فقهای نامدار شیعه صفحه 193

صفحه 193

وحید بهبهانی که در اصفهان به دنیا آمده بود ، پس از طی مراحل آغازین زندگی ، در این شهر ، همراه پدرش به بهبهان آمد و به تحصیل اشتغال ورزید ، و شاید عامل مهاجرت پدر ایشان به بهبهان ، بر اساس تصریح جمعی ، برای مبارزه با مسلک اخباری گری باشد که توسعه چشم گیری در این شهر یافته بود ، در این شهر مردم را که اختلافی با هم داشتند ، دعوت به برادری نمود ، و بیش از سی سال در این شهر به تدریس اشتغال ورزید و گروه زیادی از مردم را از اخباری گری رویگردان نمود .

سفر به کربلا

علامه بهبهانی ، پس از طی این مدت به کربلا عزیمت فرمود و علت آن را برخی این گونه نوشته اند : روزی ایشان در بهبهان مشغول برگزاری نماز بودند و در بین دونماز ، «خواجه عزیز کلانتر»(حاکم وقت شهر)به ایشان گفت : «ببینید بر اثر دستوری که داده ام چه قدر مردم در نماز جماعت شما شرکت کرده اند و جمعیت چه قدر زیاد شده است . »این سخن وحید را منقلب نمود و از بیم آنکه مبادا یک نفر نادان زنگ ریا را دردلش بنشاند ، قصد عزیمت به کربلا را نمود و در سال 1159 ه . ق به اتفاق تمام فامیل وبستگانشان بهبهان را به قصد عتبات عالیات ترک گفت .

عده ای دیگر علت عزیمت او را این موضوع می دانند که نفوذ اخباریین در این منطقه زیاد شده بود و آقا می خواستند آن را ریشه کن سازند و در آن شرایط میسورنبود ، به هر حال بعد از ورود به نجف اشرف و شرکت در مجلس بحث مدرسین ، آن وقت متوجه شد که استاد کاملی که بتواند

از او استفاده کند ، وجود ندارد . از این رو خودبه کربلا انتقال یافت . در کربلا نفوذ اخباریها بسیار زیاد بود ، به طوریکه وقتی برخی ازآنها می خواستند کتابی را که قبلا در دست مجتهدین بوده است ، به دست گیرند ، دستمال بر دور کتاب پیچیده و آن را برمی داشتند ، چون آن را نجس می دانستند . و این وضع مجتهدین در کربلا بود ، ولی پس از ورود آقا به شهر و شرکت در مجلس بحث آنان ، روزی در صحن شریف ایستاد و با صدای بلند فریاد بر آورد که : «مردم!من حجت خدا بر شما هستم . »علماء و فضلاء از هر طرف متوجه او شدند و به دور او اجتماع نمودند ، گفتند چه می خواهی ؟ وحید گفت : می خواهم شیخ یوسف صاحب حدائق منبرش را در اختیار من بگذارد و دستور دهد تا شاگردانش پای منبر من حاضر شوند .

چون این خبر به شیخ یوسف رسید ، از آنجا که وی آن روزها از مسلک اخباری عدول کرده بود ، ولی از ترس جهال نمی توانست حق را اظهار کند ، با طیب خاطر تقاضای وحید را پذیرفت ، شاید او بتواند بطلان مسلک اخباری گری را برای آنان ثابت گرداند .

وحید سه روز به درس و بحث و گفتگو پرداخت و در نتیجه دو ثلث از شاگردان شیخ یوسف را به روش اصولی برگردانید . و صاحب حدائق از این موضوع بسیار مسرور وخوشحال شد .

با این مقدمات ، نفوذ اخباریها روز به روز در کربلا کمتر شد و حتی نماز خواندن در پشت سر شیخ یوسف متروک شده و خود شیخ یوسف نماز خواندن در پشت سروحید را صحیح

دانسته و گفته بود که بعد از مرگش وحید بر جنازه اش نماز بخواند واین عظمت تفکر و اطلاعات عمیق و وسیع وحید را می رساند ، و سستی فکر و رای اخباریها را . به این ترتیب وحید را در عصر خود ، «مجدد مذهب می نامیدند وشاگردانش همه جا او را مروج دین حنیف و مجدد طریق اجتهاد و تقلید و زنده کننده اساس تشیع می دانستند .

درباره مقام علمی ایشان ، همین بس که شاگردانی چون علامه بحر العلوم وصاحب ریاض او را«علامه بهبهانی ، و صاحب جواهر و شیخ انصاری و دیگران ، همه جا او را«استاد اکبر»و«استاد کل خوانده اند ، و دیگر اینکه ایشان در دیباچه حاشیه کتاب مدارک نوشته است که صاحب مدارک را در خواب دید که اعتراف به غفلتهای خود و یادآوریهای او نمود و از وی در این خصوص اظهار خوشنودی کرد . در موردخصوصیات و فضایل اخلاقی ایشان تعاریف زیادی شده و گفته اند که وی بسیارخوش رو و خوش صحبت و لطیفه گو بوده است و بسیار زاهد ، به طوریکه لباسهایش کرباس و تابدار بود و به ظواهر دنیا هیچ نظری نداشت .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه