داستانهایی از مقامات مردان خدا صفحه 18

صفحه 18

زمانی که به خواندن رسائل مرحوم ( شیخ مرتضی انصاری ) اشتغال داشتم در یک مطلبی که نسبتاً مشکل بود هر چه مطالعه وفکر کردم نتوانستم حلش کنم در همان حال به خواب رفتم .

در عالم رؤ یا مرحوم آیت الله العظمی ( آقای بروجردی ) را دیدم که در صحن مدرسه فیضیه وضو می گرفتند جلو رفته تقاضا کردم که این عبارت را برایم معنی کنند با توجه به اینکه من هنوز به خدمت ایشان نرسیده بودم ولی اوصاف وفضائلشان را از بزرگان حوزه شنیده بودم .

پس آقا از روی عبارت کتاب مطلب را برای من توضیح دادند که کاملاً مطلب برای من روشن شد و چون بیدار شدم فرمایش آن بزرگوار را یادداشت کردم تا اینکه پس از چند سال آیت الله بروجردی به قم تشریف آوردند و چون به خدمت ایشان رسیدم دیدم همان آقائی است که در خواب دیده بودم عجیب تر آنکه ایشان در خارج درس اصولی مبحث قطع که در مسجد بالای سر ( حضرت معصومه ) علیها السلام می فرمودند :

عبارت شیخ را همان طوری که در عالم رؤ یا به من فرموده بودند بیان کردند

. ( 26 )

( 27 ) ( ککها بروند )

علامه ( حاج شیخ عبدالحسین لاهیجی ) برایم نقل کرد :

در حدود سال 1370 نامبرده یک شب تابستان با عده ای از ارادتمندان آن جناب در منزل ما بودند ، آن شب در اتاق کک زیاد بود ، بحدی که همه را ناراحت می کرد ، یکی از دوستان ککی را با دست کشت ، مرحوم الهیان متغیر شد وفرمود : چرا این حیوان را می کشید ؟ بگوئید برود . لحظاتی نگذشت که تمام ککها از اتاق خارج گشتند ومدتها در آن اتاق دیگر کک مشاهده نشد . ( 27 )

( 28 ) ( نمای حلی )

مرحوم ( علامه حلی ) حکایت کرده است :

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه