داستانهائی از زندگی علماء صفحه 68

صفحه 68

در این میان از ناحیه دور ناگهان صدای شتری که می خواهند او را داغ کنند بلند شد و صیحه می کشید و ناله می کرد . بطوری که گویی تمام زمین وادی السّلام از صدای نعره او متزلزل و مرتعش بود .

من با سرعت برای استخلاص آن شتر به آن سمت رفتم .

چون نزدیک شدم دیدم شتر نیست بلکه جنازه ای را برای دفن آورده اند و این نعره از این جنازه بلند است و آن افرادی که متصدّی دفن او بودند ابداً اطّلاعی نداشته و با کمال خونسردی و آرامش مشغول کار خود بودند .

مسلّماً این جنازه متعلّق به مرد ظالمی بوده که در اوّلین وهله از ارتحال به چنین عقوبتی دچار

شده است . یعنی قبل از دفن و عذاب قبر از دیدن صور برزخیّه وحشتناک گردیده و فریاد برآورده است . ( 59 )

جنازه حاکم ستمگر

آیه اللّه حاج میرزا جواد آقای انصاری همدانی ( اعلی اللّه تعالی مقامه الشریف ) نقل می فرمود :

من در یکی از خیابانهای همدان عبور می کردم . دیدم جنازه ای را عدّه ای بر دوش گرفته و به سوی قبرستان می برند .

ولی از جنبه ملکوتیّه او را به سمت یک تاریکی مبهم و عمیقی می بردند و روح مثالی این مرد متوفّی در بالای جنازه می رفت و پیوسته می خواست فریاد کند که :

ای خدا ! مرا نجات بده . مرا اینجا نبرید !

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه