داستانهائی از زندگی علماء صفحه 99

صفحه 99

مهدی شگفت زده شد . آنگاه به من نگاهی کرد وگفت : بیا کیسه را بگیر . من کیسه را از دست شیخ گرفتم ، به بازار رفتم برای مهمانان ، غذا و میوه خریداری کردم . مهمانان وقتی طعامها را دیدند گفتند : تو که سر شب ما را ناامید کردی . اکنون می بینیم غذای ما از هز شب بهتر و بیشتر است . داستان شیخ و مردی که کیسه اهدایی را داده بود را برای آنها بازگو نمودم . در میان کیسه سیصد اشرفی بود . ( 89 )

به یاد آتش جهنّم

در حالات حضرت آیه اللّه مرحوم علاّمه حاج شیخ مهدی مازندرانی ( قدّس سرّه الشّریف ) آمده است : آن عالم بزرگوار گاهی که در خودشان احساس غفلت می نمودند همراه با پسر و خادمش به خارج از محیط شهر و در بیابان می رفته است .

مرحوم مازندرانی به این دو نفر می گفته است : آیا اجراء دستور من لازم است یا خیر ؟ آنها جواب می دادند : بلی ، البته که لازم است .

آنگاه آن مرحوم می گفت : من مقداری هیزم جمع آوری می کنم . شما هم نیز مقداری هیزم جمع کنید . آنگاه علاّمه مازندارنی هیزمها را آتش زد . در همان وقت که شعله های آتش هیزم برافروخته ای می شد دستوری داد : مرا به سوی آتش ببرید . پسر و خادم ،

مرحوم مازندارنی را کشان کشان به نزدیکی آتش می بردند .

معظم له به آن دو می فرمود : در این حال به من بگویید :

ای پیرمرد گناهکار ! خیال کن روز قیامت برپاشده است وعجیب تر از همه آنکه آن عالم ربّانی دستور می داد : باتوسری من را به سوی آتش ببرید بلکه سوزش آتش مرا بیدار کند ! ! ! ( 90 )

عنایت سیّدالشهدا علیه السّلام

مرحوم آیت اللّه شیخ جعفر شوشتری رحمه الله علیه می گوید :

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه