داستانهائی از زندگی علماء صفحه 27

صفحه 27

گذشت زمان را هم فراموش می کردند .

یک بار مدیر کتابخانه هنگام عصر از کتابخانه بیرون می آید و درِ کتابخانه را قفل می زند . غافل از اینکه علاّمه امینی داخل کتابخانه است .

آن روز سپری می شود . روز بعد او وقتی به کتابخانه می آید می بیند علاّمه در حال مطالعه هست .

به ایشان می گوید : شما کِی آمده اید ؟

علاّمه پاسخ می دهد : از دیروز که من را در این کتابخانه زندانی کردی تا الا ن در اینجا به سر می برم ! ( 20 )

یک کار خیر

در اوائل سال پنجاه و نه قبل از آنکه امام خمینی ( رض ) به جماران بروند منزلشان در محله دربند بود .

یک شب حجّه الاسلام حاج سیّد احمد خمینی ( ره ) تنهایی با یک اتومبیل ( چروکی چیف ) به منزل ما آمدند . وقت برگشتن من نگران ایشان بودم و تاءکید کردم به محض رسیدن به من زنگ بزنند .

بر حسب فاصله و مسیر منزل ما و ایشان ، زمان را محاسبه کردم و دیدم حدود نه دقیقه بیشتر شد . خیلی نگران شدم و مرتّب قدم می زدم . وقتی تلفن به صدا درآمد گوشی را برداشتم و بدون مقدّمه پرسیدم :

چرا دیر کردی ؟

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه