کرامات العباسیه علیه السلام معجزات ابالفضل العباس علیه السلام بعد از شهادت صفحه 81

صفحه 81

من نگویم که شیعیان یکسر

بر تو دارند التجا عباس

ای که خواهی علاج هر مشکل

رخ متاب از در ابوفاضل (64)

دزدان قافله

(مرحوم آقا میرزا حسن یزدی ) رحمه الله علیه از مرحوم پدرش نقل کرد:

یک سالی از یزد با اموال زیادی به همراه کاروان بزرگی به (کربلا) مشرف شدیم ، قریب به نیمه های شب به یک سِری از دزدان و سارقان و طریق القطّاع برخورد کردیم ، من سکّه های طلای زیادی داشتم که فوراً آنها را توی قنداقه کودک که همین (میرزا حسن ) باشد، گذاشتم و او را به مادرش دادم در این هنگام دزدان ریختند و همه را غارت کردند، (فریاد استغاثه زوار کربلا بلند شد که دل هر بیننده ای را می سوزانید و گریانش می کرد.

مردم صدا زدند: یا ابوالفضل یا قمربنی هاشم یا حضرت عباس یا باب الحوائج بفریادمان برس و گریه می کردند.

ناگهان در آن موقع شب متوجه شدیم ، سواری با اسب از دامنه کوهی که در نزدیکی ما بود. سرازیر شد، جمال دل ربایش زیر نقاب بود ولی نور صورت انورش از زیر نقاب همه جا را منور و روشن کرده بود، شمشیرش مانند ذوالفقار پدرش (امیرالمؤ منین (ع )) بود.

فریادی مانند صدای رعد و برق ، تمام صحرا را پر کرد

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه