نظامنامه حکومت‌ صفحه 197

صفحه 197

ملوكي را كه اسم ايشان بر السنه و افواه به عدل و داد مشهور است به نظر تفتيش و اعتبار در آوري.

و از سنت فاضاله (اي) كه ابناي سابقين و ضع نموده، لوازم تفحص و تجسس به تقديم رساني و تتبع احاديث نبوي صلي الله عليه و آله و تصفح [625] فرايض كتاب مجيد الهي را وجه همت سازي و بعد از استسلام دقايق اين امور به آن چه در هر يك از اين چند سطور مشاهده كني و داني كه به تصديق ااهل‌بيت نبوت رسيده اقتداء نمائي.

و در پيروي قوانين كليه كه در اين عهدنامه به مقام تفهيم و تعليم در آورديم، طريق سعي و اجتهاد مسلوك داري و ربقه عهود و مواثيق كه در طي مضامين اين كلمات هدايت آئين به وسيله استيثاق و تاكيد آنها حجت خويش را بر تو به اتمام رسانيديم بر گردن اطاعت و انقياد گذاري، تا هر آينه به بركات اين نصايح ارجمند و مواعظ سودمند تو را مانعي از خير نفس شهواني در حال تسرع [626] وشبهات [627] او به مشتهيات [628] نباشدو تواني كه در احوال شهوت و غضب عنان داري او به نوعي نمائي كه بر جاده‌ي مستقيمه‌ي شريعت مقدسه ثبات ورزد و در پي منافع و دفع مضار از طريقه‌ي قويمه‌ي رضاي رباني تخلف نكند.

اختتام كلام به دعا

اين بود شمه [629] (اي) از مراسم سلطنت و جهانداري و مراتب عدالت و دادگستري و كيفيت سلوك والي با طبقات رعايا و بيان قوانين معامله او با خلايق و برايا و استدعا از جناب مقدس الهي آن كه به وسيله رحمت واسعه و قدرتي كه او را بر اعطاي مسئولات و انجاح مامولات ثابت است، كه توفيق دهد من و تو را بر آن چه به رضاي او مقرون است از مقيم بودن و ثبات ورزيدن بر اموري كه عذر تقصيرات را شايسته باشد و به وسيله آن ملامت خالق و خلايق از ما مرفوع و مدفوع گردد.

با آن كه ستايش نيكوئي بر افواه و السنه عباد جاري و آثار جميله ما در اقطار امصار بلاد ساري باشد و نعمت بي منتهاي خود را بر ما تمام گرداند و كرامت والاي خويش را از براي ما مضاعف سازد و اين كه عاقبت كار و مال اطوار [630] ما را به سعادت وشهادت ختم فرمايد، كه رغبت ما به غير او نيست و اميد ما جز به فضل او نه (باشد) و سلام ما بر رسول خدا صلي الله عليه و بر اهل‌بيت طاهرين او صلوات الله عليهم اجمعين درودي فروان و بسيار …

پاورقي

[1] متقي هندي- كنزالعمال: ج 11 ح 32972.

[2] رجوع كنيد به: نهج‌البلاغه، خطبه 194.

[3] صبحي الصالح- علوم الحديث و مصطلحه ص 30 به بعد.

[4] عيون اللاخبار. ابن قتيبه ج 1 ص 120.

[5] سنن بيهقي- ج 8 ص 32.

[6] متقي هندي- كنزالعمال ج 15 ح 461.

[7] نهج‌البلاغه- كام شماره 224.

[8] نهج‌البلاغه- كام شماره 131.

[9] محمد عبده، شرح نهج‌البلاغه. ج 3 ص 154 چ مصر.

[10] سخنان علي از نهج‌البلاغه، ترجمه جواد فاضل، موسسه علمي چ 10، تهران 1345 ص 36.

[11] نهج‌البلاغه- خطبه‌ي شقشقيه شماره 3.

[12] متقي هندي- كنزالعمال ج 12 ح 1254 و 1200.

[13] مشايخ فريدني، محمد حسين- مقاله «سياست از ديدگاه علي (ع)- ياد نامه دومين كنگره هزاره نهج‌البلاغه ص 227.

[14] رجوع كنيد به: نهج‌البلاغه، بخش نامه‌ها، شماره‌هاي: 79-78-77-76-74-72-71-70-69-68-67-66-64-63-62-61-60-59-57-56-54-52-51-50-47-46-45- 44-43-42-41-40-39-38-36-35-34-33-27-26-25-22-21-20-19-18-16-14-13-12-11-8-5-4-3.

[15] نهج‌البلاغه: حكمت 443.

[16] اعيان الشيعه: ج 9 ص 41.

[17] المناقب: ج 2.

[18] امين- سيد محسن، اعيان الشيعه: ج 9 ص 41.

[19] مسعودي، مروج الذهب ج 1 ص 693.

[20] اعيان الشيعه: ج 9 ص 40.

[21] ابن ابي‌الحديد شرح نهج‌البلاغه: ج 6 ص 77.

[22] الانساب: ج 5 ص 39 -43.

[23] الغدير: ج 9 ص 168.

[24] تاريخ طبري: ج 3 ص 539.

[25] وقعه صفين: ص 151 -154.

[26] زرين كوب، بامداد اسلام: ص 116.

[27] همان.

[28] تاريخ عرب ج 1 ص 208.

[29] تاريخ يعقوبي، ج 2 ص 32.

[30] تاريخ عرب ج 1 ص 206.

[31] بامداد اسلام ص 117.

[32] تاريخ عرب ج 2 ص 12.

[33] تاريخ طبري ج 3 ص 462.

[34] نهج‌البلاغه. نامه 38.

[35] نهج‌البلاغه. نامه 62.

[36] شهري در ساحل درياي يمن از جانب مصر.

[37] تاريخ ابن‌كثير ج 7 ص 312.

[38] الغارات ج 1 ص 264.

[39] امالي شيخ مفيد. مجلس نهم ح 4.

[40] شرح نهج‌البلاغه ج 6 ص 77.

[41] امالي شيخ مفيد. مجلس نهم ح 4.

[42] شرح نهج‌البلاغه ج 6 ص 72.

[43] الارشاد باب ذكر علامات قيام قائم (ع) ح 10.

[44] تعدادي از اديبان و شعراء شيفته‌ي مقام ولايت و اميرمومنان (ع) اقدام به نظم برخي از سخنان، خطبه‌ها حكمتها به شعر فارسي و ياعربي نموده‌اند و كاملترين اين اقدام از شاعر اهل بيت و خوش قريحه معاصر مرحوم حجه‌الاسلام حاج شيخ محمد علي انصاري قمي است كه همه‌ي نهج‌البلاغه را بحدود 30 هزار بيت بنظم و شعر زيباي فارسي سروده و در سال 1368 هجري بچاپ رسيده است.

[45] رجوع كنيد به: نجاشي، فهرست اسماء مصنفي الشيعه ج 1 ص 59، شيخ طوسي، الفهرست ص 62 شماره 119 و تاريخ دمشق، ابن‌عساكر ج 38 ص 139-87 و خطي آن ج 12 و سيد بن طاووس، كشف المحجه ص 173.

[46] الذريعه ج 14 ص 144.

[47] طبقات اعلام الشيعه قرن 12 (الكواكب المنتثره) غير چاپي.

[48] الكواكب المنتثره (طبقات اعلام الشيعه قرن 12 غير چاپي).

[49] امل‌الامل. ج 2 ص 292.

[50] الذريعه ج 13 ص 226.

[51] فهرست نسخه‌هاي خطي دو كتابخانه در مشهد ص 865.

[52] فيض قدسي. 93.

[53] نجوم السماء: 413 و زندگي نامه علامه مجلسي ج 65: 2 و اجازات الحديث: 235.

[54] الذريعه ج 21 ص 406.

[55] نامبرده نسخه‌اي از «تحرير اقليدس» را در كتابخانه سيد محمد يزدي درنجف ديده كه ظهر آن نوشته شده بوده «ملكه الشيخ العالم المولي محمد كاظم بن شيخ العلماء و الفضلاء المولي محمد فاضل في مشهد الرضا (ع) في سنه 1107 ه» الكواكب المنتثره- غير چاپي.

[56] تذكره الملوك ص 29.

[57] معادن الحكمه في مكاتب الائمه ج 1 ص 85. مقدمه مرحوم آيه الله نجفي مرعشي.

[58] رجوع كنيد به: فرمان مالك‌اشتر ترجمه: حسين علوي آوي، با مقدمه محمدتقي دانش‌پژوه، بنياد نهج‌البلاغه.

[59] در اين رابطه تاكنون سه رساله ارزشمند از متون سياسي دوره صفوي تحقيق و منتشر گرديده است: «رساله سياسي در تحليل علل سقوط دولت صفويه» تاليف قطب الدين محمد تبريزي شيرازي م 1173 ق و «نظم الغرر و نضدالدرر- عنوان بقاء و زوال دولت در كلمات سياسي اميرالمومنين» تاليف عبدالكريم قزويني و «آئينه شاهي» فيض كاشاني.

[60] مقدمه. ص 74.

[61] رجوع كنيد به فهرست نسخه‌هاي خطي كتابخانه آستان رضوي ج 5 ص 46 ش 1946 و فهرست منزوي ج 2 ص 1574.

[62] نسخه ياد شده اكنون در بخش نسخه‌هاي خطي كتابخانه موسسه حضرت ولي عصر (عج) خوانسار نگهداري مي‌شود.

[63] عرصه آفرينش.

[64] و درود بر آن كه او را ولايت بر بندگان قرار داد.

[65] و به او عهدها سپرد.

[66] واليان امر حكومت.

[67] و منبع جود و سخاوت.

[68] ميزان- الگو.

[69] قلم.

[70] اشاره به روزي است كه خدا پيمان توحيد فطري (الست بربكم … آيه 171 سوره‌ي اعراف) را از بشر گرفت.

[71] نوآوري.

[72] قلم ايجاد.

[73] كذا در الف و ب.

[74] در اصل «منثوبان» مي‌باشد.

[75] كذا در الف و ب.

[76] كذا در الف و ب.

[77] كذا در الف و ب.

[78] مزين.

[79] فرمان، منشور.

[80] كذا در الف و ب.

[81] دور.

[82] هزاردستان كه به آوازهاي رنگارنگ بانك كند، هزار آوا.

[83] كذا در الف و ب.

[84] بهترين درودها.

[85] تحيت‌ها، درودها.

[86] بالاترين مكان بهشت.

[87] قله قرب بحق با اشاره به آيه 18 از سوره‌ي نجم.

[88] اشاره به دو صفت از صفات پروردگار «قدرتمند بخشنده».

[89] اشاره به زلزله پيش از قيامت كه بگفته قرآن جهان را نابود مي‌سازد. در اين باره به موارد قيامت در سوره‌هاي (عبس، نازعات، نبا، واقعه حاقه،) قرآن مراجعه كنيد.

[90] دست آويز.

[91] مشرق و مغرب.

[92] از دلها و دهان (زبان) ها.

[93] قرين، نظير، همتا.

[94] دعوت كنندگان احكام و مقررات دين.

[95] يك قطره.

[96] اشاره به آيه 143 سوره‌ي بقره (و جعلناكم امه وسطا) امت و مردم عدالت جو.

[97] دست آويز استوار.

[98] اشاره به آيات 8 سوره‌ي نساء و 113 سوره‌ي توبه و 22 سوره‌ي نور.

[99] مشارق انوار اليقين: ص 160 و بحار الانوار: ج 26 ص 3 و 4.

[100] امالي صدوق: ص 160 مجلس 26 ح 1 و الغدير: ج 1 ص 275 از مناقب ابن مغازلي.

[101] صحنه‌هاي جنگ.

[102] عامه‌ي مردم.

[103] پر از بركتها و خير و خوبيها.

[104] پناه.

[105] مقصود زبان فارسي است.

[106] جمع صدف كه در آن مرواريد خفي باشد.

[107] جمع (مائد) و مونت آن (مائده).

[108] منفعت و بهره.

[109] سرمشق باريك بنيان، دقيق.

[110] سيد رضي نامش محمد در سال 359 در بغداد بدنيا آمد. پدرش حسين بن احمد معروف به طاهر ذوالمناقب نامي‌ترين شخصيت علوي عصر خود كه بارها به منصب نقابت و سرپرستي علويان رسيد. مادرش فاطمه دختر با فضيلت حسين بن احمد علوي معروف به «داعي صغير» است. سيد رضي از جانب پدر با چهار واسطه با امام موسي بن جعفر و از طرف مادر با شش واسطه به امام سجاد (ع) نسبت مي‌رساند. نزد دانشمندان مشهور عصر خود همچون «ابوسعيد سيرافي و ابوعلي فارسي و ابو الفتح ابن جني و ابوعبدالله مرزباني و شيخ مفيد و هارون بن موسي تلعكبري و ابن نباته و علي بن عيسي ربعي و ابواسحاق ابراهيم بن احمد طبري» علوم مختلف را به تحصيل پرداخت. براي نخستين بار «دارالعلم» در بغداد تاسيس كرد و شاگردان فراواني تربيت كرد.

سيد رضي از نوابغ زمان بود، در شعر و ادبيات عرب و تفسير و حديث و فقه و كلام دانشمندي برازنده بود. در جواني منصب نقابت را علاوه بر منصب اماره‌ي الحاج و نظارت بر ديوان مظالم و تدريس و تاليف وانجام وظايف ديني عهده‌دار گرديد. از وي كتابهاي: خصائص الائمه و مجازات آثار النبويه و مجازات القرآن و حقايق التاويل و الزيادات في شعرابي تمام و تعليقه بر ايضاح ابوعلي فارسي و تعليق خلاف الفقهاء و رسائل و ديوان و … و مجموعه اززشمند نهج‌البلاغه كه شش سال پيش از وفات تاليف نموده يادگار باقي مانده است. سرانجام اين دانشمند بلند قدر و نابغه شيعه در سال 406 هجري به سن 47 سالگي در بغداد وفات يافت و فخر الملك وزير دانشمند آل بويه بروي نماز خواند و در خانه‌اش در كاظمين بخاك سپرده شد.

[111] اباالقاسم محمد بن ابي‌بكر (خليفه اول)، (و مادرش اسماء بنت عميس از زنان نامي صدر اسلام همراه جعفر بن ابي‌طالب همسرش به حبشه هجرت نمود و پس از شهادت جعف ردر احد با ابوبكر ازدواج كرد و محمد از او بدنيا آمد و پس از مرگ ابوبكر به ازدواج علي (ع) در آمد و از او عون و يحيي بدنيا آمدند. از بانوان محدثه و با خاندان پيامبر اسلام (ص) ارتباط و بستگي خاص معنوي داشت و در مدتي كه حضرت فاطمه (س) بستري بود مراقبت از او بعهده گرفت و پيامبر او را از زنان بهشتي خواند. آرامگاه او در باب الصغير دمشق ثبت گرديده است در سال حجه الوداع بدنيا آمد. وي يكي از بزرگان شيعيان و ياران و دلباختگان اميرالمومنين سلام الله عليه بود، كه در دامان مهر و عطوفت آن حضرت پرورش يافته و در اغلب موارد به تيغ و زبان تيغ از ياري آن حضرت دريغ ننموده است. جواني بود زاهد، ناسك، شجاع كه از خلافت پدر خود ابي‌بكر و دومي تبري مي‌جست و روزي به علي (ع) عرض كرد «اشهد انك امام مفترض طاعتك و ان ابي في النار» در زمان خلافت اميرالمومنين علي (ع) به سمت فرماندار مصر انتخاب گرديد. اما پس از رسيدن به آن ديار معاويه با لشكري به سر كردگي عمروعاص براي تسخير مصر حمله برد و سپاه مصر به فرماندهي كنانه ابن بشر ار شكست داد و سرانجام محمد بن ابي‌بكر در ماه صفر سال 38 هجري در سن 28 سالگي به دست به خديج كندي با لب تشنه بشهادت رسيد، جسدش را پس از قتل در شكم الاغي مرده نهاده آتش زدند. گفته‌اند با رسيدن اين خبر به ام حبيبه دختر ابوسفيان، گوسفندي بريان كرده نزد عايشه فرستاد و گفت برادر تو را اينطور بريان كرديم. بقدري قتل محمد در اسماء مادرش و اميرالمومنين موثر افتاد كه آثار حزن در چهره‌ي مباركش نمايان گرديد و مي‌فرمود: «محمد پسر من بود از صلب ابي‌بكر» و هميشه از او به نيكوئي ياد مي‌كرد. در نهج‌البلاغه عهدنامه او به شماره «27» و يادي از شهادت او و منزلتش نزد علي (ع) به شماره «67 من كلام له عليه‌السلام» آمده است.

[112] جمع حسن، خوبيها، نيكوئيها.

[113] ماليات، باج، ماليات ارضي.

[114] جانب، ديار.

[115] انجام دادن.

[116] جمع قلعه، محوطه‌اي كه محصور با ديوارها و برج‌هاي محكم كه جهت اقامت سربازان يا سكنه بنا كنند تا از حملات دشمن مصون ماند: دژ.

[117] شهرها.

[118] جمع فريضه: واجب، لازم. آن چه كه خدا واجب نموده بر بنده از نماز و روزه و حج و خمس و زكات و غيره.

[119] جمع سنت: طريق، راه و روش، شريعت.

[120] درالف و ب: بيعت.

[121] بلندي، رفعت. درب: علاي.

[122] دورنمودن نفس از خواسته‌هاي نامشروع.

[123] در الف و ب: خار.

[124] انجام خواسته.

[125] شكيبائي.

[126] بيزاري و تنفر.

[127] كه تابع هوي و هوس است و برحسب دستورهاي مهلك، انسان را وادار بكارهاي زشت مي‌كند. به تعبير ديگر روح انساني را به اعتبار غلبه حيوانيت نفس اماره گويند: (ان النفس الاماره بالسوء) قرآن، سوره‌ي يوسف آيه 12.

[128] هلاك، نابود.

[129] در الف و ب: عدد.

[130] اين جمله ارزنده امام (ع) به خوبي مي‌رساند كه عامه مردم حكومتها را با يك چشم مي‌بينند و آن گاه براي آنها تفاوتي قائل هستند كه در روش و رفتار حكومتي آنها با ديگران‌تفاوتي به حسن ببينند ورنه حكومتها با تغيير و بدگوئي ازيكديگر نمي‌توانند تفاوتي با هم داشته باشند.

[131] گروه، جماعت، دسته.

[132] جمع لسان، زبان.

[133] جمع عبد، بندگان، عامه مردم.

[134] جمع شاهد، مقصود در نظر و چشم همگان مي‌باشد.

[135] در الف و ب: خار.

[136] بالارفتن و علو مقام.

[137] از نهادن، قرار دهي.

[138] رام شدن، فرمانبرداري.

[139] مورد محبت، خواستني‌ها، دوست داشتنيها.

[140] ناپسنديده، ناستوده.

[141] شفقت، مهرباني.

[142] جانور درنده.

[143] جمع رعيت: عامه مرم، گروهي كه داراي سرپرست و راعي باشند. تبعه‌ي كشور. اتباع.

[144] جمع بريه: خلق، مخلوق.

[145] زينت، زيور، پيرايه.

[146] اشاره امام (ع) به غير مسلمانا شهروندي است كه با مسلمين در ديار آنها زندگي مي‌كنند، حكام به رسم اخوت و انسانيت رفتار كنند.

[147] عقوبت، تنبيه، سزا.

[148] كيفر و عقوبت.

[149] گذشت،روي گرداندن از كيفر.

[150] رفتار. كردار.

[151] حلقه.

[152] چيره شدن، غلبه نمودن.

[153] عذاب دادن، شكنجه كردن.

[154] ضرر رساندن، مجازات و تنبيه كردن.

[155] فراري.

[156] سرعت، شتاب.

[157] بي خود، بدون علت، بيهوده.

[158] جايز و صحيح.

[159] عقاب، عذاب، شكنجه، سخت.

[160] رحمت، نعمت.

[161] تكبر، خودپرستي.

[162] ضعف، سستي در كار.

[163] امري بي نفع يا مضر كه نفس شخص يا شيطان در خمير كسي ايجاد كند، نيروي دروني محرك انسان ببدي.

[164] بركندن، واستدن، گرفتن.

[165] بلندپروازي.

[166] درخشش، تابش.

[167] مقصود، پرتو عنايات الهي است.

[168] مصدر. بزرگي كردن، سركشي، گردنكشي.

[169] مصدر. عدل كردن، حق دادن، راستي و صداقت.

[170] مصدر. دادگري، نهادن هر چيزي بجاي خود.

[171] برابر كردن، مساوي ساختن، يكسان كردن.

[172] مصدر. فروگذاشتن ياري، مدد نكردن، خواري.

[173] مصدر. خصومت كردن و مقصود در اينجا مورد سخط و غضب الهي قرار گرفتن است.

[174] مصدر. اعراض كردن، باطل گردانيدن، باطل كردن ثواب عمل. در الف و ب: احبات.

[175] جمع قبيحه، زشتي، بدي، رسوايي، فساد، فضيحت.

[176] پناه بخداي از خشم خداي.

[177] مقصود مملكت باشد.

[178] مصدر. رسانيدن حق به مستحق، بر حق بداشتن.

[179] شامل‌تر، فراگيرنده‌تر، رسنده‌تر.

[180] جمع صنع: حرفه، صنعت.

[181] جمع حرفه: هنرمندان صنعت، متخصص.

[182] ناتوانايان: ضعفاء. عاجزان.

[183] جمع خاص: مقربان. خاصان. نزديكان به حكومت.

[184] جمع اكبر و كبير: بزرگان قوم و حكومت.

[185] مردم.

[186] كوتاه و مختصر و مجمل.

[187] طلب رضايت.

[188] جمع تنعم: بناز و نعمت زيستن، مال و نعمت داشتن، بنعمت رسيدن.

[189] گرفتاري. شدت. مشقت.

[190] سختي.

[191] فغان،ناله، فرياد.

[192] جمع الم: درد و سختي.

[193] آزمايش. امتحان، محنت.

[194] بستر.

[195] ستون. پايه. استوانه.

[196] معاشرت.

[197] جستجو. تحقيق.

[198] زشت.

[199] پدر مهربان. با شفقت.

[200] پوشاندن.

[201] جمع عيب. زشتي. بدي.

[202] پنهان نمودن.

[203] دليل و برهان شرعي.

[204] محو كردن. بر طرف نمودن. از بين بردن.

[205] آلودگي. آلايش. پليدي. بدي.

[206] جمع سريره: نهاد، باطن، نيت، راز.

[207] مقصود خداوند آگاه به نهان هاست.

[208] زشتيها و بديها.

[209] بر سر جمع، در حضور همگان، در ملا عام.

[210] در الف: فواضح. زشتيها.

[211] قدرت.

[212] محبت و الفت.

[213] جمع باعث و باعثه: انگيزه‌ها، برانگيزنده‌ها.

[214] قيچي، مقصود وسيله بريدن و كندن حقد و كينه از دلهاست كه امام (ع) به علم و حلم توصيه مي‌كند.

[215] مصدر. خود را بغفلت زدن، چشم پوشي كردن.

[216] مصدر. ناداني نمودن، خود را به ناداني زدن.

[217] شور، مشورت.

[218] ناپوشيده. برهنه.

[219] تنگ چشمي، امساك.

[220] ترسانيدن، بيم دادن.

[221] پرهيزانيدن، بيم دادن.

[222] جمع مهمه. كارهاي سخت، امور عظيم و دشوار.

[223] اندوختن، گردآوري.

[224] يا ادخار، ذخيره كردن. پس انداز كردن.

[225] جمع دفينه، رويهم انباشتن و مخفي نمودن.

[226] نكوهيده، ناستوده، زشت.

[227] جمع. روزي.

[228] جمع. اجل. مهلتها و مدتهاي معين، مرگ‌ها.

[229] نارسا، ناتوان.

[230] مصدر. استواري.

[231] تبهكار، گنهكار، ناراست كردار.

[232] گويا امام (ع) اشاره به اين نكته دارد كه بهره گرفتن از ستمكاران و يا گناه كاران كه در دولتهاي قبل داراي منصب بودند همان نتايجي را ببار خواهد آورد كه براي حكومت گذشتگان اين كارمندان و وزراء ناشايست ببار آوردند، نكته ديگر قابل توجه آنكه امام (ع) متذكر مي‌شود به وزارت رسيدن ناشايستگان سبب دوري صالحان و شايستگان از قبول مسئوليت در حكومت اسلامي مي‌گردد.

[233] نهان. خلوت.

[234] جمع وسوسه. امري بي نفع يا مضر كه نفس شخص يا شيطان در خمير كسي ايجاد كند، نيروي دروني محرك انساني ببدي.

[235] حلقه، اطاعت، فرمانبرداري.

[236] دوري جستن، پاك بودن.

[237] جمع مهمه (مهم). امور مهم، كارهاي خطير.

[238] عهده.

[239] همنشين.

[240] ياد شده.

[241] ناخوش آمدن به سليقه وي.

[242] پرهيزگاران، پارسايان.

[243] افروختن، يعني چنان شود كه ديگر باز نگردد.

[244] سختي، بدي، عاقبت، تقصير، گناه

[245] جمع نديم: همنشين، همدم، هم صحبت.

[246] گويا اشاره امام (ع) به اين نكته اساسي در اخلاق فرماندهي و مديريت اجتماعي و رهبري مردمي است، كه چاپلوسي و ستايش‌هاي زياده از مقدار، علاوه بر آن كه مردم را به دروغ‌گوئي و رشد صفت زشت چاپلوسي تشويق مي‌كند، رهبر را نيز به شنيدن ستايشهاي نابجا عادت مي‌دهد و تحمل او را از شنيدن نقد و پند مي‌گيرد، حقايق و واقعيتهاي اجتماعي را از ديد و تشخيص حاكم مي‌پوشاند و او را غافل نگه مي‌دارد و در نتيجه جامعه و مردم را از رشد و ترقي بازداشته، نظام و رهبري جامعه را به انحراف مي‌كشاند.

[247] مقصود، خود اميرالمومنين و يا رهبر مسلمانان مي‌باشد.

[248] ملامت شده، سرزنش شده.

[249] مورد عتاب، ملامت.

[250] همنشينان.

[251] بازداشتن. راندن. بانگ زدن.

[252] يك رتبه و جايگاه.

[253] طريقه. راه. روش.

[254] جمع. محسن: احسان كننده.

[255] بدي، هتك حرمت كردن.

[256] خشنودي.

[257] گرفتاري، سختي.

[258] چشم داشت، انتظار.

[259] مقصود تغيير دادن سنتهاي شايسته‌اي كه مورد تاييد شريعت نيز مي‌باشد.

[260] تازه پديد آمده، آفريده‌ها. بدعتها.

[261] گرفته شدن، درهم كشيده شدن، گرفتگي خاطر.

[262] سيرت، روشها، سنتها، طريقه‌ها.

[263] در الف و ب: (انتقام).

[264] در الف: (معادت).

[265] رفتار. شيوه. عادت.

[266] شادمان. مسرور.

[267] بوجود آورنده، احداث كننده.

[268] به امري گويند كه قبلا رواج نبوده و ياخلاف شرع و سنت مردم باشد.

[269] چنانكه شايسته و بدون نقص.

[270] احتمالا اشاره امام (ع) به عدم صلاحيت تصميم گيريهاي فردي در امور اجتماعي و اشكالات فروان آن مي‌باشد، جز در مواردي كه به الهام غيبي و نفس قدسي مويد باشد و بديهي است مقام امام (ع) داراي دو ويژه‌گي بطور كامل مي‌باشد و بدين لحاظ پس از پيامبر (ص) شايسته برترين رهبري خوانده شد.

[271] صاحبان نام، ناموران، نامداران.

[272] حكيمان صاحب بردباري، درايت، عقل.

[273] دوران، زمان.

[274] مذاكره. مطالعه.

[275] گفتگو.

[276] مونت متعدد، نوعي تقسيم بندي لايه‌هاي اجتماعي اجتماعي همانند ديدگاههاي مادي گرايان نيست. بلكه منظور اصناف مختلف جامعه است كه هر كدام براي خود وظيفه‌اي معين دارند و از حقوقي در نظام اسلامي بايد برخوردار باشند.

[277] مونث متكثر. بسيار.

[278] مصدر. جنگيدن.

[279] احتمالا منظور از نويسندگان امور خواص و عوام تمشيت معاملات و محاسبات، اداره ثبت احوال و ثبت اسناد و املاك و معاملات عمومي و اداره ماليات و نظائر آن مي‌باشد.

[280] كارگذاران. فرمانداران.

[281] مالي «جنس يا نقد» كه اهل كتاب و اقليتهاي مذهبي ملزم به پرداخت ماليات ويژه‌اي مي‌باشند كه آن را جزيه بمعني جزاء مسلمان نبودن اين اقليتها در برابر برخورداري از شهروندي در يك كشور اسلامي مي‌نامند.

[282] خراج از ماده خرج و مخارج حكومت اسلامي كه از طريق ماليات مردم، ماليات اراضي به گونه‌هاي مختلف پرداخت مي‌شود.

[283] جمع ذمي. غير مسلمانان از اهل كتاب از زردشتيان، جهودان و ترسايان كه در سرزمين مسلمانان زندگي كنند و جان و مال او در پناه و زنهار اسلام است و جزيه قبول كند.

[284] جمع محرم، كساني كه نكاحشان حرام باشد. خويشان، نزديكان.

[285] در الف و ب: (ايام).

[286] سختي و مرور زمان.

[287] مردم.

[288] ناچيز دارترين، نادارترين.

[289] كار بزرگ.

[290] جمع بيرق، پرچم.

[291] سربلند.

[292] نشانه‌هاي عمران و آبادي.

[293] آشكار، نمايان.

[294] گرم دلان.

[295] نام. آوازه.

[296] مصدر. جلد بودن، چابك و نيرومند بودن.

[297] دليري، دلاوري.

[298] زشت كردار.

[299] خوردنيها و آشاميدنيها و پوشيدنيها.

[300] نيازها.

[301] مشكل، سخت، دشوار.

[302] سستي.

[303] جمع. سفر، سفرها، مسافرتها.

[304] جمع صيغه، كلمه‌اي كه به وقت معامله و عقد و نكاح بر زبان جاري كنند.

[305] مصدر. نكاح كردن، عقد زناشويي.

[306] مصدر. جمع آوري.

[307] در الف و ب: (برونق).

[308] مصدر. خياطي، دوزندگي.

[309] مصدر. بافندگي.

[310] سزاوار، شايسته كمك.

[311] هلاكت و نيستي.

[312] مصدر. فرورفتن.

[313] توانگري، بي نيازي، دولتمندي.

[314] رسيدن، وصول.

[315] نيت، انديشه.

[316] برتري جستن، بلندي خواستن.

[317] تواضع.

[318] درشتي، سخت دلي.

[319] جمع. همتها.

[320] بلندي، رفعت.

[321] ملحق، نزديك.

[322] دليري، مردانگي، قوت.

[323] جمع دوحه، درخت تناور.

[324] عالي، بلند مرتبه.

[325] در الف و ب: ناخوانا مي‌باشد.

[326] روي برگردانيدن، رخ تافتن.

[327] خود را بغفلت زدن، چشم پوشي كردن.

[328] منظر.

[329] خدعه، گول، فريب.

[330] جمع خطب، كارهاي بزرگ، كارهاي سخت.

[331] پيروان، پسروان، رعايا، چاكران.

[332] ياري كردن به مال و تن.

[333] نيازمندي، فقر، تنگدستي.

[334] كليدها، راهها.

[335] راه.

[336] مصدر. پايان يافتن. گستن.

[337] انصاف، عدل، داد.

[338] يكايك، يكان.

[339] دوستان مخلص.

[340] وسعت اميد و آرزوها.

[341] گشوده.

[342] جمع. وطر. حاجت. نياز آرزو.

[343] چشم داشت، انتظار.

[344] ميدانهاي نمايش رزم. رزمگاهها.

[345] ترسو. بي جرات.

[346] روگردان از دشمن. خودداري از رزم.

[347] مصدر. بزرگي، عظمت.

[348] سختي و شدت.

[349] شجاعت، نيرومندي.

[350] دليري، دلاوري.

[351] مونث جسيم. كارهاي بزرگ و سخت.

[352] مقصود قرآن كريم مي‌باشد.

[353] مقصود گفتار و كردار و تقرير معصوم از پيغمبر (ص) و امامان (ع) مي‌باشد.

[354] سوره نساء آيه 59.

[355] همان.

[356] نزاع، اختلاف.

[357] آياتي كه معني آن صريح و نيازمند به تاويل نباشد.

[358] از ماده‌ي مشاجره، اختلاف.

[359] سرمشق. الگو. مقتدا.

[360] كارهاي سخت، امور عظيمه و دشوار.

[361] برتري. افضل بودن.

[362] گنجايش، گشادگي، در الف و ب: فصحت.

[363] دشمنان.

[364] خاموش كردن.

[365] معارضه، ستيزه.

[366] لجاجت نورزيدن.

[367] لغزش، خطا.

[368] مصدر. خود رابسختي و مشقت انداختن.

[369] جمع حجت. دليل و برهاني كه مفيد يقين باشد و مقصود از اقامه آن رسيدن به نتيجه قطعي باشد.

[370] جمع. بينه. دليل. حجت. شهادت. گواهي.

[371] مصدر، سختگيري.

[372] شكستن، فروتني.

[373] سختي، پايداري.

[374] به فراست دريافتن،ادراك.

[375] سخن گفتن، پرس و جو نمودن.

[376] محاكمات و مرافعات بين عامه مردم.

[377] راههاي عذر و بهانه تراشي.

[378] راه، روش.

[379] كم شمردن.

[380] مانع.

[381] اشاره اميرالمومنين (ع) به حكومتهاي ناصالحي بوده كه نه فقط با زور و قلدري حتي با ترتيب شوراي فرمايشي حاكميت را عهده‌دار گرديدند، اما بدون تشخيص مسئوليت، فرماندران و اميراني همچون خود را عهده‌دار اداره امور مسلمين نمودند كه با پيروزي از هوي و هوس و فروختن دين به دنيا، بنياد حكومت و مردم را از حقيقت اسلام و اسلام حقيقي دور كردند.

[382] كذا در الف و ب.

[383] فرمانداران، كارگزاران.

[384] آن چه بحكم شرع درويش و مستحق را دهند و اين كار بر مسلمانان فرض است. مال زكات به حكم آيه 6 از سوره‌ي 9 قرآن مخصوص طبقات معيني از مردم است.

[385] مجبور.

[386] پناهنده، پناه بردن.

[387] آزموده، كارآزموده، حاذق.

[388] آزموده شده.

[389] در الف و ب: (تذوير).

[390] شرمساري، خجلت. انحصار نفس است در وقت استشعار از ارتكاب قبيح به جهت احتراز استحقاق ندمت.

[391] آراسته، زيور يافته.

[392] جمع شغل، كارها.

[393] نيك شدن، اقدام بيشتر و كوشيدن بر اصلاح خود.

[394] خبر جستن، پژوهش، جست و جو. بازرسي.

[395] نگاهبان، پاس مراقبت.

[396] دروغ پردازي، مكر و فريب. در الف وب: (تذوير).

[397] جمع. راوي، راويان، گزارشگران.

[398] امام (ع) در اين ماده از فرمان خود به يكي از نكات اساسي مديريت اجتماعي جهت زشت زدايي واصلاح رفتاري دولتمردان اشاره دارد تا بدينوسيله زشت كرداري از ميان عامه مردم نيز زدوده شود.

[399] ماليات دهندگان. توجه امام (ع) در اين نكته از فرمان خود به خوبي مي‌رساند كه در نظام مالياتي اسلام همگان از الزام به آن برخوردار نيستند (غير از موارد و موقعيتهاي ضرور). بلكه طبقات پردر آمد و ثروتمند و صاحبان اموال ملزم به رعايت قانون مالياتي مي‌باشد، تا بدينوسيله ديگر طبقات ضعيف جامعه با خراج دهي متمولين از رفاه نسبي برخوردار گردند. و چنين فرماني طبقات نيازمند جامعه را رشد اقتصادي داده و همزمان عموم طبقات را از رفاه و فعاليت‌هاي مالي بهتري برخوردار نموده از فقر عمومي جلوگيري مي‌نمايد.

[400] عمران و آباداني و گسترش رفاه امنيت مردم.

[401] مقصود، ولايت خراب و ويران است كه هنوز آباد نگرديده.

[402] هلاك مردم كه در اثر فشار مالياتي بر آنها سبب مي‌گردد.

[403] آسماني.

[404] غرض بخشندگي است كه به موميائي تمثل جسته است.

[405] پيروزي، كاميابي.

[406] سرخوشي.

[407] بخشش.

[408] مقصود مالياتهاي ضروري است كه احيانا دولت اسلامي اضافه بر ديگر مالياتها بر خراج مردم مي‌افزايد.

[409] مصدر. گران شدن. سنگيني (خراج اضافه).

[410] درماندگي، ناچاري.

[411] اشاره امام عليه‌السلام به اثرات متفاوت فقر و تهيدستي مردم است كه در دريوزدگي و ضعف عمومي و تسلط دشمنان و درهم شكستگي حاكميت نظام نقش اساسي دارد.

[412] سختي و شدت.

[413] منشيان، معاونان، دبيران كه قراردادها، معاملات و سرمايه‌ها و ثروت مملكت توسط ايشان به ثبت مي‌رسد. ابن ابي‌الحديد مي‌گويد: «منظور از كاتبان در اين جا همان وزيران هستند كه در دولتهامشغول انجام وظيفه مي‌باشند». شرح نهج‌البلاغه ج 17 ص 79.

[414] ج. مكيده، مكرها، خدعه‌ها.

[415] گزارش كارمندان.

[416] جمع جواب‌ها. پاسخ‌ها.

[417] درب «تحمل» آمده كه ظاهرا اشتباه است و صحيح آن تمهل به معني كندي مي‌باشد.

[418] كوتاهي.

[419] استوار كردن، كار محكم كردن.

[420] گفتگوها.

[421] در الف و ب: «تذوير».

[422] دشواري، سختي.

[423] محال، غير ممكن.

[424] زيور.

[425] فريبكاري، عوام فريبي.

[426] نيرنگ سازي.

[427] درخشش، روشني.

[428] در الف و ب: «تذوير».

[429] پيشينينيان، نياكان.

[430] بازماندگان.

[431] نيكي رفتار.

[432] شناخت، معروفيت.

[433] عامه مردم.

[434] خالصي و ناخالصي.

[435] سردسته، رئيس.

[436] سنگين كارها.

[437] اندوهها، غمها.

[438] نكبت و گناه، سختي، عذاب.

[439] سرزنش، ناخشنودي.

[440] پند گرفتن و به كار بستن.

[441] متاع، جنس‌ها.

[442] وسائل.

[443] خلايق.

[444] فاصله دار. دور دست.

[445] جمع. بر، صحرا.

[446] جمع. بحر، دريا.

[447] بي بهره، بي روزي نوميد.

[448] فرورفتن در مواضع هلاكت.

[449] كوششها، تلاشها، سعيها.

[450] دشمنان، مخالفان.

[451] ج. خاطر، انديشه‌ها.

[452] ج. قطر، ديارها، بلاد.

[453] ج. مصر، شهرها.

[454] سرشت، فطرت، طبيعت.

[455] مردم.

[456] احتكار، انبار كردن.

[457] ج. باطن، درون و نهان جان.

[458] الستبصار: ج 3 ص 114 ح 2، التهذيب ج 7 ص 159 حديث 7.

[459] بهره‌مند.

[460] جمع. سعر، قيمتها.

[461] رانده از نيكي و رحمت، لعن شده، نفرين شده.

[462] خسارت صريح.

[463] تنبيه شرعي كه كمتر از حد باشد و بستگي به نظر قاضي دارد.

[464] در اصل (اطراف): زياده روي.

[465] بر جاي مانده، نقص بعض اعضاء.

[466] وجهه.

[467] تعلق خاطر.

[468] نيازمندي كه براي دريافت بخشش پيش آيد ولي درخواست نكند.

[469] سوره حج 36: 22، (فكلوا منها و اطعموا القانع و المعتر) «پس از آن (قرباني) بخوريد و به قانع و نيازمند بخورانيد».

[470] پاداش و ثواب آخرت.

[471] جمع. هاجس، آرزوهاي نفساني.

[472] فرومايه، پست، حقير.

[473] در الف: «مستحفظين».

[474] جمع. مائده، سفره‌ها.

[475] مهربان، مهرورزي، دلسوزي.

[476] ج. اقصي، دورترها.

[477] ج. ادني، نزديكان، پستان، عوام.

[478] بند، رشته، بندفرمانبرداري.

[479] پوشيدگي، نهفتگي.

[480] آينه.

[481] امتحان.

[482] به انجام رسيدن آرزوها.

[483] سنگين، كارهاي بزرگ.

[484] خلايق.

[485] ناروا، بي رونق.

[486] موانع.

[487] نيفشاندن.

[488] مراقبت. ديده‌باني نگاهباني.

[489] سختيهاي وارده، بلاهاي نازله.

[490] در الف: بتقصير.

[491] جمع، عذرها.

[492] وسيله. دست آويز.

[493] مورد ترحم و محبت.

[494] پستي. خفت خواهش و نياز.

[495] جمع. بر: نيكي.

[496] شيوه ديرينه، هميشگي، قديم.

[497] جرعه جرعه نوشيدن از كاسه‌هاي بزرگ.

[498] عالم آخرت.

[499] حفظ و نگهداري.

[500] جمع، غل، زنجير و بندهاي گران.

[501] ستم كشيده، داد خواستن، فرياد خواهي.

[502] جمع، حاجب: پرده داران. نگهبانان.

[503] مقصود سطوت و شكوه ظاهري است.

[504] شك، گمان.

[505] سرتاسر بيدار كننده.

[506] پند و موعظه.

[507] جلا و صفاي.

[508] رياكاري، تظاهر كاري.

[509] خشم، غضب، بي قراري، ناآرامي.

[510] توجه به اين نكته دقيق اخلاق سياسي ضمن آن كه حكومت را از تمام زواياي مشكلات اجتماعي آگاهي مي‌بخشد، ارتباط مسئولين نظام و مردم را حفظ نموده از گستن جلوگيري مي‌نمايد. و شهروندان مسلمان در خود فاصله‌اي از حكومت احساس نمي‌كنند. و به حق اين بي حجابي با مردم مي‌تواند بهترين شيوه رفاه و آزادي و حل معضلات در جامعه و رفع هر گونه ابهام ودوري حكومت از مردم نگهبان حكومت باشد.

[511] حالات.

[512] جمع، موهبت: بخشش، عطيه.

[513] جمع، عذر خواهي، پوزش طلبي.

[514] رواشدن.

[515] مردمان، آدميان.

[516] مشكل دقيق پوشيده و مخفي.

[517] چنانچه بايسته و لازم باشد.

[518] نيت، انديشه، درون.

[519] آمرزش خواستن، توبه كردن.

[520] عبادت ونيايش پرودگار عالم بر همه بندگان لازم و فريضه است و بر حاكم و زمامدار الزم، چه او بيشتر از ديگران بر لبه پرتگاه سقوط و نزديك به تعدي و ظلم و ستم و بي‌عدالتي و خود خواهي مي‌باشد. و فرمان امام (ع) بر صرف وقت بيشتري از فراغت حاكم به نماز و نيايش جهت تربيت نفس و تعالي روح و توجه به عواقب امور و عظمت خداوند و باز پرسي در دادگاه عدل الهي و سركوبي نفس اماره و خواسته‌هاي شيطاني و دوري از تكبر و نخوت و غرور است. چنانچه در رفتار ارزشمند پيامبر خدا (ص) و علي (ع) چنين خصيصه‌اي بسيار نمودار است.

[521] نمازهاي شب. واجب (مغرب و عشا). مستحب: نمازي است به هشت ركعت كه وقت خواندن آن از آخر شب تا فجر است، نمازشب.

[522] نمازهاي روزانه: صبح، ظهر، عصر ومستحبات از آنها.

[523] سهل انگاري.

[524] جمع، تقرب بخدا به وسيله‌ي عبادت.

[525] زيور، زينت.

[526] درد، سختي.

[527] تنفرزا. ملامت آور.

[528] تكرار. دوباره خواني.

[529] در الف و ب: «تكسير».

[530] عوارض جسمي همچون بيماري، پيري و غيره.

[531] در حجاب شدن، در پرده رفتن.

[532] صاحبان قدرت.

[533] غبار تكبر و خودخواهي.

[534] قدرت، عظمت.

[535] پديد. واقع.

[536] ظاهر و آشكار.

[537] وسعت. گسترده.

[538] پستي،ضعيف،دني.

[539] بخشش، عطاء بهره.

[540] دوري دراز و طولاني.

[541] خسيس، فرومايه تنگ چشم.

[542] راهبر، پيشوا.

[543] به خود منحصر كردن و مخصوص گردايندن.

[544] تفاخر، تكبر، گردنكشي.

[545] حوائج، منفعت، بهره.

[546] ستم كردن، بيداد كردن.

[547] گردنكشي.

[548] دست بسته، غل و زنجير به گردن كسي بستن.

[549] بخشيدن ملك يا قطعه زمين، بخشيدن پاره‌اي از زمين خراج.

[550] عاجزان. تنگدستان.

[551] ج. ضيعه، (زمين و آب و درخت).

[552] آب و زمين، ملك.

[553] جمع. دهقان: كشاورزان.

[554] بستر.

[555] خداوندي كه بي منت همگان را مورد موهبتهاي مختلف خود دائما قرار مي‌دهد.

[556] مملو. آكنده.

[557] آن چه در خاطر گذرد. آرزوهاي نفس.

[558] خوش آيند.

[559] ملامت و نكوهش.

[560] دوستي، پيوستگي.

[561] جمع. خصم، دشمن.

[562] آشتي، صلح.

[563] قول‌ها، قرارها.

[564] ناز بالش‌ها، مقصود عدم ايمني و اطمينان كامل به قرارهاي دشمن و آمادگي دائمي است.

[565] غنيمت شمردن. كار برد همه وسايل براي رسيدن به غايت و حقيقت مصلحت شخصي.

[566] گلستانهاي شادماني و خرسندي.

[567] صاغر، جام.

[568] جمع. دشمنان.

[569] زره.

[570] مردم. در الف و ب: «باس».

[571] دلائل مختلف و رنگارنگ.

[572] عقوبت.

[573] نادرست، ناراست، معيوب.

[574] فرومايگي بي وفائي و نقص عهد و خيانت.

[575] فريب، حيله كردن، ظاهر كردن خلاف آن چه را كه در دل دارند.

[576] ج. منهي. بازداشته شده‌ها. نهي شده‌ها.

[577] پوشانيدن حقيقت، بر خلاف نشان دادن امري را.

[578] شنونده.

[579] در الف و ب: «تذوير».

[580] در الف و ب: «تذوير».

[581] مصدر، نقض. شكستن، گسيختن، پيمان شكني.

[582] شكيبائي.

[583] ج. مضيق، سخت، شديد.

[584] اي آن كه اجابت كند بيچاره را گاهي كه خواندنش و بگشايد رنج را. (سوره نمل آيه 62).

[585] و همانا پاداششان دهيم مزدشان را به بهتري چيزي كه انجام مي‌دادند. (سوره نحل 97).

[586] جانهاي پاك.

[587] امام (ع) استقرار را با سفاكي و خونريزي ممكن نمي‌داند و معتقد است خونريزي پايه‌هاي حكومت را متزلزل مي‌كند و چنين بينشي حاكي از اعتقاد راسخ اسلام به كرامت انسان است كه كشتن يك فرد را در حكم قتل همه‌ي انسانها چنان كه در «آيه 32 سوره مائده» قرآن آمده مي‌داند.

[588] طلب ناخرسندي پروردگار.

[589] فراپيش شدن در پذيرفتن، ورفتن.

[590] گردآوري وسائل عقوبت در دنيا.

[591] خونريزيها، كشتارها.

[592] بازخواستي.

[593] مهلت داده شده.

[594] در الف و ب: «مي‌پيماي».

[595] قيد. بند.

[596] مونث هاجس. آن چه در دل افتد، وسواس.

[597] درخت بزرگ پرشاخه و تناور.

[598] اميرمومنان (ع) خود را منظور داشته است.

[599] در اصل: بخطاي.

[600] تنبيه شرعي كه مقدار آن كمتر از حد شرعي باشد.

[601] در «ب»: فرضهاي.

[602] تباه نكنيد صدقات خود را به منت و آزار. بقره آيه 264 قرآن مجيد.

[603] ج. وجنه، رخسار.

[604] قرآن مجيد. سوره صف آيه 3.

[605] ژرف انديشيدن.

[606] بيابان.

[607] ستم و خلافي كه عمدا يا خطاء ارتكاب شود.

[608] زيان، ضرر.

[609] تفويض شده، واگذار گرديده.

[610] آرايش دهنده. زيور بخش.

[611] مقصود: قيامت است.

[612] ابرهاي سياه.

[613] ج. غشاء، پرده‌هائي كه از داخل و خارج اعضاي مختلف بدن را مي‌پوشاند.

[614] در الف و ب: (طبقات).

[615] روشها، رفتار.

[616] آراسته.

[617] اسبي كه رنگش مايل به زردي باشد و مقصود در اينجا اسب سركش غضب است.

[618] شير. مقصود قدرت است.

[619] مقصود سركشي زبان است.

[620] ج. بادره، حدتهاي زبان.

[621] در الف و ب: «جواريح».

[622] خود را بسختي و مشقت انداختن.

[623] حدت، تندي، شدت اثر.

[624] بدرد آوردن.

[625] ژريف نگريستن، رسيدگي و جستجو كردن.

[626] تندي. خشم.

[627] مشكوك، امري مردد.

[628] آن چه نفس اماره اشتها و تقاضا مي‌كند.

[629] گوشه‌اي از اخلاق و خلق و شيوه.

[630] سرانجام حالات.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه