مسافر دریا صفحه 3

صفحه 3

آن نوزادی که آهسته بال می کشید ، نرم و سبک ، او که بجز یک روح معصوم و یک دل مظلوم هیچ نداشت ، او که به مهمانی دنیا می آمد ولی افسوس که سرود زندگانی اش را در آتش و خون سرود و غریو زندگی اش را در قالب سکوت ؛ و او که مسافر کوچک دریای علی و فاطمه (سلام الله علیهما) بود با مادر اینچنین گفت که : مادر جان ! با تو می مانم و با تو به ساحل شهادت می نشینم ... .

باید شمع این خاطره را بر زبان آورد یکه و تنها ، تمام شب بر زبان آتش و بر لبش فریاد !

چه تلخ است این خشونت تقدّس یافته ! ! باید به آن طایفه پشت کرد که پیمان به قتل آفتاب بستند و دل خورشید را شکستند. آنها که در مه غلیظی از نسیان

دست و پا زدند و در دام تزویر فلک افتادند و به تقدیس معصیت نشستند و از راه مددکاری بر نخاستند .

و اما در این غریبستان دنیا ، این عقده ی هزار ساله و این حدیث غربت را باید فرزند عزیزیش روایت کند و من چشم به راهی دارم که آن سفر کرده از آن باز خواهد گشت و جهان گام عدالت او را شماره می کند ... .

یا صاحب العصر ! چقدر بی تو نشستن در این سکوت و ستوه ؟

همین روزهای پژمرده ی نیامدنت

درتنهایی پائیزم

ما که از نسل دلهای شکسته ایم

آمدن تو را به مناجات نشسته ایم

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه