داستانهایی از مردان خدا صفحه 27

صفحه 27

گفت : نه آقا من هر چه دارم از نماز اول وقت دارم . بعد گفت : من در نوجوانی به مشهد رفتم . مرحوم ((حاج شیخ حسن علی )) باغچه ای در نخودک داشت به آنجا رفتم و

ایشان را پیدا کردم و به ایشان گفتم : من سه حاجت مهم دارم دلم می خواهد هر سه تا را خدا توی جوانی به من بدهد . یک چیزی یادم بدهید .

فرمودند : چی می خواهی ؟ گفتم : یکی دلم می خواهد در جوانی به حج مشرف شوم . چون حج در جوانی یک لذت دیگری دارد .

فرمودند : نماز اول وقت به جماعت بخوان .

گفتم : دومین حاجتم این است که دلم می خواهد یک همسر خوب خدا به من عنایت کند .

فرمودند : نماز اول وقت به جماعت بخوان .

سوم اینکه خدا یک کسب آبرومندی به من عنایت فرماید .

فرمودند : نماز اول وقت به جماعت بخوان .

این عملی را که ایشان فرمودند من شروع کردم و توی فاصله سه سال هم به حج مشرف شدم هم زن مؤ منه و صالحه خدا به من داد و هم کسب با آبرو به من عنایت کرد .

ملخ

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه