان جنگجو و كبوتر بازي و بازي كبوتران نر و ماده و تماشاي زنان نوازنده و خواننده و هر جايي، و نواختن آلات لهو و لعب است، كه او را در اين زمينه فردي بصير خواهي يافت.و رها كن آنچه را كه در صدد آن هستي. آيا تو را بس نيست كه خدا را با اين همه وزر و وبال مردم، كه به دوش گرفته‌اي ملاقات كني؟به خدا سوگند، پيوسته در حال ظلم و ستم بودي تا ظرف آن را پر نمودي و حال آن كه ما بين تو و مرگ فاصله‌اي جز يك چشم بر هم زدن نيست! پس بر عمل محفوظي، در روز مشهودي بر خدا وارد مي‌شوي، و چاره‌اي جز اين نداري. تو را در حالي مي‌بينم كه به ما بدي كردي، و ارث و حق پدري ما را از ما منع نمودي و حال آن كه به خدا سوگند، پيامبر از زمان ولادت، ما را وارث آن كرده بود و همان استدلالي كه هنگام مرگ پيامبر در سقيفه آوردند تو نيز براي ما آوردي.[ابوبكر] آن دلايل را باور كرد و به آن با ايمان انصاف داد؛ در نتيجه شما علت‌ها را توجيه كرديد و كارهايي كه نبايد مي‌كرديد، انجام داديد و چنين و چنان گفتيد تا اين كه امر حكومت به دست تو افتاد؛ البته از راهي كه هدف آن غير از تو بود، پس، در اين باره، اي صاحبان خرد عبرت گيريد.و يادآوري كردي كه آن مرد در زمان رسول خدا به عنوان امير از طرف حضرت انتخاب شده بود و اين چنين نيز بود، چرا كه براي عمر بن عاص آن زمان به خاطر مصاحبت و بيعت با پيامبر فضيلتي بود، ولي با اين حال مردم امارات او را نپذيرفتند و كارهاي ناپسند او را بر شمردند، تا جائي كه پيامبر فرمودند: «از امروز به بعد جز من كسي بر شما امارات نخواهد داشت». تو چگونه به عمل منسوخ پيامبر در زمان سخت و خاص استدلال مي‌كني؟ و يا چگونه مصاحبت و همراهي كسي را پذيرفته‌اي كه اصلا نمي‌توان به او اعتماد كرد.دينش و خويشاونديش مورد وثوق نيست، تو مي‌خواهي مردم را به سوي مردي ديوانه و اسرافگري سوق دهي و مردم را در شبهه‌اي بيندازي كه يزيد در دنيايش لذت ببرد و تو آخرت خويش را تباه نمايي. اين همان زيانكاري آشكار است. از خداوند براي خود و شما طلب آمرزش مي‌كنم.

ومن كلام له لمعاوية و توبيخه علي شنائع افعاله

اشاره

لما قتل حجر بن عدي و اصحابه، فقال معاوية: يا اباعبدالله! هل بلغك ما صنعنا بحجر و اصحابه و أشياعه و شيعة ابيك؟فقال عليه‌السلام: لا، فقال: قتلناهم، و كفناهم، و صلينا عليهم؛فضحك الحسين عليه‌السلام و قال:خصمك القوم يوم القيامة، يا معاوية! أما والله لو ولينا مثلها من شيعتك ما كفناهم و لا صلينا عليهم و قد بلغني وقوعك بابي‌حسن و قيامك به و اعتراضك بني‌هاشم بالعيوب، و أيم الله لقد أو ترت غير قوسك، و رميت غير غرضك، و تناولتها بالعداوة من مكان قريب، و لقد اطعت امرء ما قدم ايمانه و لا حدث نفاقه، و ما نظر لك فانظر لنفسك او دع [24] .يريد عمر و بن العاص

از سخنان آن حضرت در توبيخ معاويه

(هنگامي‌كه حجر بن عدي و اصحابش به شهادت رسيدند، معاويه به حضرت عرض كرد: آيا شنيدي كه ما نسبت به حجر و يارانش و شيعيان پدرت چه كرديم؟ حضرت عليه‌السلام فرمودند: خير، معاويه گفت، ما آنان را كشتيم و كفن نموديم و بر آنان نماز گذارديم. امام عليه‌السلام خنديد و آن گاه فرمود:)اي معاويه! دشمنان تو روز قيامت همين‌ها هستند، به خدا سوگند! اگر ما بر اصحاب تو دست يابيم نه آنها را كفن مي‌كنيم و نه بر جنازه‌ي آنان نماز مي‌گذاريم.شنيده‌ام به پدرم و بني‌هاشم ناسزا مي‌گويي و عيب جويي مي‌كني. سوگند به خدا از كمان غير خود، تير رها مي‌كني و بي‌هدف نشانه‌گيري مي‌كني، اين عداوت را از نزديكان خود گرفته‌اي و از مردي (عمرو بن عاص) اطاعت مي‌كني كه نه از اول ايماني داشته و نه نفاقش تازگي دارد.او به نفع تو نظر نمي‌دهد، تو به فكر خود باش و يا اگر از خود فكر نداري، حكومت را رها كن.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه