جوانان و داستان هایی از بحارالانوار صفحه 142

صفحه 142

گفتم: پناه بر خدا، از این که به مسلمانان خیانت کنم. فرمود: چطور گردن بندی از بیت المال را بدون اجازه من امانت دادی؟ گفتم: ای امیرالمؤمنین، او دختر شماست. از من خواست که آن را به او امانت دهم. من نیز به او دادم و بر عهده گرفتم که آن را سالم برگردانم.

ایشان فرمود: همین امروز آن را به بیت المال برگردان و دیگر چنین کاری نکن و گرنه تو را مجازات می کنم و اگر دخترم گردن بند را به امانت نگرفته بود، اولین زن هاشمی بود که دستش به خاطر دزدی بریده می شد. پس از آن امیرالمؤمنین علیه السلام به دخترش فرمود: ای دختر علی بن ابی طالب علیه السلام از حق دور نشو.

آیا همه زنان مهاجر می توانند در این عید با چنین گردن بندی خود را زینت دهند؟ بنابراین، من آن گردن بند را از او گرفتم و به بیت المال برگرداندم.

بحار، ج 4، ص 337، روایت 22، باب 98

114. نجات یوسف علیه السلام از چاه

امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامی که برادران یوسف، او را به چاه انداختند، جبرئیل علیه السلامبر او نازل شد و گفت: ای پسر، چه کسی تو را در این چاه انداخته است؟ یوسف گفت: برادرانم برای مقام و احترامی که نزد پدرم داشتم، به من حسد ورزیدند و مرا به چاه انداختند. جبرئیل گفت: خدای ابراهیم، اسحاق و یعقوب به تو می گوید بگو: خدایا بدرستی که ستایش ها سزاوار توست. معبودی جز تو نیست؛ زیرا بسیار مهربان و بخشنده هستی.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه