جوانان و داستان هایی از بحارالانوار صفحه 81

صفحه 81

غلامان، کارگران، شتر و کیسه به سوی محلّ نشانی رفت. پس بر اساس نوشته، گنجی را که شامل ظرف هایی از نقره و طلا بود، یافت. آن ها را بر شتران بار کرد و به خدمت علی علیه السلامرسید و گفت: ای امیرالمؤمنین، شهادت می دهم به این که خدایی جز اللّه نیست و محمد صلی الله علیه و آله فرستاده خداست و همانا شما جانشین و برادر محمد صلی الله علیه و آله و امیر راستین مؤمنان هستی آن چنان که شما را به این لقب نامیدم. این قافله، شامل درهم و دینارهاست. پس آن ها را هرگونه که خدا و رسولش دستور داده اند، خرج کنید. مردم به حضرت علی علیه السلامگفتند: این مسئله را چگونه دریافتی؟ حضرت فرمود: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده بودم و اگر بخواهید شما را از چیزی آگاه کنم که از این مسئله عجیب تر است. مردم گفتند: ما را آگاه کن. حضرت فرمود: روزی با رسول خدا صلی الله علیه و آله زیر سایبان سرگرم شمارش شصت و شش جای پا بودم، در حالی که آن جای پاها از فرشتگانی بود که من با صفت، اسم و زبانی که با آن سخن می گفتند، آشنا بودم.

بحار، ج 40، ص 263، روایت 31، باب 97

44. رفتار حضرت علی علیه السلام با برخی از جوانان روشن فکر

روایت شده است که در زمان حضرت علی علیه السلام آب رودخانه فرات طغیان کرد. مردم گفتند که می ترسیم غرق شویم. علی علیه السلام حرکت کرد و در کنار فرات نماز به جا آورد. پس از آن، از کنار مجلس برخی جوانان روشن فکرنما که از آن حضرت  بدگویی می کردند، می گذشت. حضرت متوجه آنان شد و فرمود: ای دنباله قوم ثمود، ای انسان های زشت رو، آیا شما

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه