- مقدمه 1
- تقدیم به 1
- متن اعتراف «نظّام» درباره حضرت محسن(صلوات الله علیه) 4
- کلام حق تعالی در ستایش محسن(صلوات الله علیه) 7
- «محسن» از نامهای خداوند متعال است 8
- چه کسی نام محسن(صلوات الله علیه) را برگزید ؟ 8
- حضرت محسن از ما اهل بیت است ، نه از دیگری 9
- محسن (ص) اولین مقتولین است که در قیامت در باره ی قاتلانش حکم می شود 10
- محسن (صلوات الله علیه) یکی از مصادیق سِرِّ مُستَودِع می باشد 11
- غصب آشکار حق مسلّم فاطمه(صلوات الله علیهما) در ایام شهادت محسن 15
- اراده ی قطعی بر آتش زدن خانه یا تهدید به آن با قسم جلاله 15
- آتش زدن در خانه 18
- هجوم به خانه حضرت زهرا(صلوات الله علیها) 19
- آنچه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روایت شده است 24
- آنچه از حضرت علی (صلوات الله علیه) روایت شده است 25
- آنچه فاطمه (صلوات الله علیها) فرموده است 26
- برخی از مقدمات شهادت محسن در جمع عظیمی از کلام بزرگان علما 28
- خبر دادن خداوند در معراج به شهادت محسن (صلوات الله علیها) 33
- اِخبار پیغمبر (صلی الله علیه و آله) به شهادت محسن (صلوات الله علیه) 33
- شهادت محسن (ص) در وصیت مادرش فاطمه (صلوات الله علیها) 34
- شهادت محسن (صلوات الله علیه) به نقل از دومی 35
- محل دفن محسن (صلوات الله علیه) 37
- چگونگی آوردن محسن (صلوات الله علیه) در رجعت 38
- فاطمه(صلوات الله علیها) در رجعت خون خواه محسن(ص) است 39
- محسن (صلوات الله علیه) از خداوند متعال یاری می خواهد 39
- لعن قاتلان محسن(صلوات الله علیه) ، توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله) 41
- احوال قاتلین محسن (صلوات الله علیه) در قیامت 42
« اگر آتش بدون شعله معنایی ندارد ، انسان نیز بدون وجدان قابلیت انسان بودن ندارد.»
بغض راه گلویم را سد کرده ؛ این بیهوده نیست چرا که دل یاد آور آن خاطره ی شوم است و تو می دانی که همه چیز از یاد رفتنی است حتی ماندگارترین خاطرات ، ولی این خاطره نه ، هرگز از یاد نمی رود.
... بوی ثانیه های سنگین به مشام می رسید و قلب زمین در زیر پایش می تپید و تن سرد و سخت آهنی اش روی زمین سنگینی می کرد . گامهای داغش را چنان در کوچه های یخ زده از عاطفه کوبید که حرارت آن تا دور دستهای شهر را فرا گرفت. باد فریادش را زوزه می کشید و طنین صدایش با تنهایی خانه گره می خورد و در هم می پیچید. با دهانی آتشفشانی فرو رفته در مردار آز و ابتذال ، فریبنده تر از شیطان نخستین ، بی خداتر از فرعون و آتش افروز تر از نمرود ، دندان های خشم به هم سائید و دهان وقاحت گشود ...
انگار چشم روزگار بر یک طرح شوم می لغزید . خدایا آدم برای سقوط چه شتابی دارد ؟ ! ! !
انگار آن هنگام وجدان او را نه که وجدان شهر را سیل با خود برده بود ! شهر سوگواران ... نه آشفته کرده موی ، نه شیون کنند به کوی ،
نه ناخن کشند به روی ، نه فریاد نه هوار ، نه نه هیچکدام ... !
آری ، بر آسمان رنگ شرم زده اند و بر دلها نقش سنگ ، آن بیگانه با خدا زهر کینه و نفرت در کلامش ریخت و با یاس به داس سخن گفت . اما نمی دانست که ، تیغِ فریاد برنده نیست...
چه گویم ؟ ! اما بعد از اندکی لهیب سرخ آتش و جویی از اندوه مذاب ... و بانگ مرتعش مادر به ماتم فرزند خویش و دست صنوبر به استغاثه بلند که ای نامردمان ! من سزاوار این جفا نیستم ...
« احساس سوختن به تماشا نمی شود
آتش بگیر تا که ببینی چه می کشم »