جوانان و داستان هایی از بحارالانوار صفحه 18

صفحه 18

آنان دعوت کرد. سپس برای آنان، ترنج فراهم ساخت و به دست هر کدام چاقویی داد. در این هنگام به یوسف گفت: وارد مجلس آنان شو. هنگامی که چشمانشان به یوسف افتاد، او را بسیار بزرگ شمردند. زنان در ادامه گفتند: این یک فرشته بزرگوار است. همسر عزیز گفت: این همان کسی است که به خاطر عشق و دوستی او، مرا سرزنش می کردید. آری، من او را به خویشتن دعوت کردم، ولی او خودداری ورزید. سپس گفت: اگر آن چه دستور می دهم، انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد و به یقین، خوار خواهد شد.

پس از آن، همه زنان، یوسف را به خود دعوت کردند و از او کام جویی خواستند. یوسف در آن خانه، از این وضعیت به ستوه آمد و دلتنگ شد و گفت: پروردگارا! زندان نزد من محبوب تر است از آن چه اینان مرا به سوی آن می خوانند. اگر مکر و نیرنگ آنان را از من باز نگردانی، به سوی آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود. پروردگار نیز دعای یوسف را اجابت کرد و کید آنان را از او بگردانید. مراد از کید، حیله زنان است که  رغبت یوسف را به آنان برمی انگیخت. پس از چندی، همسر عزیز مصر دستور داد که یوسف را زندانی کنند.

بحارالانوار، جلد 12، باب 9، صفحه 227، روایت 3

11. جوان و احسان ورزی به پدر

بزنطی می گوید: از حضرت رضا علیه السلام شنیدم که فرمود: مردی از بنی اسرائیل یکی از بستگان خود را کشت و جسد او را در سر راه وارسته ترین اسباط(1) بنی اسرائیل  انداخت. سپس به خون خواهی او برخاست.


1- 1. جمع سِبْطْ ؛ یعنی نوادگان. سبط به معنای نوه، پسر دختر است.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه