شهد بندگی صفحه 217

صفحه 217

کیمیای ولایت

در خبر است که چون یوسف پس از تحمل مشقت های بسیار در راه خدای متعال به عزیزی رسید و بر تخت سلطنت مصر نشست، روزی زلیخا به طلب ملاقات وی به درگاه او درآمد، ولی نگهبانانْ وی را از فیض ملاقات بازداشتند و گفتند: به سبب جور و جفایی که بر یوسف روا داشتی و سالیان دراز وی را به زندان افکندی، ملاقات تو را با عزیز مصر ناخوش داریم. زلیخا به آنان گفت: ولی من از کسی که از خدا می ترسد، هراسی به دل ندارم. چون به نزدیک یوسف رفت، گفت: سپاس خدایی را که پادشاهان را به سبب نافرمانی و معصیت، بنده و ذلیل گردانید و بندگان را به سبب طاعتشان، بر تخت سلطنت و عزت نشانید. پس حضرت به او فرمود: چه چیز تو را بر آن داشت که شیفته من گشتی؟ گفت: زیبایی جمالت. آن حضرت فرمود: پس چه خواهی کرد اگر پیامبری را مشاهده کنی که نامش محمّد صلی الله علیه و آله است و در آخرالزمان مبعوث گردد و چهره ای زیباتر از من دارد و کریم تر و بخشنده تر از من است؟ زلیخا گفت: راست می گویی. آن حضرت فرمود: تو این از کجا دانستی؟ گفت: چون نام مبارکش بر زبان راندی، محبّت او در قلب من افتاد. هنگامی که این سخن بگفت، خدای تعالی نبی بزرگوار خویش را وحی فرمود که: ای یوسف! زلیخا راست می گوید و من [از هم اکنون] او را دوست می دارم؛ چون او محمّد و آل او را دوست دارد و از برکت همین محبت خالصانه بود که زلیخا به فیض همسری

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه