2591 حدیث از حضرت امام صادق علیه السلام صفحه 604

صفحه 604

آخِرُ مَن یَدخُلُ الجَنّةَ مِن النَّبیِّینَ سُلَیمانُ بنُ داوودَ علیه السلام ، وذلکَ لِما اُعطِیَ فی الدُّنیا .

امام صادق علیه السلام : آخرین پیامبری که وارد بهشت می شود ، سلیمان بن داود علیه السلام است و این به سبب چیزی است که در دنیا به او داده شد .

مستطرفات السرائر : 41 / 7 .

حدیث1137

امام صادق علیه السلام :

إنّ سُلَیمانَ بنَ داوودَ علیه السلام قالَ ذاتَ یَومٍ لأصحابِهِ : إنّ اللّه َ تبارکَ وتعالی قد وَهَبَ لِی مُلکا لا یَنبَغی لأحَدٍ مِن بَعدی ، سَخَّرَ لِی الرِّیحَ والإنسَ والجِنَّ والطَّیرَ والوُحوشَ ، وعَلَّمَنی مَنطِقَ الطَّیرِ ، وآتانی مِن کلِّ شیءٍ ، ومَعَ جَمیعِ ما اُوتِیتُ مِن المُلکِ ماتَمَّ لِی سُروری یَوم إلَی اللّیلِ ، وقد أحبَبتُ أن أدخُلَ قَصری فی غَدٍ فأصعَدَ أعلاهُ وأنظُرَ إلی مَمالِکی ، فلا تَأذَنوا لأحَدٍ علَیَّ لِئلّا یَرِدَ علَیَّ ما یُنَغِّصُ علَیَّ یَومی ، فقالوا : نَعَم . فلَمّا کانَ مِن الغَدِ أخَذَ عَصاهُ بیَدِهِ وصَعِدَ إلی أعلی مَوضِعٍ مِن قَصرِهِ ، ووَقَفَ مُتَّکِئا علی عَصاهُ یَنظُرُ إلی مَمالِکِهِ مَسرورا بِما اُوتِیَ فَرِحا بِما اُعطِیَ ، إذ نَظَرَ إلی شابٍّ حَسَنِ الوَجهِ واللِّباسِ قَد خَرَجَ علَیهِ مِن بَعضِ زَوایا قَصرِهِ ، فلَمّا أبصَرَهُ سُلَیمانُ قالَ لَهُ : مَن أدخَلَکَ إلی هذا القَصرِ ، وقد أرَدتُ أن أخلُوَ فیهِ الیَومَ ؟! وبإذنِ مَن دَخَلتَ ؟! فقالَ الشابُّ : أدخَلَنی هذا القَصرَ رَبُّهُ وبإذنِهِ دَخَلتُ . فقالَ : ربُّهُ أحَقُّ بهِ مِنّی ، فمَن أنتَ ؟ قالَ : أنا مَلَکُ المَوتِ ، قالَ : وفیما جِئتَ ؟ قالَ : جِئتُ لأقبِضَ رُوحَکَ . قالَ : إمضِ لِما اُمِرتَ بهِ فهذا یَومُ سُروری ، وأبَی اللّه ُ عَزَّوجلَّ أن یکونَ لِی سُرورٌ دُونَ لِقائهِ . فقَبَضَ مَلَکُ المَوتِ رُوحَهُ وهُو مُتَّکئٌ علی عَصاهُ ، فبَقِیَ سُلَیمانُ مُتّکِئا علی عَصاهُ وهُو مَیِّتٌ ما شاءَ اللّه ُ والنّاسُ یَنظُرونَ إلَیهِ وهُم یُقَدِّرونَ أنّهُ حَیٌّ ، فافتُتِنوا فیهِ واختَلَفوا ؛ فمِنهُم مَن قالَ : إنّ سُلَیمانَ قَد بَقِیَ مُتَّکِئا علی عَصاهُ هذهِ الأیّامَ الکَثیرَةَ ولَم یَتعَبْ ولَم یَنَمْ ولَم یَشرَبْ ولَم یَأکُلْ، إنّهُ لَرَبُّنا الّذی یَجِبُ علَینا أن نَعبُدَهُ ! وقالَ قَومٌ : إنّ سُلَیمانَ ساحِرٌ وإنّهُ یُرِینا أ نّهُ واقِفٌ مُتّکِئٌ علی عَصاهُ ، یَسحَرُ أعیُنَنا ولَیس کذلکَ ! وقالَ المؤمنونَ : إنّ سُلَیمانَ ، هُو عَبدُ اللّه ِ ونَبیُّهُ یُدَبِّرُ اللّه ُ أمرَهُ بما شاءَ ؛ فلَمّا اختَلَفوا بَعَثَ اللّه ُ عَزَّوجلَّ الأرضَةَ فدَبَّت فی عَصاةِ سُلَیمانَ، فلَمّا أکَلَت جَوفَها انکَسَرَتِ العَصا وخَرَّ سُلَیمانُ علیه السلام مِن قَصرِهِ علی وَجهِهِ .

امام صادق علیه السلام : روزی سلیمان بن داوود علیه السلام به اطرافیان خود گفت : خداوند تبارک و تعالی سلطنتی به من بخشید که پس از من شایسته هیچ کس نیست؛ باد و انس و جنّ ومرغان و ددان را به تسخیر من درآورد و زبان پرندگان را به من آموخت و از هر چیزی به من عطا فرمود. امّا با همه سلطنتی که به من داده شده یک روز نشد که تا شب شاد و مسرور باشم. بنابراین، دوست دارم فردا به کاخ خود اندر شوم و بر بام آن روم و به قلمرو خود بنگرم. بنابراین، به احدی اجازه ندهید نزد من آید تا مبادا مطلبی برایم بیاورد که روزم را بر من تلخ و منغّص سازد. اطرافیان گفتند : اطاعت می شود. روز بعد، سلیمان عصایش را برداشت و به بلندترین نقطه بام قصر خود رفت و بر عصای خویش تکیه داد و شادمان از آنچه به او داده شده بود شروع به نگریستن به قلمرو پادشاهی خود کرد. ناگاه چشمش به جوانی خوبروی و خوش پوش افتاد که از یکی از گوشه های قصرش پیش او آمد. سلیمان چون او را دید گفت : چه کسی تو را به این کاخ درآورد، در حالی که من می خواستم امروز را در آن تنها بگذرانم؟ با اجازه چه کسی وارد شدی؟ آن جوان گفت : خداوندِ این کاخ مرا به آن درآورد و با اجازه او وارد شدم. سلیمان گفت : البته خداوندِ این کاخ به آن از من سزاوارتر است. تو کیستی؟ گفت : من ملک الموت هستم. سلیمان گفت : برای چه آمده ای؟ گفت : آمده ام جانت را بگیرم. سلیمان گفت : مأموریت خود را انجام بده که امروز روز شادی من است و خداوند عز و جل نخواسته است که مرا شادی و سروری جز دیدار او باشد. پس، در حالی که سلیمان به عصای خود تکیه داده بود ملک الموت جان او را گرفت و سلیمان مدّت ها همچنان مرده بر عصایش تکیه داشت و مردم او را می دیدند و خیال می کردند زنده است. پس از مدتی درباره او دچار تردید و اختلاف شدند. بعضی گفتند : روزهای زیادی است که سلیمان همچنان بر عصای خود تکیه داده است و نه خسته شده و نه خوابیده و نه چیزی آشامیده و نه چیزی خورده است. او همان خداوند ماست که باید عبادتش کنیم. عدّه ای گفتند : سلیمان جادوگر است و با جادو کردن چشمان ما چنین وانمود می کند که به عصایش تکیه داده امّا چنین نیست. مؤمنان گفتند : سلیمان بنده خدا و پیامبر اوست و خداوند کار او را به دلخواه خود تدبیر و اداره می کند. پس، چون این اختلاف نظرها درباره سلیمان پیدا شد، خداوند عز و جلموریانه ای فرستاد و او عصای سلیمان را از درون خورد و عصا شکست و سلیمان علیه السلام از فراز کاخ خود به رو درافتاد.

علل الشرائع : 73/2 .

حدیث1138

امام صادق علیه السلام :

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه