داستانهایی از مقامات مردان خدا صفحه 16

صفحه 16

طلاب حرکت کردند من هم حرکت کردم خواستم از اطاق خارج شوم اشاره فرمود که شما بنشینید . من نشستم وقتی همه رفتند واطاق خلوت شد فرمود : همانجا که نشسته ای زیر فرش مقداری پول هست آن را بردار برو حمّام غسل کن واز این بعد با حال جنابت در چنین مجلسی حاضر مشو . ( 22 )

( 23 ) ( صدای برخیز ! )

مرحوم سید ( محمد علی قاضی طباطبائی ) درباره عبادت وتهجد مرحوم شیخ ( محمد حسین آل کاشف الغطاء ) می نویسد :

( شیخ ما ، محقق متتبع تهرانی در مقدمه ای که با خط خود بر کتاب ( صحائف الابرار )

نوشته چنین آورده است : بخوبی تا کنون به یادم مانده که شیخ محمد حسین آل کاشف الغطا به شیخ ما ( علامه نوری ) قدس نفسه اظهار داشت : خواب بر من غلبه می کند و بعضی شبها برای نافله شب برنمی خیزم . شیخ نوری با عتاب به او گفت : چرا ؟ چرا ؟ برخیز ! برخیز !

سالها از این قضیه گذشت وشیخ نوری وفات کرد ، پس از سالها روزی با شیخ محمد حسین نشسته خاطرات خوش گذشته را بازگو می کردیم ، شیخ محمد حسین گفت : هر شب پیش از سحر صدای شیخمان مرحوم نوری ( برخیز ! برخیز ! ) در گوشم می پیچد و مرا برای اداء نماز شب بیدار می کند ( 23 ) . )

( 24 ) ( شرط سید )

نقل شده ( ناقل آقای صدر اراکی ) از مرحوم ( حاج شیخ عبدالکریم حائری ) علیه الرحمه که فرمود :

زمانی که من در اراک بودم برای چند نفر درس می گفتم در میان شاگردها سیدی بود که می دانستم درس را خوب درک نموده و درست می فهمد من از او خوشم آمد و دوست داشتم که او را یک روز نهار دعوت کنم تا آن که روزی به او گفتم که شما یک روز برای صرف نهار به منزل ما تشریف بیاورید .

گفت : قبول می کنم با این شرط که چیزی به غذای معمولی همه روزه خودتان اضافه نکنید من هم قبول کردم ، وقرار شد روز جمعه بیاید وتا چند روزی به روز جمعه مانده بود ، اتفاقاً من یادم رفته بود و فراموش کردم دعوت

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه