داستانهائی از زندگی علماء صفحه 103

صفحه 103

موقع نماز صبح بود که وارد صحن مطهّر رضوی شدیم . وقتی در حیاط نگاهم به گنبد طلایی حضرت افتاد سلام دادم . معمولاً تا زائری وارد حیاط صحن می شود و چشمش به گنبد آقا می افتد ، حاجت یا حوائجش را به یاد می آورد .

مدّتی بود زیر گلوی حقیر ، غدّه ای بوجود آمده بود . به جهت انجام معالجه و مداوا به نزد طبیبی حاذق و متخصّص رفته بودم . او گفته بود : باید در بیمارستان تحت عمل جرّاحی قرار بگیری .

این غدّه

بگونه ای رشد کرده بود که به محض حرکت سر وگردن ، درد نسبتاً شدیدی احساس می نمودم و خلاصه مرا اذیّت می کرد .

ضمن نگاه کردن به گنبد آقا و عرض ارادت و تعظیم ، حاجتم را بیاد آوردم .

وارد حرم مطهّر شدم . پس ازاقامه نماز صبح و تعقیبات وقرائت زیارتنامه و توسّل از حرم خارج شدم . بعد از آن حال وصفای معنوی به غدّه فوق و درد آن توجّهی نداشتم و کلاًّ آنرا از یاد برده بودم .

وارد منزل محلّ اقامت خودمان شدیم . بواسطه مسافرت وخستگی راه ساعاتی استراحت نمودم . حوالی ظهر بود که به قصد زیارت مجدّد و اقامه نماز ظهر و عصر آماده رفتن شدیم .

به حیاط صحن مطهّر . این بار تا نگاهم به گنبد زیبا ونورانی آقا افتاد حاجتم بیادم آمد . دستی زیر گلو و در همان نقطه ای که آن غدّه بوجود آمده بود کشیدم امّا این بار با کمال تعجّب و شگفتی متوجّه شدم اثری از آن غدّه نیست . حتّی با حرکت سر و گردن نیز هیچ دردی احساس نمی کردم !

آری ! من با عنایت آقا امام هشتم علیه السلام حاجت روا شده و شفا یافتم ! ( 94 )

تمدید قبض روح آیه اللّه حائری

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه