داستانهایی از علاقه مندان و شیفتگان علم صفحه 11

صفحه 11

این خواب دلالت دارد که من شهید بعد از شهید اوّل خواهم بود.

کرامات زیاد و ارزنده ای از آن بزرگوار سر زده که مقام را گنجایش درج آنها نیست .

در روضات الجنات نوشته که آن بزرگوار در سفرش از دمشق به صمر، به منزله رمله که در آن جا مسجدی بود که در آن قبور بعضی از انبیاء بود رسید پس به قصد زیارت تشریف برد چون شب بود و در مسجد قفل بود، شیخ دست خود را بقفل گذاشت و کشید، قفل باز شد.

پس وارد شد و مشغول دعا و نماز گشت آن چنانکه قافله حرکت کرد و رفت و شیخ همچنان آن مکان مقدس را غنیمت شمرده به عبادت پروردگار عالم مشغول بود.

پس از مدّتی بلند شده به شهر آمد متوجه شد که قافله رفته واو جای مانده است ، پس متحیر و سرگردان مانده بود که چه کار کند ناچار شروع کرد به راه رفتن ، با آنکه قدرت راه رفتن هم نداشت مقداری که راه رفت سخت خسته شد، پس در این هنگامی که زیاد ناراحت بود. ناگهان دید مردی که سوار بر استری بود از راه رسید به شیخ گفت : بیا با من سوار شو، شیخ سوار شد او مثل برق حرکت کرد، چندان نکشید که به قافله رسید شیخ را پیاده کرد و گفت : برو به همراهانت برس . شیخ می گوید: من هر چه نگاه کردم که دوباره او را

ببینم ممکنم نشد.(10)

خواجه عبداللّه انصاری

از خواجه عبداللّه انصاری نقل است که او گفته است : آنچه من کشیده ام در طلب حدیث مصطفی 9 هرگز احدی نکشیده است .

یک منزل از نیشابور تا ذرباد باران می آمد در حال رکوع راه می رفتم و جزوه های حدیث را در زیر شکم نهاده بودم .

وگفته است که شب در پای چراغ حدیث می نوشتم و فراغت نان خوردن نداشتم مادرم نان ، پاره و لقمه می کرد و در دهان من می نهاد.(11)

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه