داستانهایی از مردان خدا صفحه 73

صفحه 73

خلاصه می روند منزل ملک التجار ، می بینند که ملک التجار لباس پوشیده آماده و منتظر ورود آقا هستند وقتی وارد می شوند مبلغی را که آقا قرض داشتند ملک التجار می دهد و می گوید این حاجت شما .

آقا می گویند : موضوع از چه قرار است ؟ !

ملک التجار می گوید : من دیشب خواب دیدم که ابوالمعالی به خواب من آمده است و می گوید : این ((حاج آقا منیر بروجردی )) به خاطر قرضش

آمده و متوسل به من شده و شما قرض ایشان را پرداخت نمائید .

صله رحم

حضرت ((آیه الله خزعلی )) دامه فرمودند :

شخصی در بایگانی یک اداره کار می کرده . رئیس اداره پرونده ای را از او می خواهد ، هر چه می گردد پیدا نمی کند این کار تا چهل روز ادامه پیدا می کند ولی نتیجه ای نمی گیرد .

رئیس اداره ناراحت می شود می گوید : اگر پرونده را تا فردا پیدا نکنی تو را از اداره بیرون و اخراجت می کنم .

این شخص خیلی ناراحت می شود ، یکی از آقان به ایشان می گوید : چیه چرا اینقدر ناراحتی ؟

می گوید : جریان از این قرار است ، ایشان می گوید خُب با آقای ((شیخ رجبعلی )) صحبت کن . گفت : ایشان را نمی شناسم ، اتفاقاً داشتند صحبت می کردند ایشان داشتند از آنجا رد می شدند .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه