- مقدمه 1
- ( 1 ) ( غذای با برکت ) 1
- ( 2 ) ( فوت مؤ من ) 2
- ( 3 ) ( مردی که بر قبر شیخ می گریست ) 3
- ( 4 ) ( آن عمل را ترک کن ) 3
- ( 5 ) ( توجّه باطنی ) 4
- ( 6 ) ( آتش متعرّض خرمن نشد ) 4
- ( 7 ) ( سلام او بمن رسید ) 5
- ( 8 ) ( مقام سید محمد باقر قزوینی ) 6
- ( 9 ) ( مرض طاعون ) 7
- ( 10 ) ( ای باد ساکن شو ) 7
- ( 12 ) ( میرزای شیرازی وزائر خراسانی ) 8
- ( 11 ) ( توسل به قرآن ) 8
- ( 13 ) ( تو زنده خواهی ماند ) 9
- ( 14 ) ( حاجی کلباسی و باران ) 10
- ( 15 ) ( سید مرتضی کشمیری ) 11
- ( 16 ) ( مرحوم بید آبادی ) 12
- ( 17 ) ( صدقه وحفظ مال ) 12
- ( 18 ) ( استخاره نجات بخش ) 13
- ( 19 ) ( شفای مریض ) 14
- ( 20 ) ( با حال جنابت ) 14
- ( 21 ) ( حمّام لازم تر بود ) 14
- ( 22 ) ( برو غسل کن ) 15
- ( 23 ) ( صدای برخیز ! ) 16
- ( 24 ) ( شرط سید ) 16
- ( 25 ) ( آیت الله کوهستانی ) 17
- ( 26 ) ( حل مسئله مشکله ) 17
- ( 27 ) ( ککها بروند ) 18
- ( 28 ) ( نمای حلی ) 18
- ( 29 ) ( شیری در بالای خانه ) 19
- ( 30 ) ( پذیرائی شیخ انصاری ) 19
- ( 31 ) ( پیشگوئی امام جمعه زنجان ) 20
- ( 32 ) ( میر سید علی قاضی ) 20
- ( 34 ) ( غذای بحالاول ) 21
- ( 33 ) ( کرامتی از جد آیت الله سید محمود شاهرودی ) 21
- ( 35 ) ( دیگر آن پیام نور را ندیدم ) 21
- ( 36 ) ( دیگر آقا جانت را اذیت نکن ) 22
- ( 37 ) ( ملا قربانعلی زنجانی ) 22
- ( 39 ) ( آیت الله شاهرودی ) 24
- ( 38 ) دیگر سرتان درد نخواهد گرفت 24
- ( 40 ) ( آزار جنّیان ) 25
- پی نوشتها 25
هادی ملاقات کردید سلام مرا به او برسانید .
فرستاده شاه با تعجّب به او نگاهی کرده وسپس به سوی کالسکه می شتابد . شاه موضوع را از او سؤ ال می کند ، پیشخدمت عرض می کند مردی مجنون بود که قصد رفتن به شهر را داشت .
ناصر الدین شاه بعد از فراغت از زیارت حضرت عبدالعظیم به سوی خراسان حرکت می کند . در سبزوار ، در کوشک با حاجی ملاقات می کند وسپس روز بعد به منزل او می رود .
مرد عارف تا اواسط بیرونی از شاه استقبال به عمل می آورد و سپس او را به اتاق مخصوص خود که با بوریا مفروش بوده راهنمائی می کند . در ضمن مذاکرات مختلف ، شاه از حاجی می خواهد که دعای خیری در حقّش بنماید . وی پاسخ می دهد من در تمام اوقات مؤ منین را دعا می کنم شاه می گوید : دلم می خواهد در حق من دعائی مخصوص بفرمائید . مرد عارف دست بسوی پروردگار خویش دراز کرده ومی گوید : ( خدایا پادشاه اسلام را رعیّت پرور کن ) . در بین این مذاکرات آن پیشخدمت وارد اطاق می شود .
صاحب اسرار با نظر راءفت توجهی به او نموده و می فرماید : ( فرزند ، اگر چه سلام آن مرد را که در بین راه تهرن وحضرت عبدالعظیم ایستاده بود به من نرسانیدی اما بدان که سلام او به من رسید ) .
شاه با کمال تعجّب جریان را از پیشخدمت سؤ ال می کند وقتی پس از ملاقات پیشخدمت صدق قضیّه را عرض می کند ناصر الدین
شاه سخت متعجب می شود وبیش از پیش به این مرد بزرگ علاقه مند می گردد ( 7 ) .
( 8 ) ( مقام سید محمد باقر قزوینی )
در احوال سید جلیل الشاءن صاحب مقامات عدیده ( محمد باقر بن احمد حسینی قزوینی ) در ( نجم الثاقب ) در حکایت نور ودوّم نقل فرموده که :
( امام عصر ) ارواحنا له الفداه او را خبر داد به اینکه ترا علم توحید روزی خواهد بود . بعد از این بشارت شبی در خواب دید دو ملک بر او نازل شدند ودر دست یکی از آن دو چند لوح است که در آن چیزی نوشته و در دست دیگری ترازوئی است پس در هر کفه ترازو لوحی را می گذاشتند وبا هم موازنه می کردند آنگاه آن دو لوح متقابل رابه من نشان می دادند ومن آنها را می خواندم تا در آخر الواح دیدم ، ایشان عقیده هر یک از اصحاب پیغمبر واصحاب ائمه علیهم السلام را با عقیده یکی از علماء امامیّه از سلمان وابوذر تا آخر نوّاب اربعه واز کلینی و صدوقین وشیخ مفید وسید مرتضی وشیخ طوسی تا دایی او علامه بحر العلوم وبعد از ایشان از علماء رضوان الله علیهم مقابله می کنند :