دانستنیهای کریمه اهل بیت (ع) صفحه 127

صفحه 127

محمد علی زینی وند - گرد آورنده این مجموعه - نقل می کند: هز ماه یکی دو بار در حرم مطهر، اقدام به غبار روبی ضریح و جمع آوری پولهای داخل آن توسط معاونت مالی تولیت حرم مطهر می کنند. مدتی بود دوستان کفشدار و خادمین افتخاری شرکت می کردند، ولی این توفیق نصیب من نمی شد. دوستان همکار بعد از جمع آوری پولها در داخل ضریح، نماز و دعا و نیایش می کردند و حتی از ضریح مطهر عکس می گرفتند. خودم را از اینکه مورد قبول بی بی نیستم، سرزنش می کردم. یک روز که در کفشداری مشغول کار بودم، اطلاع دادند که امشب ((فوق ضریح)) است. از من هم دعوت کردند تا در این مراسم شرکت کنم. برایم آن لحظه، لحظه تولد بود. خیلی خوشحال شدم. دقیقه شماری می کردم تا وقت قرار فرا برسد. ساعت یازده شب انتظار به سر آمد. بعد از بیرون رفتن زوار، به همراه دیگر برادران مشغول جمع آوری پولهای داخل ضریح شدیم. در داخل مرقد مطهر سر به روی قبرش

گذاشتم و با چشمان گنهکار خود اشک ریختم و نماز خواندم، در حالی که دلم آرام گرفته بود، گفتم: بی بی جان از اینکه مرا قابل دانستید، سپاسگزارم.

کریمه اهلبیت علیه السلام مشکل گشاست

یکی از خادمین حضرت معصومه علیه السلام نقل می کند: روزی شخصی که اهل اصفهان بود، مقداری روغن و برنج برای آشپزخانه حرم مطهر حضرت معصومه علیه السلام آورد. پرسیدیم: آیا تاکنون کرامتی از حضرت، دیده اید؟ گفت: آری! من مرتب در حال مسافرت در مسیر اصفهان و تهران هستم. یک بار در مسیر رفتن به اصفهان در قم توقف کردیم. راننده اتوبوس گفت: هر کس که می خواهد به حرم مشرف شود، فرصت هست. همه مسافران رفتند به غیر از من! به خودم گفتم این طور که مشکلات مرا احاطه کرده حرم رفتنم بی فایده است. بعد به خودم نهیب زدم که از هر دری نو مید شدن رواست، ولی از این خاندان، هرگز نباید ناامید شد. سراسیمه برخاستم و به سو ی حرم شتافتم و به برکت بی بی، مشکلاتم حل شد. لذا برای تشکر و قدردانی امروز به آستان مقدسش شرفیاب شدم.

حیات دوباره

آقای ناصر اصغر زاده موحد، از خدام حرم مطهر می گوید: در یکی از روزها در کفشداری حرم مطهر حضرت معصومه در شیفت کاری خود مشغول کار بودم. بعد از اتمام کار که به منزل رفتم، دیدم درب منزلمان خیلی شلوغ است. پرسیدم: چه اتفاقی افتاده؟ گفتند: پسر شما از بالای پشت بام همسایه - که یک ساختمان سه طبقه بود - به پایین افتاده است! شوکه شدم و گفتم: بچه مرده است. در کمال نا امیدی، به سرعت خودم را به بیمارستان رساندم و سراغ پزشک معالج پسرم رفتم و به او گفتم: من خادم حضرت معصومه سلام الله علیها هستم. در حق بچه ام کوتاهی نکن! به خاطر

بی بی بچه ام را نجات بده. دکتر گفت: هر کاری از دستم می آمد برایش انجام دادم. او مثل یک مرده افتاده است و از دست من کاری ساخته نیست. در همان حال، رو به حرم مطهر حضرت معصومه علیه السلام کردم و از خانم خواستم که پسرم را نجات دهد. ناگهان! بچه چشمهایش را باز کرد و دوباره بست. او به زندگی بازگشته بود. پسرم مدتی بعد از بیمارستان مرخص شد. امروز که حدود 16 سال از آن ماجرا می گذرد پسرم صحیح و سالم است. من حیات دوباره او را از اربابم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها دارم.

محفوظ ماندن مصالح ساختمانی

یکی از خادمین و محبین اهلبیت علیه السلام به نام آقای سبحانی که کفشدار افتخاری حضرت معصومه علیه السلام هم هست، نقل می کرد: باران شدیدی می بارید و من در کفشداری در حال انجام وظیفه بودم. در آن ایام ساختمان نیمه کاره ای در اختیارم بود که هنوز سقفش را آسفالت نکرده بودم و مقادیر زیادی گچ که برای سفید کاری، به طبقه دوم برده بودم، در معرض اصابت باران بود. باخود گفتم: اگر این باران شدید ده دقیقه ادامه پیدا کند، تمام سرمایه زندگیم که از طریق قرض فراهم شده، یک ساعته خراب می شود. در همان حال، یکی از دوستان هم که از بنایی ساختمان من اطلاع داشت، گفت: به خانه برو و مصالح خودت را از زیر باران بردار! من به حرفهای او اعتنایی نکردم و گفتم: حضرت معصومه علیه السلام خودش محافظ و نگهبان نوکران و خادمان خویش هست. بعد از پایان کار به منزل رفتم. از پسرم

پرسیدم: روی گچ و سیمان را پلاستیک کشیدید تا باران خیسشان نکند؟ گفت: اینجا اصلاً باران نیامد، فقط نم مختصری روی گچ ها نشست. اینجا بود که فهمیدم حضرت هرگز لحظه ای از خادمین و نوکران خود غافل نیست.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه