مسافر دریا صفحه 2

صفحه 2

« اگر آتش بدون شعله معنایی ندارد ، انسان نیز بدون وجدان قابلیت انسان بودن ندارد.»

بغض راه گلویم را سد کرده ؛ این بیهوده نیست چرا که دل یاد آور آن خاطره ی شوم است و تو می دانی که همه چیز از یاد رفتنی است حتی ماندگارترین خاطرات ، ولی این خاطره نه ، هرگز از یاد نمی رود.

... بوی ثانیه های سنگین به مشام می رسید و قلب زمین در زیر پایش می تپید و تن سرد و سخت آهنی اش روی زمین سنگینی می کرد . گامهای داغش را چنان در کوچه های یخ زده از عاطفه کوبید که حرارت آن تا دور دستهای شهر را فرا گرفت. باد فریادش را زوزه می کشید و طنین صدایش با تنهایی خانه گره می خورد و در هم می پیچید. با دهانی آتشفشانی فرو رفته در مردار آز و ابتذال ، فریبنده تر از شیطان نخستین ، بی خداتر از فرعون و آتش افروز تر از نمرود ، دندان های خشم به هم سائید و دهان وقاحت گشود ...

انگار چشم روزگار بر یک طرح شوم می لغزید . خدایا آدم برای سقوط چه شتابی دارد ؟ ! ! !

انگار آن هنگام وجدان او را نه که وجدان شهر را سیل با خود برده بود ! شهر سوگواران ... نه آشفته کرده موی ، نه شیون کنند به کوی ،

نه ناخن کشند به روی ، نه فریاد نه هوار ، نه نه هیچکدام ... !

آری ، بر آسمان رنگ شرم زده اند و بر دلها نقش سنگ ، آن بیگانه با خدا زهر کینه و نفرت در کلامش ریخت و با یاس به داس سخن گفت . اما نمی دانست که ، تیغِ فریاد برنده نیست...

چه گویم ؟ ! اما بعد از اندکی لهیب سرخ آتش و جویی از اندوه مذاب ... و بانگ مرتعش مادر به ماتم فرزند خویش و دست صنوبر به استغاثه بلند که ای نامردمان ! من سزاوار این جفا نیستم ...

« احساس سوختن به تماشا نمی شود

آتش بگیر تا که ببینی چه می کشم »

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه