200داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب (ع) صفحه 52

صفحه 52

و کل حی سالک سبیل

و منتهی الامر الی الجلیل

ای روزگار اف بر دوستی تو باد؛ چه بسیار برای تو بود در صبح و عصر؛ از رفیقان و طالب تو که کشته شده اند؛ و روزگار به بدل قناعت نمی کند؛ هر زنده ای رونده راه است ؛ و منتهای امر به سوی خداوند بزرگ است .

این اشعار را دو یا سه دفعه خواند تا اینکه من فهمیدم که آن جناب چه اراده کرده است پس گریه مرا گلوگیر

شد و خودداری کردم و سکوت نمودم . دانستم که بلا نازل شده است . اما عمه ام زینب آن اشعار را شنید و نتوانست خودداری کند برخاست و به نزد آن حضرت رفت و گفت : واثکلاه ! ای کاش مرگ مرا دریافته بود ، مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن امروز مردند . ای خلیفه گذشتگان و فریادرس باقی ماندگان .

پس حسین سوی او نظر کرد و فرمود : ای خواهر ! شیطان حلم تو را نبرد چشمهایش پر از اشک شد و فرمود : اگر آن مرغ سنگ خواره را می گذاشتند هر آینه می خوابید .

زینب گفت : ای وای بر من ! تو در میان این اشرار گیر افتاده ای ، این دل مرا بیشتر مجروح داشته و بر من سخت تر است . پس بر صورت خود سیلی زد و گریبان خود را درید و افتاد و غش نمود .

پس حسین برخاست و بر روی او آب ریخت و گفت : خواهر جان صبر کن و بدان که اهل زمین و آسمان می میرند و جز خدا کسی باقی نمی ماند . آن خدایی که خلق را خلق کرد به قدرت خود و بر می انگیزاند خلق را و زنده می کند ایشان را ، و او ، فرد و تنهاست . جد من ، پدر و برادر من بهتر از من بودند . و برای هر مسلمان اقتدا به پیغمبر لازم است .

و امثال این سخنان در تعزیت او گفت و فرمود : ای خواهر ! من تو را قسم می دهم که بر من گریبان

پاره مکن و روی نخراش و وایلاه واثبورا ، مگو وقتی من هلاک شدم . پس او را به خیمه آورد و در نزد من نشانید(81)

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه