شهد بندگی صفحه 221

صفحه 221

من، فرزندان و شیعیانم را به این امر دستور می دهم.(1)

به حسن و خُلق و وفا، کس به یار ما نرسد

تو را در این سخن، انکار کار ما نرسد

اگرچه حُسن فروشان به جلوه آمده اند

کسی به حسن و ملاحت، به یار ما نرسد

به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز

به یار یک جهت حق گزار ما نرسد

حافظ

خورشید لطف

نقل است که یکی از شیعیان خالص اولیای دین علیهم السلام که حسن نام داشت، گوید: در پنجاه و چهارمین حجّ خویش بودم. زیر ناودان کعبه پس از نماز عشا و در حال سجده، در دعا و ناله و زاری الحاحی تمام کردم که ناگاه کسی مرا تکان داد و گفت: ای حسن! برخیز. چون برخاستم،دیدم شخصی است زردروی و لاغراندام که به گمانم بیش از چهل سال نداشت.

در پیش من به راه افتاد و من بدون هیچ پرسشی در پی او حرکت کردم، تا به خانه ای رسیدیم. در آن خانه اتاقی بود که پلکانی از چوب ساج داشت. آن شخص بالا رفت و پس از مدّتی صدایی شنیدم که فرمود: ای حسن بالا بیا. پس به اتاق بر شدم و بر در اتاق ایستادم. ناگاه متوجه شدم در محضر عزیز غایب، حضرت ولی عصر امام زمان(عج) هستم. آن حضرت به من فرمود: ای حسن! گمان می کنی که از من پنهانی؛ به خدا سوگند که هر بار به


1- مکیال المکارم، ج 1، ص 269.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه