جوانان و داستان هایی از بحارالانوار صفحه 22

صفحه 22

سوگند، این گونه نیست که تو گمان می پنداری، بلکه عادت من و پدرانم این است که از مهمان پذیرایی کنیم. موسی از این پاسخ قانع شد. پس نشست و مشغول خوردن غذا شد.

بحارالانوار، جلد 13، باب 3، صفحه 21، درباره آیه 25 سوره قصص

13. پیامبر جوان و مبارزه با طاغوت زمان

امام محمد باقر علیه السلام در روایتی فرمود: موسی نزد فرعون رفت. به خدا سوگند! مثل این که هم اکنون او را می بینم فردی توانا و کارآمد است با مویی همانند حضرت  آدم علیه السلام، عبای پشمی بر دوش، عصایی در دست در حالی که کشاله رانش با نواری بسته شده، کفشش از پوست درازگوش و بندِ آن از پوست درخت خرما. به فرعون گفتند: جوانی بر در کاخ آمده که گمان می کند فرستاده پروردگار جهانیان است.

فرعون بنابر عادت همیشگی اش هرگاه بر کسی غضب می کرد، شیرهای درنده را به جان او می انداخت. ازاین رو، به مربی شیرها دستور داد که زنجیرهایشان را باز کند. مربی زنجیر شیرها را پاره و آن ها را در کاخ رها کرد. کاخ فرعون، نه در داشت. همین که تمام درها به رویش باز شد، شیرها وارد شدند، ولی مانند حیوانات اهلی زیر دست و پای موسی دم می جنباندند. فرعون به حاضران در مجلس گفت: تاکنون چنین صحنه ای را دیده اید؟

در قرآن کریم به این مسئله اشاره شده است که وقتی موسی نزد فرعون رفت، فرعون گفت: آیا ما تو را در کودکی نزد خود نپروراندیم و سال هایی از زندگی ات را پیش ما نبودی؟ سرانجام آن کارت را که نبایست می کردی،

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه