فضل طینت نور یا سخنی با عزاداران شیعه و شیعیان عزادار صفحه 129

صفحه 129

سپس پای مبارک را از فراز منبر کشیده و از دیوار مسجد بیرون کردند و آن را به ران خود بازگردانده و فرمودند:

مَعاشِرَ النّاسِ، أَقیمُوا تاریخَ الْوَقْتِ فَأَعْلِمُوهُ فَقَدْ ضَرَبْتُ بِرِجْلی هٰذِهِ السّاعَهَ صَدْرَ مُعاوِیَهَ فَقَلَّبْتُهُ عَنْ سَریرِهِ عَلیٰ أُمِّ رَأْسِهِ فَظَنَّ أَنَّهُ قَدْ أُحیطَ بِهِ فَصاحَ «یا أَمیرَالْمُؤْمِنینَ فَأَیْنَ النَّظِرَهُ؟» فَرَدَدْتُ رِجْلی عَنْهُ.

ای مردم، تاریخ این هنگامه را یادداشت کنید و آن را اعلام کنید که همین الان با این پایم سینه معاویه را کوبیدم و او را از روی تختش، با مغز سرنگون کردم. گمان کرد دورش را گرفته اند، فریاد زد: ای امیرالمؤمنین مهلت کجا رفت؟ در نتیجه پایم را از او برگرداندم.

مردم توقع خبر تازه ای را از طرف شام داشتند و می دانستند که به یقین امیرالمؤمنین راست می فرماید. سپس گزارش ها و نامه ها به همان تاریخی که نوشته بودند، رسید: گفتند مردی از طرف کوفه آمد، پایش را کشید و بر سینه معاویه زده، او با سر از بالای تخت فرود آمد. معاویه فریاد زد: مهلت چه شد؟ آن مرد پایش را برگرداند. همه مردم دانستند که امیرالمؤمنین، جز حق و راستی چیزی نمی گوید و این معجزه نیز از دلایل امامت ایشان است.(1)

هزار و هزار بار...

علیّ بن ابی حمزه روایت می کند که همراه با امام صادق علیه السّلام، حج گزاردم. در میان راه، زیر درخت نخل خشکیده ای نشستیم. امام لب های مبارک را حرکت داده، دعایی خواندند که من نفهمیدم چه بود، سپس فرمودند:


1- إرشاد القلوب: ج٢ ص٢٧٢.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه