شیوه مبارزه با گناه از دیدگاه اسلام صفحه 78

صفحه 78

مقابل زبیده[ مادر امین] می گذشت، دید لبهای زبیده به هم می خورد و چیزی می گوید. مأمون گفت ای مادر! مرا نفرین می کنی؟ گفت: نه به خدا قسم.

مأمون گفت پس چه می گفتی؟ زبیده گفت: می گفتم «لَعَنَ اللّهُ اللِّجاجَهَ»(خدا لجاجت را لعنت کند). مأمون سبب را پرسید. زبیده از کشف مطلب امتناع نمود. مأمون اصرار کرد. زبیده گفت:

روزی پدرت حکم کرد که در مقابل او عریان راه بروم بر حسب شرطی که در باختن نرد با او کرده بودم، که اگر او برد خواهش وی عملی کنم. من ناچار گیسوان خود را شانه زدم و چون روبروی او قرار می گرفتم آنها را به پیش رویم می ریختم و چون پشت به او می کردم آنها را به پشت سر می ریختم تا سراسر بدن مرا فرا گرفت و با اینکه به شرط عمل کردم پدرت نتوانست مرا عریان ببیند.

ولی با این حال عصبانی و خشمگین بودم و با همان شرط درخواست تجدید بازی نمودم[ و با هارون شرط کردم که اگر من برنده شدم باید به خواسته من عمل کند]. این دفعه سعی کردم که از وی ببرم و بالاخره هم بردم و از ناراحتی که داشتم به پدرت گفتم: باید هم اکنون با فائزه «آشپز» که پست ترین کنیزکان بود درآمیزی! پدرت هرچه اصرار و التماس کرد [ که او را این کار معاف دارم] و

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه