امام حسین علیه السلام از دیدگاه اهل سنت صفحه 110

صفحه 110

یک _ ضحاک بن عبدالله مشرقی

یک _ ضحاک بن عبدالله مشرقی

وی از قبیله همدان و یکی از یاران امام حسین علیه السلام و از بازگوکنندگان حوادث کربلا است. وی می گوید: «من و مالک بن نضر ارحبی نزد حسین رفتیم و پس از سلام نزدش نشستیم. جواب سلام را داد و به ما خیرمقدم گفت. آن گاه از علت آمدنمان پرسید. گفتیم: آمده ایم به تو سلام گفته و از خدا برایتان طلب عافیت نماییم و دیدار تازه کنیم و خبر مردم را به تو بگوییم. به تو می گوییم که اینان به جنگ با تو اتفاق دارند. به کار خویش بنگر. حسین علیه السلام گفت: حسبی الله و نعم الوکیل. ما نیز ادای احترام کردیم و دعا و خداحافظی کردیم که گفت: چرا مرا یاری نمی کنید؟ مالک بن نضر گفت: قرض دارم و عیال وارم. من نیز گفتم: قرض دارم و عیال وارم، اما اگر اجازه دهی، حاضرم شما را یاری دهم تا زمانی که موجب دفاع از تو شود و ماندنم برای تو سودمند باشد، اما وقتی دیدم جنگ آوری باقی نمانده است، بروم. حسین علیه السلام گفت: اجازه داری. پس با وی ماندم و چون شب (عاشورا) رسید گفت: اینک شب شما را در برگرفته آن را وسیله رفتن کنید. هر یک از شما دست یکی از خاندان مرا بگیرد و در روستاها و شهرهایتان پراکنده شوید تا خدا گشایش دهد، که این قوم مرا می خواهند. وقتی به من دست یافتند، از تعقیب دیگران غافل می مانند. برادران و پسران و برادرزادگانش و دو پسر عبدالله بن جعفر گفتند: چرا چنین کنیم؟ برای آنکه پس از تو بمانیم؟ خدا هرگز چنین روزی را نیاورد. نخست عباس این سخن گفت. سپس آنها این سخن و مانند آن را به زبان آوردند.حسین علیه السلام گفت: ای پسران عقیل، کشته شدن مسلم شما را بس است. بروید که اجازه تان دادم. آنها نیز گفتند: مردم چه خواهند گفت؟ می گویند: بزرگ و سرور و فرزندان عمویمان را که

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه