داستانهایی از مقامات مردان خدا صفحه 2

صفحه 2

یکی از اوقاتی که آقا نورالدین به تکیه در بیرون شهر رفته بودند ، تجار گفتند ، برویم پیشش من هم جزء آنان بودم ، رفتیم دور تا دور اطاق تجّار نشسته بودند ، نزدیک ظهر شد ومنجر گشت که آقا نور الدین نهار بیاورد . نهاری که تهیه کرده بودند ، یک قابلمه دونفری بود که اندازه خودش وآقا سید باقر وشاید هم یک نفر دیگر .

جمعیت دورتادور اطاق نشسته بودند . به خدمتکارش گفت : نهار بیاور . او خنده ای کرد وفهماند که قابلمه ما کفایت اینان را نمی کند . ( خودش بلند شد ورفت سر قابلمه ، وگفت : تو بشقاب بیاور ، وهی بشقاب آوردند ، هی پر کرد ، دورتادور به همه داد .

از این غذای کم به همه داد چه برکتی پیدا کرده بود ! ) ( 1 )

( 2 ) ( فوت مؤ من )

حضرت آیه الله العظمی ( اراکی ) از مرحوم عالم ربانی ( آقا نور الدین عراقی ) نقل فرمود :

( آقا سید محمد ملکی نژاد ) که عمه زاده مرحوم ( آقای فرید عراقی ) بود ، با من آشنایی دارد . خودش برای من نقل کرد وگفت که :

برای مرحوم آقا نور الدین خبر آوردند که ( حاج آقا صابر ) به زیادت کربلا رفته ودر همان جا فوت شده است .

حاج آقا صابر از معمرین وخودش هم پیشنماز واهل منبر بود وخیلی آدم معتبری بود . مرحوم آقای ( حاج شیخ عبدالکریم ) هم خیلی به ایشان محبت داشت .

وقتی خبر فوت حاج آقا صابر را به آقا نورالدین رساندند ، ( ایشان سرش را روی کرسی گذاشت ، قدری طول کشید وبعد سرش را بلند کرد وگفت : نه دروغ است ) .

گفتند از کجا می گویید ؟ فرمود : چون وقتی مؤ منی از دنیا می رود ، هاتفی در میان آسمان و زمین ندا می کند که فلان مؤ من فوت شد ومن هرچه گوش دادم نشنیدم ، پس دروغ است بعد هم همین طور شد ، ماجرای فوت دروغ بود . ) ( 2 )

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه