داستانهایی از مردان خدا صفحه 55

صفحه 55

نمی دانم فردا جواب خدا را چه بدهم ، که تو چه کاره بودی که دست گذاشتی ، آن حیوان خودش می داند که چه وقت آن تخم راسوراخ کند .

دو ادّعا

((جناب حاج آقای ناجی در اصفهان )) فرمودند :

مرحوم ((آیه الله ارباب )) دو سه سال آخرعمرش نابینا شد ، ایشان مدارج علمیش خیلی بالابود ومتون را از حفظ بود .

یک روز از ایشان پرسیدند که آقا شما پس ازاین همه عمر آیا ادعایی هم دارید یانه ؟

این مرد بزرگوار فرموده بودند : من در مسائل علمی ادعایی ندارم ، ولی در مسائل شخصی خودم فقط دو ادعا دارم . یکی اینکه به عمرم غیبت نشنیدم و غیبت هم نگفتم .

دوم : درطول عمرم چشمم به نامحرم نیفتاد و کسی را هم ندیدم .

از ایشان گفته بودند که ایشان فرموده بودند :

برادرم باهمسرش چهل سال منزل ما بودند ، در این چهل سال یک بار همسربرادرم را هم ندیدم .

آخوند کاشی

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه