داستانهایی از علاقه مندان و شیفتگان علم صفحه 15

صفحه 15

شیخ یوسف بحرانی آورده که شیخ سلیمان بن صالح بن احمد بحرانی عموی جد من است او فاضل و فقیه و محدث بود و در کنار برادر خود شیخ احمد که پدر جد من بود پرورش یافت .

او در ایام اشتغال به تحصیل و تدریس و ملازمت علم مشغول به امر تجارت بود و دارای صفت بخشش و سخاوت بود و در قریه خود در مسجدی که معروف به (مسجد القدم ) است امامت جمعه و جماعت داشت .

حکایت کرده اند که : هرگاه وقت غوص می رسید و کشتیهای اهل قریه از غوص می آمدند، شیخ سلیمان بن صالح می رفت و جمیع آنچه غواصان از انواع (لؤ

لؤ ) و (اقمشه ) می آوردند می خرید و تاجران بلاد (بحرین ) همه از برای خریدن (لؤ لؤ ) به خانه شیخ می آمدند؛ زیرا که اهل قریه غیر از شیخ به کس دیگر جنس نمی فروختند و او به تجار به نفع می فروخت و میان ایشان تقسیم می فرمود.

روزی شخصی از اهل قریه لؤ لؤ ئی بزرگ به قیمتی اندک به دست او فروخت ناگاه به اصلاح آن امر نمود بسیار خوب برآمد و به قیمت بیشتر فروخته شد پس چون شخص آمد شیخ کیفیت حال او را بیان فرمود و گفت : من از این قیمت راءس مال خود را می گیرم و باقی از توست آن شخص قبول نکرد و گفت : اکنون آن همه مال توست ؛ زیرا که من او را به تو فروختم اگر فاسد ظاهر می شد نقصان بر تو بود پس زیادت هم از برای توست .

شیخ راضی نشد تا آن که دیگران چنین قرار دادند که بعضی از آن زیادت را شیخ بگیرد و بعضی را به آن شخص بدهد، شیخ در سال هزار و هشتاد و پنج در کربلا مدفون گردید.(18)

شیخ محمد حسین اصفهانی

مدرسی چهاردهی ، در مورد تقیّد مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی (معروف به کمپانی ) نسبت به حضور در درس ، در کتاب تاریخ روابط ایران و عراق ص 136 می نویسد: خدا رحمت کند استاد علامه ما را که حکایت کرد: در این مدت دوازده سال ، دو مرتبه به درس استاد خود نرفت ، یکی : آنکه گمان کرد محقق خراسانی به درس نخواهد آمد، قضا را به حوزه

درس آمد و درس گفت .

مرتبه دوم : ناگهان باران شدیدی در نجف آمد که در شب تاریک راه عبور و مرور تقریباً بسته شده بود گمان کرد که آخوند خراسانی به درس نخواهد آمد، از قضا استاد به درس رفته بود.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه