داستانهایی از علاقه مندان و شیفتگان علم صفحه 13

صفحه 13

گرفت و او به معالجه و مداوا و سپس به طب کشیده شد.

می گویند: او برای آنکه درد چشم خود را درمان کند نزد کحال (چشم پزشک ) رفت . کحال برای درمان او پانصد دینار از او درخواست کردو او ناچار شد که بپردازد، سپس با خود گفت : (کیمیای واقعی علم طب است نه آن که تو بدان مشغولی و پس از آن از علم کیمیا دوری جستو به علم طلب پرداخت .(15)

کوشش امیر کبیر در تحصیل علم

گویند که : امیر کبیر در کودکی (هنگامی که ) ناهار اولاد قائم مقام (فراهانی ) را می آورد، در حجره معلمشان ایستاده برای بردن ظروف ، آنچه معلم به آنها می آموخت او هم فرا می گرفت ، تا روزی قائم مقام به آزمایش پسرانش آمده بود هر چه از آنها پرسید ندانستند و امیر جواب داد. قائم مقام از وی پرسید: تقی ، تو کجا درس خوانده ای ؟ عرض نمود: روزها که غذای آقازاده ها را می آوردم ، ایستاده گوش می کردم . قائم مقام انعامی به او داد. نگرفت و گریه کرد. بدو گفت : چرا گریه می کنی چه می خواهی ؟ عرض کرد: به معلم امر بفرمائید درسی را که به آقازاده ها می دهد به من هم بیاموزد قائم مقام دلش به حال او سوخت به معلم فرمود تا به او نیز بیاموزد.

نامه ای که سالها بعد قائم مقام به برادرزاده اش میرزا اسحاق نوشت حد مراقبت او را در تعلیم کربلایی تقی آن روز و امیرکبیر سالهای بعد می رساند، در حقیقت کربلایی تقی (امیر کبیر) را (مثال کامل شاگردی درسخوان

) آورده ، به پسران خود و برادرزاده اش سرکوفت می زد. بخشی از این نامه چنین است :

دیروز از کربلایی تقی کاغذی رسید موجب حیرت حاضران گردید همه تحسین کردند و آفرین گفتند. الحق (یکاد زیتها یضی ء) در حق قوه مدرکه اش صادق است یکی از آن میان سر بیرون آورده تحسینات او را به شاءن شما وارد کرد که در واقع ریشخندی به من بود گفت :

درخت گردکان با این درشتی

درخت خربزه اللّه اکبر

نوکر این طور چیز بنویسد آقا جای خود دارد...

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه