داستانهایی از مقامات مردان خدا صفحه 19

صفحه 19

در شهر حله امیری بود که روزی به عزم شکار به صحرا رفت ، پرنده ای را در بالای قبّه مشهد الشمس دید وباز شکاری خود را رها کرد که آن پرنده را شکار کند ، باز شکاری آن پرنده را تعقیب کرد ، پرنده در حین فرار خود را به خانه مرحوم ( ابن نمای حلی ) ( جعفر بن محمد ) صاحب ( مثیر الاحزان ) معروف به مقتل ابن نما انداخت ، وچون باز شکاری به آن خانه رسید و خواست آن پرنده را شکار کند پاها و بالهایش از کار افتاد و نتوانست آن حیوان را که به خانه آن عالم بزرگوار پناهنده شده بود دست یابد .

این خبر را به امیر حله رسانیدند امیر پس از مشاهده چنین کرامتی از آن بزرگوار ، از بلندی منزلت ومقام او آگاهی یافت وشروع به عمارت وساختمان آن مشهد شریف کرد . ( 28 )

( 29 ) ( شیری در بالای خانه )

( فاضل عراقی ) در ( دارالسلام ) از عالم جلیل القدر ( شیخ طه نجف ) از یکی از همسایه های خود که در محله خویش از محله های نجف سکونت داشت نقل کرده گفت :

روزی شخصی از آشنایان نزد من آمد و از سختی روزگار وتنگی معاش سخن گفت و گفت : اگر با من همراهی کنی در این باب فکری نموده ام ، گفتم : بگو ، تا اگر صلاحی باشد تو را یاری کنم .

گفت : در این روزها پول زیادی نزد ( شیخ مرتضی انصاری ) آورده اند می خواهم شبانه به خانه او رفته

وآنها را آورده با هم قسمت کنیم من او را از این کار منع کردم او قبول نکرد ، بالاخره با اصرار زیاد مرا با خود برد به این شرط که من در بیرون خانه بایستم واو برود و بیاورد ومن مباشر کاری نباشم ، چون پاسی از شب گذشت به سراغ من آمد و به جانب منزل شیخ روانه شدیم و با تدبیری وارد دهلیز خانه شدیم ، ولی من دیگر نرفتم او از پله های بیرونی بالا رفت تا از پشت بام به بام اندرونی درآید و از آنجا داخل خانه شود .

مدتی نگذشته بود که با حالتی پریشان و شگفت آور نزد من آمد وگفت : چیزی را مشاهده کردم که تا خودت نبینی تصدیق من نمی کنی ، گفتم مگر چه دیده ای ؟ گفت : چون از پله ها بالا رفتم دیدم شیری مهیب بر کنار بام اندرونی ایستاده است ، قدری تاءمل کردم تا بلکه علاجی پیدا کنم ممکن نشد ناچار برگشتم .

من پیش خود فکر کردم که این مرد از این عمل پشیمان شده این عذر را می آورد به او گفتم : شاید ترس به تو چنین وانمود کرده خیالاتی شده ای گفت : خود از پله ها بالا برو تا ببینی ، من بالا رفتم نزدیک به بام اندرونی شیر عجیبی دیدم که نعره کشید و به سوی پشت بام بیرونی شد چون این را دیدم به کرامات آن مرد بزرگ حمل کردیم نادم وپشیمان برگشتیم . ( 29 )

( 30 ) ( پذیرائی شیخ انصاری )

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه