الاربعین الحسینیه صفحه 27

صفحه 27

خدا. خشنودی خداوند، خشنودی ما خانواده است. شکیبایی کنیم بر گرفتاری از خدا، و به ما خواهد رسید مزدهای شکیبایی کنان، پراکنده نشود از پیغمبر خدا پودهای او، و فراهم می شود برای وی در آغل پاکیزگی، روشن شود به زادگان وی چشم او، و روا کند به ایشان نوید او را، هر کس بخشد در راه ما خون دل خود را و آرام دهد بر برخورداری خدا جان خود را، پس کوچ نماید با ما، که من کوچ کنم بامداد فردا اگر خدا خواهد.

بیانات

پوشیده نیست که در سخن او هنر براعت استهلال (اشاره به مضمون سخنان بعدی) به کار رفته است؛ گویا در کلمه ی (خط) معنای (زین) گنجانیده شده، و معنایش این است که همانند آن زینت است. و زیور بودن مرگ برای آدمی از آن روست که او را از آلودگیهای جهان طبیعت و پستی دنیا می رهاند، و او را از تنگنای جهان جسمانی و زندان جهان امکانی آزاد می کند و به جهان روحانی می برد؛ گویا با مرگ، پاکی جانها و روشنایی آنها پدیدار می شود و از قالب تن می رهند. در روایت آمده است که: «مرگ برای مؤمن مانند کندن جامه ی چرکین و پوشیدن لباسهای گرانبهاست» به همین دلیل، اولیا بسیار به مرگ علاقه داشتند، زیرا آنان را از همنشینی جانوران مردم آزار و درندگان خون آشام می رهاند. سنایی چه خوب گفته:گرفتم که خود مرگ لذت ندارد نه آخر خلاصی دهد جاودانی؟!سپس امام (ع) بر نکته ای که در آغاز گفته، دلیل می آورد که در مرگ، رسیدن به دوستان و دیدار نزدیکان است. این که فرمود: «آرامگاهی برای من برگزیده اند...» نشانه ی بزرگی خاک اوست و این که خدا آن را برای او برگزیده، و موفق همین معناست این روایت که:؛ فرشتگان چیزی از خاک قبر را برمی دارند و در نطفه ی آفریده از آن می پاشند و به همین دلیل مؤمن در هوای آن است».این که فرمود: «گویا می بینم بند بندم را... نشانه ی علم امام است به این که بریدن شریفش چه خواهد گذشت. عسلان به ضم، گویا جمع عاسل یعنی گرگ است، یا تنها گرگ درنده را می رساند، که بر وزن عسل با ضم و تشدید «بر وزن حجت» نیز جمع بسته می شود، و بر وزن عواسل نیز می آید. و عسلان یا جمع عاسل است چون راکب و رکبان، و یا جمع عسلی است که ماده گرگ را می رساند، چنان که در حیاه الحیوان آمده است. پس مانند سکران و سکری است. در هر حال، جمع قیاسی بوده و به همین دلیل اهل لغت در کتابهای خود آن را نیاورده اند. امام (ع) دشمنانش را به گرگ تشبیه کرده، زیرا خشم آنان فراوان و رحم آنان بر شکار خود کم بوده است.نواویس، جمع ناووس (گورستان مسیحیان) است، و گفته اند که نواویس روستای بزرگی بوده که در جای کنونی قبر حر بن یزید واقع می شده است.کربلا در کتاب معجم البدان چنین معنا شده که از کربله یعنی سستی پاها گرفته شده، گویا این زمین خیلی نرم بوده. کربله به غربال کردن گندم و دانه های دیگر نیز گفته می شود، زیرا دانه ها را از سنگ چاک می کند.گروهی از مقتل نویسان آورده اند که چون حسین (ع) به این سرزمین رسید، اسبش جلوتر نرفت و هر چه او را با تازیانه زد، از جای نجنبید. از نام آن زمین پرسید، گفتند: ماریه. گفت: شاید نام دیگری هم داشته باشد؟ گفتند: کربلا. فرمود: الله اکبر، زمین کرب (گرفتاری) و بلاست و جای ریختن خون ما.در مجمع البحرین و نیز بنا به گفته ای در کشکول بهایی آمده است: روایت شده که امام (ع) آن زمینها و حوالی آن را به شصت هزار درهم از مردم نینوا و غاضریه خرید و آن پول را به عنوان صدقه به آنان بخشید و زمین را نیز به آنان داد به شرط آن که قبر او را به مردم نشان دهند و زائران او را تا سه شبانه روز میهمان کنند.این که فرمود: «شکمهای خود را پر می کنند»، از آن جاست که چون حضرت لفظ عسلان (گرگها) را استعاره آورده تا آن جانهای پلید و دلهای سخت را نشان دهد؛ به همین دلیل آنان را دارای کرش (شکنبه) دانست، با آن که کرش مربوط به حیوان است و به جای معده ی انسان حساب می شود.و جوف با ضم جمع أجوف (تهی) است. مقصود حضرت این است که با کشتن من شکم آنها سیر می شود.ابن الأثیر در کامل التواریخ می نویسد: «هنگامی که حسین (ع) به نینوا نزدیک شد، از مجمع بن عبیدالله عامری پرسید که وضع مردم درکوفه چگونه است؟ گفت: بزرگان کوفه رشوه های کلانی گرفته اند و توبره های خود را پر کرده اند...» و غرائر جمع غراره است که همان توبره و معرب کواله است. أجربه جمع جراب (کیسه) است، و سغب به فتح و سکون، جمع ساغب یعنی گرسنه، مانند: سفر و سافر. و مفهوم جمله ی «لا محیص...» این است که «با وجود سرنوشت، احتیاط سودی نمی بخشد».این که فرمود: «خشنودی خدا خشنودی ماست» هدفش خشنودی به تقدیر خداوند است؛ یعنی پرخاش نکردن و خشمگین نبودن بر آن. کسی که بداند خداوند جز خیر بندگانش چیزی را نمی خواهد، ناگزیر به آنچه او کرده راضی می شود، هر چند ریزه کاری های آن را نداند و خیر و سود آن را در نیابد. و این درجه ی مؤمنانی است که خدا از آنان خشنود است، و آنان از او خشنود. در روایت آمده است که: «داناترین مردم به خدا، راضی ترین آنان به قضای اوست». و این درجه از درک رنج سختیها و صبر یعنی خویشتن داری از بی تابی جدا نیست، که نخستین پله ی ایمان است. در روایت است که پیامبر (ص) از گروهی از یاران پرسید: شما کیستید؟ گفتند: مؤمنانیم. فرمود: نشانه ی ایمان شما چیست؟ گفتند: به هنگام سختی شکیباییم و در هنگام فراخی نعمت سپاسگزار، و به هنگام قضا و قدر بدان راضی و خشنودیم. فرمود: به خدای کعبه سوگند که شما مؤمنانید. وء این پذیرش اجمالی این است که خدا بر آنچه بر یکایک بندگان می گذرد، آگاه است و از هیچ چیز عاجر و ناتوان نیست و تنها بهترین و سودمندترین چیزها را برای بندگان خود می پسندد. چه خوب گفته:گر آزرده ور مبتلا می پسندد چه خوش تر از آن کو به ما می پسنددندانم که ناخوش چه و خوش کدامین خوش است آنچه بر ما خدا می پسنددپایه ای دیگر برتر و والاتر از این هم هست، و آن این که عشق، او را از درد و رنج گرفتاریها رهانیده، و هرگاه عشق در دلی جای بگیرد و نیرومند شود و تمام همت کسی را فرا گیرد، گویا از درد غافل می شود و آن را احساس نمی کند؛ درست مانند این که جنگجوی میدان نبرد چه بسیا زخمی شود ولی درد آن را در نیابد و هرگاه خون از بدنش روان شد، آن گاه بفهمد. و راز این نکته آن است که چون عشق چیزی بر دل چیره شد، از چیزیهای دیگر بی خبر می شود، (و خدا برای مرد، دو دل در اندرونش ننهاده) و این درجه ی یاران حسین بود.«کشی» روایت کرده که حبیب بن مظاهر از هفتاد نفری بود که حسین (ع) را یاری کردند و با کوههای آهن روبرو شدند و نیزه ها را به سینه و شمشیرها را با چهره های خود استقبال کردند، در حالی که امان و مال و ثروت فراون به آنها داده می شود و آنها نمی پذیرفتند و می گفتند: اگر حسین (ع) کشته شود، یکی از ما بتوانیم مژگان خود را حرکت دهیم، عذری نداریم، تا این که در اطراف او کشته شدند...و در خرایج است که پیامبر (ص) به حسین (ع) فرمود: به همراه تو گروهی از یارانت کشته می شوند که رنج آهن را نمی چشند. و نبرد عابس بن شبیب و در آوردن زره و کلاه خود مشهور است.درجه ی دیگری نیز داریم که بالاتر و برتر است و آن این که خداوند، صفات بنده را در صفات خود و اراده ی او را در اراده ی خود و خشنودی او را در خشنودی خود و خشم او را در خشم خود محو و گم کند، و دیگر اعتراض و نارضایتی برای او نماند؛ اگر چیزی را از خدا می خواهد به فرمان خود اوست، و یا تنها برای اجرای فرمان دعاست نه رسیدن به مراد؛ به همین دلیل در دعا چیزی را می خواستند پذیرفته نمی شود، و اولیا نیز چنین بودند، و حال آن که دعا با رضا منافاتی ندارد، چنان که در جای خود آمده، و کسی که این شعر را گفته:می شناسم من گروهی ز اولیا که دهانشان بسته باشد از دعایا اشتباه کرده و یا مغالطه نموده. و شاید مراد امام (ع) در این خطبه چنان که خود اشاره دارد این باشد که رضای خود را مقدم می داریم. و در روایات ما آمده است که همواره سوره ی فجر را بخوانید، زیرا آن سوره ی حسین است. در این سوره آمده که: آیا نشنیدی سخن خدای را که: «ای روان آسوده! به سوی پروردگارت بازگرد که تو خشنودی و از تو خشنودند» (سوره ی فجر، آیه ی 28 - 27) و مقصودش حسین (ع) است. محمد بن العباس در کتاب «ما نزل فی العتره» این روایت را آورده است. این که فرمود: «در باغ بهشت» حظیره بر وزن فعلیه از خطر به معنای جلوگیری است، و در اصل نام جایی است که دیواری از نی آن را در میان گرفته باشد، و جای گردآوری گله است. این کنایه از بهشت یا جهات آخرت به طور کلی است، و هدف نزدیک بودن آنها به پیامبر است. مقصود خانه های فرشتگان قدسی است، و می خواهد برساند که تن پاک او را به آسمان می برند، چنان که اگر خدا بخواهد، این نکته خواهد آمد. در جلد دهم بحارالانوار در شرح این خطبه چیزهایی آمده است که انسان را به شگفتنی وا می دارد، و هیچ یک از خردمندان را یارای پذیرش آنها نیست. احترام بدنهای آنان (ع) بر درندگان بلکه بر زمین با روایات قطعی ثابت شده و یاران او نیز از شر درندگان در امانند.نزدیک به مضامین این خطبه در خطبه ی زینب آمده است که فرمود: این بدنهای پاکیزه گرفتار گرگان و کفتارها شده، یعنی در بیابانهای دور افتاده، و جز درندگان صحرا کسی به سراغ آنها نمی آید و دیدار کننده ای ندارند. نمونه ی این کنایات در قصیده ی دعبل درباره ی شمارش قبرهای بنی هاشم فراوان است، از جمله:(دیدار کننده اش کم است، جز آن که چند کفتار و عقاب و لاشخور به دیدار آن می روند).

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه