حکمت نامه امام حسین علیه السلام جلد 2 صفحه 54

صفحه 54

فصل دوم:فضایل اخلاقی پیامبر

511 . تاریخ دمشق به نقل از موسی بن عُمَیر،از امام باقر،از امام زین العابدین،از امام حسین علیهم السلام:پیامبر خدا،خوش خوترین آفریده خدا بود.

512 . عیون أخبار الرضا علیه السلام به سندش،از امام حسن علیه السلام:امام حسین علیه السلام فرمود:از پدرم از وضع داخلی[زندگی]پیامبر خدا پرسیدم.فرمود:«به خانه رفتنش به اختیار خود بود و چون به خانه اش می رفت،اوقات خویش را سه قسمت می کرد:قسمتی برای عبادت خداوند متعال،قسمتی برای خانواده و قسمتی برای خود.قسمت خودش را باز هم میان خود و مردم،قسمت می کرد و پس از فراغت از کار خواص،به کارهای عموم می پرداخت و چیزی از آن وقت را برای خود،باقی نمی نهاد.

و از جمله،روش ایشان در ارتباط با امّت،این بود که اهل فضل را به عنایت خود،ویژه می داشت و هر کس را به مقدار فضیلتی که در دین داشت،احترام می کرد.برخی یک حاجت،برخی دو حاجت و برخی چندین حاجت داشتند و ایشان،به مشکلات آنها براساس مصالح خودشان و مردم،رسیدگی می کرد.آنچه را لازم بود،به آنان خبر می داد و می فرمود:"حاضران،باید به غایبان برسانند.حاجت کسانی را که به من دسترس ندارند،به من برسانید؛زیرا هر که حاجت کسانی را که دسترس به سلطان ندارند،به گوش سلطان برساند،خداوند،قدم های او را در روز قیامت،استوار می سازد".

در مجلس ایشان،جز این گونه مطالب گفته نمی شد و از کسی غیر از آن،پذیرفته نمی شد.مردم،برای درک فیض و طلب علم،به حضورش می رسیدند و بدون فراگیری

چیزی،پراکنده نمی شدند و چون از آن مجلس باز می گشتند،خود،ره نمایانی دین شناس بودند».

امام حسین علیه السلام فرمود:از پدرم امیرمؤمنان،درباره وضع پیامبر خدا در خارج از خانه پرسیدم که:چگونه رفتار می کرد؟

فرمود:«پیامبر خدا،زبان خود را از سخنان غیرِ لازم،باز می داشت.با مردم انس می گرفت و آنان را از خود،رمیده نمی ساخت.

بزرگِ هر قومی را گرامی می داشت و او را بر آنان می گماشت.از مردم می پرهیخت و خود را از آنان می پایید،بدون آن که از آنان روی گردانَد یا با آنان،بدخُلقی کُند.از یاران خود،سراغ می گرفت و از از آنچه در میان مردم می گذشت،پرسش می نمود.هر کار نیکی را تحسین و تقویت می کرد و هر کار زشتی را تقبیح می کرد و خوار می شمرد.

در کارها میانه رو بود و افراط و تفریط نداشت.از مردم،غافل نمی شد،مبادا آنان غفلت بورزند و به انحراف بگرایند.از حق،نه کوتاهی داشت و نه از آن تجاوز می کرد.اطرافیان ایشان،نیکانِ مردم بودند و برترینِ آنان در نظر او،کسانی بودند که نسبت به مسلمانان،خیرخواه و دلسوزتر بودند و بزرگ ترینِ آنان،کسانی بودند که با برادران دینی خود،بهتر همدردی و همکاری داشته باشند».

امام حسین علیه السلام فرمود:از پدرم از وضع مجلس پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدم.

فرمود:«ایشان،در هیچ مجلسی نمی نشست و برنمی خاست،مگر با یاد خدا.در مجالس،جای مخصوصی برای خود انتخاب نمی کرد و از این کار،نهی می نمود.هرگاه به گروهی می پیوست،در جایی می نشست که مجلس به او تمام می شد(نخستین جای خالی و آخر مجلس)و به دیگران نیز دستور می داد که چنین کنند.

حقّ هر یک از اهل مجلس را ادا می کرد و کسی از آنان نمی پنداشت که دیگری نزد ایشان،از او گرامی تر است.با هر کس می نشست،به قدری صبر می کرد تا خود آن شخص برخیزد و برود.هر کس از او حاجتی می خواست،باز نمی گشت،مگر آن که به حاجت خود رسیده بود یا به بیان خوشی از او دل خوش گشته بود.خوی نیکش شامل همه بود،به حدّی که مردم،او را پدری مهربان می دانستند و همه در حق،نزد او برابر بودند.

مجلس او،مجلسِ بردباری و حیا و صداقت و امانت بود.در آن،صداها بلند نمی شد و عِرض و آبروی کسی ریخته نمی شد و اگر از کسی لغزشی سر می زد،جای دیگری بازگو نمی شد.اهل مجلس با یکدیگر عادلانه رفتار می کردند و بر اساس پرهیزگاری با هم دوستی داشتند،با یکدیگر فروتن بودند،مهتران را احترام می کردند و با کهتران،مهربان بودند و نیازمندان را بر خود،مقدّم می داشتند و از غریبان،نگهداری می کردند».

گفتم:روش پیامبر خدا با همنشینانش چگونه بود؟

فرمود:«همیشه خوش رو و خوش خُلق و نرم خو بود.خشن،درشت خو،پُر سر و صدا،بدزبان،عیب جو،بذله گو و چاپلوس نبود.از آنچه به آن رغبت نداشت،غفلت می ورزید.آرزومندان،از او نومید نمی شدند.خود را از سه چیز،دور می داشت:کشمکش،پُرحرفی و ذکر مطالب بی فایده.نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز داشت:کسی را سرزنش نمی کرد،در پیِ لغزش های کسی نبود و عیب کسی را پی نمی گرفت.

سخن نمی گفت،مگر در جایی که امید ثواب در آن می داشت.هنگام سخن گفتن،چنان اهل مجلس را جذب می کرد که همه،سر به زیر افکنده،گویی که پرنده بر سرشان نشسته،آرام و بی حرکت می ماندند،و چون ساکت می شد،آنان سخن می گفتند.نزد ایشان،بر سرِ سخنی نزاع نمی کردند.هر که سخن می گفت،همه ساکت به سخنانش گوش می دادند تا سخنش را به پایان بَرَد.و به چیزی که اهل مجلس می خندیدند،می خندید و از آنچه آنان تعجّب می کردند،تعجّب می کرد.بر بی ادبیِ غریبان در خواسته ها و گفتارشان،صبر می کرد تا جایی که اصحاب[،نه خود او]،درصدد جلب(دفع)اشخاص مزاحم برمی آمدند.

می فرمود:"چون حاجتمندی را دیدید،به او کمک کنید".مدحِ کسی را نمی پذیرفت،مگر از کسی که می خواست جبران کند.سخن کسی را نمی بُرید،مگر آن که از حد می گذشت،که در آن صورت،با نهی او یا برخاستن،سخن او را قطع می کرد».

امام حسین علیه السلام فرمود:سپس،از سکوت پیامبر خدا پرسیدم.

پدرم علی علیه السلام فرمود:«سکوت ایشان،بر چهار چیز استوار بود:بردباری،مراقبت،اندازه گیری و تفکّر.سکوتش در اندازه گیری،در این بود که همه مردم را به یک چشم ببیند و به گفتار همه،یکسان گوش دهد و سکوتش در تفکّر،آن بود که در چیزهایی فناپذیر و فناناپذیر،اندیشه می کرد.سکوتش در بردباری،آن بود که بردباری و صبر را با هم داشت،به طوری که چیزی او را به خشم نمی آورد و از کوره به در نمی بُرد.سکوتش در مراقبت،در چهار مورد بود:به کارهای نیک می پرداخت تا دیگران نیز از او پیروی کنند؛کارهای زشت را ترک می کرد تا دیگران نیز از آن بپرهیزند؛کوشش خود را به کار می برد تا برای اصلاح امّت خود،نظری درست ارائه دهد؛و به آنچه خیر دنیا و آخرت در آن بود،اقدام می نمود.درود خدا بر او و خاندان پاکش باد!». (1)


1- (1) در ترجمه این حدیث،از ترجمه آقای حسین استاد ولی بر کتاب سنن النبی علاّمه سیّد محمّد حسین طباطبایی بهره گرفته ام.(م)
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه