داستانهایی از علاقه مندان و شیفتگان علم صفحه 29

صفحه 29

ایشان فرمودند: نه ، ما نباید از کارهای علمی و درسی خود کم کنیم ما باید کار آخوندی خود را کاملا انجام دهیم و این همان بحثهای فقه ایشان بود که چاپ شده است .(39)

علاقه شدید میرزای شیرازی به علم

آیت اللّه آقای حاج سید رضی شیرازی فرمودند: میرزا حالش خیلی بد بود معلوم نبود در حال اغماست یا حادثه ای پیش آمده است ؟ از مرحوم آقا میرزا علی (فرزند میرزا) پرسیدند: از کجا معلوم که او در حال اغما است ؟ وی چاره ای اندیشیده و گفت : یک مسئله فقهی عنوان کنید اگر او در حال اغما نباشد جواب می دهد لذا از هم می پرسند: آیا خوردن سوخته های نان جایز است یا نه ؟

میرزا جواب می دهد: به نظر می رسد چون از خبائث است خوردنش جایز نباشد.(40)

مرحوم میرزا علاوه بر عنایت کامل به آموزش و پیشرفت شاگردانش توجه آنها را به مسائل عرفی جامعه و معاشرت و برخورد شایسته با مردم جلب می کرد و خصوصیات اجتماعی و عرفی لازم را برای یک دانشمند مذهبی در کنار تخصصهای علمی بیان می کرد و این خصوصیات را در شخصیت شاگردانش بوجود آورده و پرورش می داد.(41)

داستان تحصیل مرحوم حاج آخوند

مرحوم راشد می گوید: ولادت پدرم (مرحوم حاج شیخ عباس معروف به حاج آخوند) در سال 1288 قمری 1251 هجری شمسی بود و چون به سن شش یا هفت سال می رسد پدرش او را نخست به مکتب ده و سپس برای ادامه تحصیل به شهر تربت می فرستد در تربت مقدمات صرف و نحو را به دقت تمام فرا می گیرد. پس از طی دوره مقدمات و به تحصیل سطح فقه و اصول می پردازد در این زمان که بالغ و رشید گشته بود چون پدرش در کار زراعت احتیاج به کمک داشته و هم دلش می خواسته برای او زن بگیرد

از او می خواهد که به ده برگردد و زن بگیرد به طوری که از گفته های پدرم مستفاد می گشت شوق تحصیل علم به حدی بروی غلبه داشته نه مخالف امر پدر و نه مخالفت امر الهی را روا می داشته و نه حاضر بوده که ازدواج کند و نه به ده باز گردد و دراین باره با یکی از علمای تربت مشورت بلکه اجازه ندهد اگر بدون اذن پدر ادامه تحصیل بدهد خلاف شرع کرده است ؟

آن آقا گفته اگر آن جوان شما باشید خلاف شرع نیست بلکه واجب است که این کار را بکند. همین که از جهت شرعی مسئله مطمئن می گردد تصمیم می گیرد که برای ادامه تحصیل به مشهد برود و از پدرش هیچگونه کمک نخواهد و با آنکه در آن زمان در مشهد علمائی بودند و مدرسه ها و موقوفه هائی برای طلاب علوم دینی بوده و اگر می خواست هر یک از علمای تربت حاضر بوده اند برایش به علمای مشهد توصیه کنند او ابداً این فکر را نکرده بود که نزد عالمی برود وتوصیه بگیرد یا کمک بخواهد بلکه تصمیم می گیرد و به مشهد می رود.

او شبها درس می خواند و روزها به کارگری می رفت تا آنکه می گفت : روزی در حرم مشغول زیارت بودم دیدم دستی از پشت به شانه ام خورد برگشتم دیدم پدرم می باشد که برای بردن من آمده است خیلی دقت کردم چون پیرمرد تنها بود و دستیاری نداشت و فرزند پسر تنها من بودم این بود که باهمه آن شوق تحصیل که داشتم همراه پدرم بازگشتم .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه