داستانهایی از فقرایی که عالم شدند صفحه 2

صفحه 2

علی میرخلف زاده

میرزا مهدی نراقی

(حاج میرزا مهدی نراقی) صاحب (معراج السّعاده) وکتب دیگر در ایّام تحصیل بی نهایت فقیر و تهی دست بود به حدّیکه برای مطالعه قادر به تهیّه چراغ روشنائی نبود و میرفت از چراغهائی که در جاهای دیگر مدرسه بود استفاده میکرد و هیچ کس از حال او با خبر نبود .

با این سختی و تنگی معاش در تحصیل علوم بقدری جدّی و کوشا بود که هر چه از موطنش به او نامه میرسید سرنامه را باز نمیکرد ونمی خواند و از ترس اینکه مبادا حرفی و مطلبی نوشته باشند که باعث تفرقه حواس ومانع از درس باشد همه نامه ها را به طور در بسته در زیر فرش می گذاشت .

پدر او بنام (ابوذر) از عاملین حکّام وپاکان بوده تصادفاً او را کشتند ، خبر قتل پدرش را به او نوشتند ، آن مرحوم طبق معمول نامه را نخوانده به زیر فرش گذاشت ، چون بستگان

او از او ماءیوس شدند ، کاغذ به استادش نوشتند که واقعه را به او خبر بدهند و او را برای اصلاح ترکه و ورثه پدرش بفرستند به قریه نراق . چون مرحوم نراقی به درس حاضر شد ، استاد را گرفته خاطر دید .

عرض کرد : چرا مهموم وغصّه دار هستید؟

استاد جواب داد : شما باید به نراق بروید . عرض کرد : برای چه ؟ گفت : پدرت مریض است .

مرحوم نراقی گفت : خداوند او را حفظ می فرماید ، شما درس را شروع کنید . استاد به کشته شدن پدر او تصریح کرد وامر کرد که حتماً باید به نراق حرکت نماید پس آن مرحوم به نراق رفت و فقط سه روز در آنجا بود ودوباره برگشت و به این ترتیب تحصیل کرد تا رسید بآن پایه از علم و فضل خارج از وصف (1) .

آقا حسین خوانساری

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه